اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات |
بایگانی |
مریم افشاری نه تحکیمی ام، نه ادواری، نه دانشجوی پلی تکنیک، نه سندیکائی و نه مشارکتی؛نه در پی بازداشتم طوماری با اسامی آشنا که از «الف تا ی» همواره با هم اند، جمع آوری می شود من همان مبارز سیاسی و مدافع حقوق بشر هستم که همواره در پی آزادی و آگاهی رسانی در جامعه سنتی با اعتقادات مذهبی کوشش می کنم. خط و ربطم نه به اصلاح طلبان، نه به ملی-مذهبی ها و نه به چپ حکومتی ربطی ندارد. غیر خودیه...غیر خودی...هستم و هدفم آزادی و رسیدن به عدالت اجتماعی است. خواهان جامعه ای هستم که در آن دموکراسی و حقوق بشر فارغ از هر گونه خط و ربط سیاسی و دگم اندیشی ها نهادینه شود.من همان مرد زحمتکش در پائین جامعه هستم که به خاطر صورت چروکیده سیاهم، به خاطر لباسهای چرک و رنگ و رو رفته ام به عنوان ارازل و اوباش دستگیر و راهی سوله کهریزک می شوم. با تکه نانی خشکیده و آبی با بو و طعم گازوئیل، با خوردن باتون به هر بهانه ای و در شرایطی که بیماریهای مسری گوناگون تا کنون بسیارانی را روانه دنیای فانی کرده، روزها را در سخت ترین و غیرانسانی ترین شرایط سپری می کنم. مدافعان من نه وکلای صاحب نامند و نه نهادها و سازمانهای مدافع حقوق بشر، من که حقی در جامعه« مهرورزمان» ندارم و در آرزوی جامعه ای با فرهنگ والای انسانی هستم که همه انسان ها صاحب حق مساوی باشند.من همانم که در زمان دستگیری ام نه شانسی دارم که نامم در رسانه ها باشد و نه کسی در جستجویم برای مصاحبه پس از آزادی.(البته اگر جان سالم در ببرم) من از همان توده های محروم هستم که برای مبارزه برای هر ظلم و ستمی در صحنه ام ،چه برای آزادی زندانیان سیاسی؛ چه برای حقوق صنفی کارگران، معلمان و پرستاران و .... ای کاش روزی انسانیت و معرفت مرزی نداشت، نگاهها عادلانه و بدون پیش داوری بود، خودی و غیر خودی، فارغ از هر گونه باور و اعتقادی حامی و پشتیبان یکدیگر برای مبارزه با ظلم وسرکوب ظالم بودند. اگر در مبارزه نقش لایه های گوناگون مردمی را از یاد ببریم و در عمل آنان نادیده بی ینگاریم. در شرایط دشوار بهائی بهشان ندهیم نباید انتظار حمایتشان را داشته باشیم. اینان به چه کس باید باور و اعتماد داشته باشند؟؟ آنان که در سلول انفرادی 209 و در سوله کهریزک در زندانهای بی نام و نشان تنهایشان گذاردید، به راستی چه کسی به فکر آنان است؟؟ حمایت نمودن از افراد صاحب نام و مطرح در عرصه سیاسی و اجتماعی در زمانی که آنان سلولی را به اجبار، اختیار میکنند و البته تحت فشار فراوان هم قرار میگیرند،بسیار نیکو و پسندیده است ولی اکثریت بی نام و نشان و مبارزان راستین ایران زمین چه ؟؟ آنان که خیزش توده ها را طلب میکنند باید همواره در کنارشان باشند نه اینکه در فکر این باشند که ببینند از این نمد برایشان کلاهی در می آید یا نه ؟؟ حمایتی باید کرد یا نه؟ به هر روی مبارزه علیه ظلم و نابرابری جریان داشته و دارد ؛ من هم جزو هیج کسانم که همواره در صحنه بوده و هستم. من هستم چون مبارزه برای آزادی و عدالت هست بحرين چگونه از خاك ايران جدا شد؟ نگین پوردلیر مجمع الجزاير بحرين از قديم الايام بخشي از امپراتوري ايران پيش از اسلام بوده است،ولي اعراب ساكن آن جزيره به علت دوري از شعاع عمل حكومت و نيروهاي مركزي ايران به طور مكرر مشكلات و دردسرهاي زيادي براي حكومت مركزي ايران ايجاد ميكرد؛ بنابراين منطقه خليج فارس را توأم با اغتشاش و آشوب و راهزني ساخته بودند. تا اينكه شاپور دوم پادشاه ساساني ( ملقب به شاپور بزرگ و ذوالكتاف ،309-337 م) با قواي كامل و كشتيهاي متعدد جنگي به بحرين لشكركشي كرد و شورشيها را با شدت عمل سركوب كرد. به نحوي كه تا زمان سقوط دولت ساساني به دست اعراب ( 651م.) آرامش كاملي در آنجا برقرار بود. عربها بعد از اسلام تشكيلات اداري سرزمينهاي فتح شده را تغيير نميدادند؛ زيرا تشكيلات اداري كه جانشين آن كنند نداشتند به جاي آن، از مرد م آن سرزمينها كه آنها داراي تمدن و فرهنگي درخشان و بعضا بالاتر از تمدن اعراب بودند براي ايجاد و اداره تشكيلات اداري – اسلامي استفاده مينمودند و اين روش به آنان كمك شاياني ميكرد.
بحرين از آغاز تشكيل امپراتوري اسلامي و بويژه در عصر بني اميه ،از مركزيتي ويژه در حركتهاي سياسي و برخوردهاي عقيدتي در منطقه خليج فارس برخوردار شد. در سال 72 ه. ق (691 م . ) گروهي از خوارج به رهبري " ابوفدك " قيام بزرگي عليه حكومت اموي بر پا كردند و بحرين را از تابعيت خلفاي اموي خارج ساختند فردي به نام " مسعود بن ابي زينب عبدي " در سال 105 ق . با اخراج والي اموي حدود بيست سال بر اين مجمع الجزاير حكومت مستقل داست. در سال 151 والي بحرين ضد حكومت خلفا قيام كرد. حدود صد سال بعد قيام بردگان و سياهپوستان منطقه به رهبري فردي ملقب به " صاحب الزنج " تمامي خليج فارس را تحت تأثير قرار داد. به دنبال آن گروهي ديگر به رهبري فردي ايراني به نام " ابوسعيد بهرام جنابي " (يا گناوه) عليه حكومت خلفا قيام كردند و يك جنبش آزاديخواهي را در منطقه گستراندند اين جنبش كه قيام ابوسعيدي يا قرمطي ( ابوسعيد از پيروان حمدان قرمطي بود )نام گرفت، از سواحل ايرن آغاز شد و ابوسعيد با رفتن به بحرين آنجا را كانون مناسبي براي تحرك يافت . پس از حمله اعراب به ايران و اشغال اين كشور ، بحرين كماكان جزء ايران اسلامي باقي ماند.و تا قبل از قدرت رسيدن سلسله صفويه - كه پس از مدتهاي طولاني ايران مجددا داراي يك حكومت واحد و متمركز شد- سرزمين ايران شاهد حكومتهاي غير متمركز و محلي متعددي بود كه همواره در رقابت قدرت و جنگ و نزاع با يكديگر بودند ، بويژه اينكه ،حمله وحشيانه و گسترده مغولها به ايران نيز (در سال 1220 م. )همه چيز را بكلي دگرگون و آشفته ساخت ؛ ولي بايد اشاره كرد كه بحرين همواره قسمتي از حكومتهاي متشكل محلي در بخشهاي جنوبي ايران محسوب ميشد.تا اينكه در اوايل قرن شانزده ميلادي با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقيانوس هند و خليج فارس (در سال 1506) ، بسياري از نقاط استراتژيك منطقه و از جمله جزيره هرمز و مجمعالجزاير بحرين نيز ( در سال 1521) به تصرف |