اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات |
بایگانی |
و اشغال آنها در آمد. پس از گذشت حدود يك قرن از اشغال پرتغاليها، شاهعباس در سال 1602 با لشكركشي به بحرين آنجا را از تصرف اشغالگران خارجي آزاد كرد و مجددا به ايران ملحق شد . پس از آن ،مجمع الجزاير بحرين مدت 180 سال در اختيار و تحت نظر كامل حكومت ايران بود. سپس ، در سال 1783 (يا 1782 ) " شيخ احمد بن خليفه " از قبيله "بني عتبه " و از خاندان "خليفه " كه از منطقه نجد در مركز عربستان به كويت مهاجرت كرده بود ) به اين سرزمين حمله و پس از شكست سربازان ايراني بر آن استيلا يافت . از آن پس، حكومت بحرين با حمايت همه جانبه سياسي – استعماري انگلستان در اختيار اعضاي خاندان " خليفه " ( آل خليفه ) قرار گرفت. بايد به اين نكته مهم اشاره كرد كه وضعيت و ثبات حكومتها در ايران همواره مستقيما در اوضاع سياسي و سرنوشت بحرين نيز تأثير گذار بوده است، چنانكه مثلا پس از فوت شاه عباس اول – پادشاه قدرتمند صفوي - ، و ضعف جانشينان او ، راهزنان دريايي عرب تبار مستقر در بحرين نيز شروع به دستاندزي به خليج فارس و مناطق اطراف آن كردند و در واقع تا مدتي اثري از حاكميت ايران بر بحرين باقي نماند. در خلال اين مدت نيز استعمار كهنه و قدرتمند انليس در رقابت با قدرتهاي استعماري ديگر در منطقه، و نيز در راستاي سوء استفاده از اوضاع آشفته و نابسمان منطقه و ضعف قدرتهاي همجور آن ، شيوخ عرب خليج فارس را در كنترل و اراده خود در آورد و بالاخره در سال 1820 پس از قلع و قمع دزدان دريايي و برده فروشان ، قرادادها تحت الحمايگي را با رهبران شيخ نشينهاي خليج فارس و از جمله بحرين به امضا رساند ( ر. ك . : بخش استعمار انگلستان ). شيخ سلمان بن احمد ( شيخ بحرين ) در ژانيه 1820 "قرارداد صلح عموي " يا " قرارداد اساسي " ( و در واقع همان قرارداد انقياد و تحت الحمايگي )را با انگلستان امضا كرد، او به علت استحكام قدرت و سلطه اش بر بحرين ، خود را تحت الحمايه انگليس اعلام كرد و پرچم آن كشور را بر فراز مقر دارالحكومه خود برافراشت! بدين ترتيب ،از اين زمان به بعد تا مدت 150 سال ،بحرين زير نفوذ و سلطه انگلستان قبل گرفت و طبعا حكومت ايران را با يك مشكل جدي سياسي و ارضي روبرو كرد.قابل تذكر است كه " محمد بن خليفه " حاكم وقت بحرين و نوه سلمان بن احمد با وجود اينكه در سال 1861 پيماني را با كمپاني هند شرقي انگليس درباره منع اقدامات جنگي دزدي دريايي و تجارت برده در خليج فارس امضا كرده بود، زير بار نفوذ انگليس نميرفت . به همين علت نيروي دريايي انگليس در سال 1867 شهر منامه (پايتخت فعلي بحرين ) را گلوله باران كرد؛ ولي " عيسي بن علي " جانشين وي در سل 1868 طي انعقاد عهدنامهاي ، رسما به تحت الحمايي انگليس گردن نهاد. پيرو آن ، دولت ايران (در زمان سلطنت ناصرالدين شاه) طي يادداشتي به سفارت انگلستان در تهران به اين اقدام دولت مذكور اعتراض كرد. دولت انگلستان در پاسخ اين يادداشت ،اعلام كرد كه هدف از امضاي پيمان ياد شده ،برقراري نظم و امنيت در خليج فارس بوده است و اگر دولت ايرن خود چنين مسئوليتي را برعهده گيرد، دولت انگليس از آن استقبال خواهد كرد! در اين پاسخ تصريح شده بود كه اگر از شيخ بحرين حركتي سر بزند كه مستلزم اقدامات جديدي از طرف دولت انگليس باشد ،دولت ايران در جريان قرار خواهد گرفت! پس از آن نيز مجددا شيخ بحرين در سالهاي 1880 و 1892 قراردادهاي تحتالحمايگي ديگري را (مشابه قراردادهاي تحت الحمايگي با ساير شيخ نشينها) با انگلستان به امضا رساند. دولت ايران در مدت يك و نيم قرن حاد شدن مسأله بحرين (1820 -1970 )و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزيره، هيچگاه جدايي بحرين از خاك ايران را نپذيرفت ولي در عين حال قدرت انجام عمل حادي عليه انگليس را نيز نداشت. گفتني است در داخل بحرين جدا از شيوخ آن كه عمدتا وابسته و زير نفوذ شديد انگلستان بودند، از اوايل قرن بيستم به بعد بعضا جنبشهاي مخالف سسياستهاي انگلستان مشاهده ميشد؛ مثلا در سال 1911 جمعي از بازرگانان و ملي گرايان بحرين خواستار محدود شدن نفوذ انگلستان و ايجاد كميته داوري براي حل اختلافات فيمابين به خاطر صيد مرواريد شدند؛ ولي رهبران اين گروه به وسيله مقامات انگليسي مقيم بحرين دستگير و به هندوستان تبعيد گرديدند. ضمنا پيرو چالش قدرت دولتهاي عثماني و انگليس بر سر حاكميت بر بحرين ،پيمان شناسايي استقلال بحرين در سال 1913 به وسيله دولتهاي مذكور به امضا رسيد كه با بروز جنگ جهاني اول ناكام ماند!قدرت و نفوذ انگلستان در سال 1923 با خلع شيخ عيسي از حكومت بحرين افزايش يافت و به ويژه با انتصاب " چارلز بلگريو " به عنوان مشاور انگليسي حاكم جديد، و چندي بعد با انتقال پايگاه دريايي انگليس از بندر باسعيدو (در غرب جزيره قشم ) به بحرين و انتقال مقر نماينده سياسي انگليس در خليج فارس از بوشهر به بحرين، اين قدرت و نفوذ وسيعتر و با ثبات تر شد. مقارن اين تحولات و پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوي ، ايران خواستار اعاده حق حاكميت خود بر اين سرزمين شد. در مقابل ، حكومت بحرين نيز با مشورت و خط دهي مشاوران و كارگزاران انگليسي مقيم بحرين بر آن شد تا ساختار جمعيتي و مذهبي اين شيخ نشين كوچك را حتي الامكان با اكثريت دادن به عربها سني مذهب از كشورهاي عربي به بحرين تشويق شد و هزاران تن فلسطيني و اعراب ديگر از كشورهاي مختلف عرب به بحرين هجوم آوردند. يكي از ويژگيهاي مهم بحرين عبارت از تركيب جمعيتي (نژادي ) و مذهبي آن است. با توجه به پيشينه تاريخي بحرين و وابستگي آن به ايران ،تعداد زيادي از ساكنان آن ايراني تبار هستند كه در بخشهاي گوناگون كشور مشغول به كار هستند. چنانكه با وجود تغيير و تحولات گسترده در اين امر در خلال دهههاي گذشته ، حتي بر اساس منابع آماري كشور انگلستان 20 درصد بافت نژادي آن را در پايان دهه 1980 ايرانيان تشكيل ميدادند! ضمنا حدود 60-70 درصد مسلمانان بحرين را شيعيان و تنها 30- 40 درصد آنان را سنيان تشكيل ميدهند . در حالي كه با وجود اكثريت شيعيان ،قدرت سياسي در دست مذهبان است و اين امر يكي از نقا ضعف امنيت ملي آن كشور است . همين امر گاه به گاه مشكلاتي سياسي بر بحرين به وجود آورده است، چنانكه مثلا در سال 1953 شيعيان بحرين كه از افزايش سريع مهاجرت كارگران عرب سني مذهب و تغيير مصنوعي ساختار جمعيتي نگران و ناراضي بودند ، شورش كردند . لذا برخورد بين گروههاي شيعه و سني بحرين توسعه يافت و پس از چندي رهبران گروهها با تشكيل " كميته وحدت ملي " ( لجنه الاتحاد الوطني ) به يك آرامش نسبي رسيدند. در دورن سلطنت محمدرضا شاه ، حداقل در دو برهه زماني مسأله مالكيت و حاكميت ايران بر بحرين به صورت حادتر مطرح شد . در اسفند 1329 در لايحه مربوط به ملي كردن صنعت نفت ايران كه براي تصويب به مجلس شوراي ملي ارائه شد، " شركت نفت بحرين " نيز در طرح ملي شدن قرار داشت ؛ چرا كه مجمع الجزاير بحرين بخشي از سرزمين ايران را تشكيل ميداد بار دوم در آبان ماه 1336 هيأت وزيران با حضور شخص شاه لايحه اي را براي تقديم به مجلس آماده كردند كه به وضوح نشان دهنده حق و ادعاي مالكيت ايران به بحرين بود. در اين لايحه كشور از نظر اداره سياسي به چهارده استان تقسيم ميشد كه بحرين استان چهاردهم را تشكيل ميداد. بدين ترتيب ، از ديدگاه ايران ،منطقه بحرين از استان فارس جدا ميشد و خود استان مستقلي را تشكيل ميداد. اين اقدام ايران مورد اعتراض مطبوعات و دولت انگلستان و نيز نارضايتي اعراب قرار گرفت. عليقلي اردلان وزير امور خارجه وقت ايران در سخنراني خود در مجلس شوراي ملي در پاسخ به اظهارات مقامات انگليسي در مجلس عوام آن كشور ، اظهار داشت كه حق حاكميت ايران بر بحرين از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبناي ادعاي محض نبوده است ،بلكه " در واقع و بنا به دلايل و شواهد عيني ، ايران بر بحرين حكومت ميرانده است و شيوخ [ بحرين ] نيز هر زمان كه آزاد بودهاند و حكومت مركزي [ ايران ] نيز قدرتمند بوده است، خودشان را خراجگزار و تابع حكومت ايران دانستهاند " ؛ ولي در پاسخ به اعتراض اعراب اعلام كرد، " برادران عرب ما بايد بدانند كه بحرين جزئي از پيكر ماست و مسأله بحرين از جمله منافع حياتي ايران به شمار ميآيد. ادامه دارد |