اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
بایگانی |
« بعد از 11 سپتامبر هم چنين نگراني هایی در داخل كشور ما به وجودآمده بود كه منجر به نامهاي به مقام معظم رهبري شد. در تحليلي كه نمايندگان مجلس در آن مقطع ارايه دادند، پيشبينيشان اين بود كه با اين روند، ما شرايط جنگ جهاني دوم را دوباره پيدا خواهيم كرد و ايران اشغال خواهد شد ولهذا از رهبری خواستند در برابر آمريكا كوتاه بيايند و موضع متعادلي را اتخاذ كنند. خب رهبر هم با درايت، اين شرايط بحراني بعد از 11 سپتامبر را با كمك مسوولان نظام به ويژه رياست جمهوري مديريت كردند و با سياستهاي تنشزدايي که دولت دنبال ميكرد در مجموع با تدبيرهايي كه به كار گرفته شد، كشور ما شرايط بحراني بعد از 11 سپتامبر را به خوبي پشتسر گذاشت، بدون اينكه تهديدات آمريكا عملي شود.» رضایت "ترقی" از نحوه مدیریت این دوران بحرانی نشان میدهد که هدف رژیم چیزی بجز کاهش تشنج برای عبور از این گردنه و بعبارت دیگر خرید وقت برای محکم کردن موقعیت خویش نبوده است. همینجاست که میتوان به این سوال اساسی پاسخ داد که چرا رژیم از کانال های رسمی و دیپلماتیک خود که در همان دوره مشغول مذاکره و بده بستان با آمریکا بودند، برای ارسال پیشنهاد "معامله بزرگ" استفاده نکرد. اگر این پیشنهاد را مثلا "ظریف" داده بود و دولت آمریکا نیز به آن پاسخ مثبتی میداد، رژیم بایستی وارد فعل و انفعالات جدی و علنی با آمریکا میشد و رژیم ملایان نیز هیچگاه چنین تصمیمی نداشت. هدف رژیم به اعتراف خود سردمداران سیاست خارجی اش، چیزی بجز ارسال پیامی آشتی جویانه به آمریکا نبود تا از بار تنش موجود بین دو کشور کاسته شده و نتیجتا احتمال درگیری نظامی یا فشارهای سیاسی-اقتصادی نیز کاهش پیدا کند. از اینرو بجای جواد ظریف و دیپلمات های رسمی خود، از سفیر سوئیس استفاده نمود تا محافل تصمیم گیرنده در آمریکا مدتی پیرامون آن به بحث نشسته و به گفته علی لاریجانی دچار تردید در مورد نیات واقعی رژیم گردند. جالب اینجاست که درست در همین ایام، علی لاریجانی به تبلیغ تئوری "خرد گریزی عقلائی" در سیاست خارجی رژیم پرداخت که به گفته وی، برای گیج کردن دشمنان خارجی انقلاب طراحی گردیده بود. از نظر لاریجانی، باید در برخی از مسائل و مقاطع، بطور حساب شده و عقلائی، به یک سیاست خارجی خرد گریزانه یا "خر تو خر" روی آورد و با ارسال سیگنال های مختلف و گاها متضاد و با استفاده از کانال های متعدد، دشمن را دچار سرگیجه نمود تا از درک نیات رژیم عاجز شود. (روزنامه ایران، 9 تیر 1382) پیشنهاد رژیم برای "معامله بزرگ" بدون امضاء و بدون پشتوانه جدی سیاسی بود و حتی آن بخش از سیاستمداران آمریکائی که همواره خواهان کنارآمدن با رژیم بوده اند نیز در جدی بودن آن، معتبر بودنش و اینکه نویسنده واقعی آن کیست تردید داشتند. به بیان ساده، اگر آمریکا جواب مثبتی نیز به این ابتکار میداد، معلوم نبود که باید با چه کسی وارد معامله شود. باب نی، سفیر سوئیس، صادق خرازی یا رهبر که با 15 درصد پیشنهادی که خودش نوشته مخالف است. نکته اساسی در این داستان، زمان ارسال پیشنهاد "معامله بزرگ" است زیرا مذاکرات پشت پرده و رسمی، به مراحل حساس و جدی رسیده بود. تا آن مرحله، رژیم ملایان به بسیاری از خواسته های خود در عراق مثل ورود ظفرمندانه باند "حکیم" و "مقتدی صدر" به این کشور و بدست گیری قدرت و همچنین بمباران مجاهدین خلق دست یافته بود. از این مرحله ببعد، رژیم ایران بایستی بطور جدی با آمریکا در عراق همکاری میکرد که به تبع آن میبایست بسوی تشنج زدائی جدی در روابط دو کشور و مسائل منطقه پیش میرفت. در چنین حالتی، طبیعی است که کانال مذاکرات رسمی از طریق جواد ظریف روش معقول و مناسب برای تعامل و یا حتی "معامله بزرگ" بود. روی آوردن به "سیاه بازی" دیپلماتیک، استفاده از یک برگ کاغذ بدون پشتوانه و کنار زدن جواد ظریف، نشان میداد که ازآن پس، راه رژیم از آمریکا جدا شده بود و برای کاستن از آثار منفی این دوران جدید، بایستی برای مدتی حریف را گیج و ناتوان از تصمیم گیری میکرد. اما سوال اصلی در اینجاست که چرا سفیر سوئیس در سال 2003 به سراغ تریتا پارسی و باب نی رفت؟ اگر هدف تنها گیج کردن مقامات آمریکا و خرید وقت در آن دوره بود، ارسال این پیشنهاد توسط سفیر سوئیس به تنهائی کفایت میکرد. واقعیت آن است که رژیم هدف درازمدت و مهم دیگری را نیز دنبال مینمود که هم امروز نیز مبنای لابی رژیم در آمریکا قرار گرفته است. تنها با درک این هدف میتوان دلیلی برای مراجعه سفیر سوئیس به باب نی و تریتا پارسی و دخالت آنان در ارسال پیشنهاد رژیم به کاخ سفید پیدا کرد. ساختار تبلیغاتی لابی رژیم در آمریکا برای درک داستان "معامله بزرگ" بایستی به دو چهره اصلی این داستان یعنی "صادق خرازی" از یکطرف و "تریتا پارسی" از طرف دیگر نگاه کرده و از خود بپرسیم که چرا از میان اینهمه مسئول در سیاست خارجی در داخل رژیم، صادق خرازی (سفیر وقت در فرانسه) آرشیتکت این ابتکار بود و چرا سفیر سوئیس به سراغ تریتا پارسی و باب نی رفت. در گزارشات قبلی بطور مفصل به نقش صادق خرازی (برادر زاده کمال خرازی) در راه اندازی لابی رژیم در آمریکا و سازماندهی این شبکه از سال 1997 ببعد اشاره کرده و گفتیم که تریتا پارسی به کمک باب نی، در سال 2002 سازمان "نایاک" را که مهمترین تشکل لابی رژیم در آمریکاست براه انداخت. مهمترین وظیفه این لابی، همچنانکه از آغاز تأسیس در سرلوحه اهداف آن قرار داشته است، برداشتن فشار از روی رژیم و جلوگیری از اتخاذ سیاست های تند از طرف آمریکا علیه رژیم بوده است. این هدف را سایت حکومتی آفتاب در سال گذشته و پس از افشای سند "معامله بزرگ" توسط تریتا پارسی بخوبی توضیح میدهد. "آفتاب"، در مقدمه مصاحبه ای با تریتا پارسی نوشت : (به تیتر مقاله آفتاب در کنار عکس تریتا پارسی نگاه کنید) «لابی ایرانی در آمریکا فعال میشود؟ زورآزمایی ایران و غرب بر سر پرونده هستهای با تصویب قطعنامه تحریم در شورای امنیت سازمان ملل متحد و اقدام متقابل مجلس در ملزم ساختن دولت به تجدید نظر در همکاریها با آژانس بینالمللی انرژی هستهای وارد مرحله خطیری شده است. در چنین شرایطی استفاده از تمامی ابزارهای موجود برای پاسداری از منافع ملی نکتهای است که بیشک میبایست در دستور کار مسئولان دستگاه دیپلماسی قرار بگیرد. در این میان وجود جامعه نسبتا بزرگی از ایرانیان در خاک آمریکا پتانسیل بالقوهای برای تاثیر گذاری و تعدیل سیاستهای تندروانه کاخ سفید تلقی میشود که البته تاکنون چنانکه باید وشاید مورد توجه قرار نگرفته است... نباید از یاد برد که به اعتقاد بیشتر صاحب نظران در جهان امروز استفاده هوشمندانه از«دیپلماسی غیر رسمی» نقش بسیار پر اهمیتی در پیشبرد و تحقق اهداف دیپلماسی رسمی دارد.» یکی از نویسندگان روزنامه شرق بنام "نبی الله ابراهیمی" هدف مرحله ای این لابی را بخوبی توضیح میدهد: «تلاش برای جلب افکار عمومی غرب میتواند در ترفیع امنیت ملی کشور مفید ظاهر شود. مثلا تظاهرات ضد جنگ یا مخالفت افکار عمومی و احزاب با تحریم های اقتصادی علیه ایران خود یک کارت برنده در دست مجریان سیاست خارجی است.» همینجاست که به استفاده تبلیغاتی از "معامله بزرگ" واقف می شویم. لابی رژیم با تکیه بر این داستان، سعی میکند تا حکومت ملایان را رژیمی عمل گرا و اهل معامله نشان دهد. در این دستگاه تبلیغاتی، دلیل اصلی بن بست بین ایران و آمریکا، ناشی از سیاست های افراطی و ماجراجویانه رژیم ایران نیست و ریشه آن در نیات خصمانه واشنگتن قرار دارد. از اینرو، دلیلی برای فشار یا تحریم علیه حکومت ایران وجود ندارد. مصرف تبلیغاتی از سیاه بازی "معامله بزرگ" آنچنان عیان و روشن است که حتی "ری تکیه" که بعنوان مهمترین کارشناس مسائل ایران در آمریکا از طرف خود محافل طرفدار رژیم جاانداخته شده نیز به همین موضوع اشاره میکند: « از نظر من پیشنهاد معامله بزرگ از نظر اعتبار و اینکه چه کسی مبتکر آن بوده چه کسی با آن موافق بوده و بسیاری از نکات دیگر زیر علامت سوال است. این داستان فقط بدرد این میخورد که آنرا بگیرید و توی سر دولت بوش بزنید. مثلا بروید و بگوئید که کاندالیزا رایس و |