اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات |
بایگانی |
مشکلات کمی و کیفی آموزش و پرورش ایران در قرن 21 بخش 14 ژاله وفا 3 خواننده گرامی از اینجانب خواسته اند که مضرات کنکور را بیشتر شرح دهم.جوان 21 ساله ای خطاب به من نوشته اند:" من 2 سال زندگیم را بر سرقبولی در کنکور گذاشتم و از سایر امور زندگی بریدم و چه سخت بود این دوران.حال که در رشته حسابداری قبول شده ام و یک ترم آنرا هم گذرانده ام، بوضوح میبینم که این رشته مورد علاقه من نبوده و رشته برق را علاقه داشته ام.راستش را بخواهید اصلا به این رشته و آینده شغلیش علاقه ای ندارم ولی نگرانی از اثر منفی که ترک دانشگاه و انتظار دوباره بر روی والدینم میگذارد باعث میشود علیرغم عدم علاقه ام به این رشته ادامه دهم.به نظر من مقصر اصلی سیستم غلط کنکور است . این چه کنکوری و نحوه گزینشی است که انسان نتواند در رشته مورد علاقه اش قبول شود وچند نمره یک امتحان که اصلا نشان سواد هم نیست ،سرنوشت آدم را رقم بزند؟" دختر خانمی نیز فشار سهمگین روحی وارد آمده بر خود را بدینسان شرح میدهد:" خانم وفای عزیز وای که چه زیبا و دقیق از مضرات کنکورو سهمیه های تبعیض ساز نوشته بودید و فشار واضطرابی که بی جهت بر دانش آموزان و خانواده ها بوجود میآورد.ترا بخدا بازهم بنویسید بلکه پدر و مادر ما به صرافت بیفتند با روح ما چه میکنند؟! من سال سوم است که برای کنکور درس می خوانم، سال اول وقتی قبول نشدم اينقدر حالم بد شد که می خواستم خودم را بکشم؛ ماهها دچار افسردگی شده بودم، بعد کم کم خودم را پيدا کردم. فشار روانی کنکور اينقدر بالاست که باعث می شود آدم هر چه که خوانده فراموش کند. امسال من از شدت اضطراب مريض شدم و نتوانستم امتحان بدهم. من ۷ ماه تمام با هيچکس تماس نداشتم و فقط درس می خواندم. آخر هم نتوانستم امتحان بدهم و خانواده ام هم از من طلبکار شده اند!. کنکور از نظر نه تنها من بلکه خیلی ها یعنی جهنم. یعنی سرکوفت ،یعنی توقع، یعنی بی ارزش بودن ومدرک از وجود من آدمی مهمتر و با ارزش تر است.گمان نکنید که شاگرد تنبلی بوده ام نه !معدل من 17 است.ولی نمیدانم چرا در کنکور قبول نمی شوم.شاید علت اصلیش این غیر طبیعی شدن حالات روزمره من است. دیگر گویی نفس را نیز باید برای کنکور بکشم. کنکور يعني: مي بيني...اگه کنکور قبول نشي ميشي مثل من...بشين درستو بخون پس فردا دستت جلوي شوهرت دراز نباشه. کنکور يعني: خونه آقاجون چه خبره؟!!سوال به تو نیامده و اينا براي تو درس و زندگي نمي شه. بشین سر درست تا امسالو قبول بشی مثل دختر شمسی خانم.آبروی ما بیش از این نره تو مردم و محله. کنکور يعني: اون کتابهايي که مال پسر فلاني بود رو مطالعه کردي؟ مناسب بود؟ باز هم مي خواي؟ دختر جون ما قالی زیر پامون را هم میفروشیم و کلاس تقویتی میفرستیمت تا تو قبول بشی.حالا تمام هم نکنی اشکال نداره فعلا در کنکور قبول شو ثبت نام بکن! شاید خواستگار برات پیدا بشه!و ..." دومورد اسف بار فوق بوضوح نشانگر این امرند که ایراد تنها در سیستم آموزشی نیست. گرچه سهم آن بسیار عظیم است و بموقع بدان خواهم پرداخت.ایراد در وطن ما هم آموزشی و هم سیاسی وهم فرهنگی است. آنچه مسلم است تا زمانی که انسان در جامعه امکان و جولانگهی برای رشد استعداد های خود آنهم به صورت آزاد و بدور از هرگونه اکراه و اجباری نیابد و خصوصا استعداد آموختن را در محیطی کاملا آزاد پرورش ندهد و جامعه ای که ارزش افراد را با مظاهر ظاهری و شکل گرا از قبیل نمره و مدرک تعیین کند ،حال آن نمره نشانی از سواد و توانایی علمی داشته باشد و یا نداشته باشد و بالعکس در آن جامعه باسوادان بدون مدرک ،فاقد اعتبار شخصیتی باشند، آن جامعه بشدت بیمار و بسته و غیر آزاد است و در تمامی ابعادش دچار ضعف و رخوت و بازماندگی خواهد شد.بسیاری از معضلات و گرفتاریهای روحی ، روانی و فرهنگی – سیاسی- اجتماعی ما ریشه در طرز نگرش غلط و بعضا انسان کش خود ما دارد ونمیشود آن را صرفا بگردن دولت و بنیاد های آموزشی انداخت.و هر دو قابل کتمان نیز نیستند. بقول خاقانی: نه قصورمن وتقصیر تو، حاشا شنوند! کودکی 7 ساله را در نظر بگیریم که بطور فطری و آزاد،سرشار از اشتیاق آموختن قدم به محیط آموزشی میگذارد.همه اتفاق نظر دارند که آموختن فرآیندی تدریجی است وزمانی استمرار میابد که اشتیاق و میل به یاد گیری در کودک و نوجوان و جوان نیز استمرار یابد و انگیزه های فرا گیری آنها در نطفه خفه نشود. هر کس در هر سنی با مشاهده رشد وکمال تدریجی خود ، دارای حس مطبوعی به خود و محیط پیرامون خود که به وسیله دانش و اطلاع با آن تماس و رابطه بر قرار میکند ، میگردد. ارتباط دادن اجزای این دانش با هم و پر کردن روزمره جاهای خالی این پازل بدل به محرکی درونی و شاد آور برای کشف جهان پیرامون خود و هستی میگردد که بدون دخالت عاملهای مخرب بیرونی دچار اختلال نمیگردد.از این رو انسان بطور خود جوش واجد انگیزه تلاش برای استمراراین حالت خوشایند است. پس با عارض شدن حالات و یا شرایطی از بیرون که این انگیزه خود جوش فرا گیری را به امری پر اکراه و اجباری و زوری بدل سازند ، فرآیند فرا گیری دانش از روند طبیعی خود خارج میگردد. آیا هر پدر و ماردی و نیز معلم و دانش آموزی به این امربدیهی فکر کرده است که زمانی که سبب و علت علم آموزی نه در خود علم ، بلکه در بیرون آن قرار گیرد،ماهیت و شکل آن نیز از سازنده و فرح بخش بودن به مخرب و ملال آور تغییر میکند؟ و یا از فرط سادگی و بدیهیت ، پاک از آن غفلت میکنیم.به عوامل خارجی در نوشته دو جوان فوق توجه کنیم که به هیچ وجه نه از جنس دانش اند و نه با آن ربط دارند. مسلما اگر کسی از والدین این دو جوان بپرسد آیا شما با باکفایت شدن و علم آموختن فرزند خود بطور طبیعی، مخالفتی دارید؟ جواب منفی خواهد شنید. ولی کمی دقت بر روی ترس واضطراب حاکم بر روح این دو جوان روشن میگرداند که خواسته ها و آرزوهای برآورده نشده والدین تقدم اول را دارد و بر خود دانش نیز اولویت یافته است.و یا بعبارت دیگر پدر و مادرها حتی به قیمت فشار روحی بر فرزندان خود خود را قیم آنها در تصمیم گیری و تشخیص خیر و شر وی میدانند. جوانی که به خاطر ناراحت نکردن والدینش حاضر است در رشته ای ادامه تحصیل دهد که هیچ علاقه ای بدان ندارد و جرات بیان حس و تصمیم خود را ندارد ، حاصل سیستم آموزش و پرورش ایران و فرهنگ اجباری است که در خانواده با آن پرورش یافته است . از طرفی حق با این جوان است که اساس سیستم کنکور وگزینش رشته در حال حاضر تا بحدی معیوب است که بسیاری از جوانان "مجبور " به " انتخاب"( که مسلما در اکراه انتخابی وجود ندارد) رشته ای میگردندکه نه بدان علاقه دارند و نه چشم اندازی از لحاظ شغلی در آن برای خود تصور میکنند . چرا که اگر همین "نقد" را هم رها کنند ،گویی 12 سال تحصیلشان حاصلی نداشته است! و درست با همین استدلال است که اغلب پدران و مادران، فرزندان خود را در محذور برای ادامه تحصیل در رشته ای که بدان اشتیاقی ندارند قرار میدهند. ولی از طرفی هم 12 سال تحصیل نتوانسته است چنان اعتماد به نفسی را در این جوان پرورش دهد که بطور مستقل به گرفتن تصمیمی مطابق خواست و میل خود توانا گردد.ناگفته پیداست که در صورتی که این |