اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات |
بایگانی |
خرد یا ایمان / علم یا وحی ؟ مژگان ثروتی کوشش خستگی نا پذیر چند صد ساله اروپا برای سازش بین خرد و ایمان و به عبارتی بین علم و وحی به جایی نرسید و در نهایت با پشت سر گذاشتن دوران روشنگری ، وحی به نفع خرد و علم عقب نشینی کرد. بدین ترتیب با جریان سکولاریزم رسما دو حوزه از یکدیگر جدا شد و حوزه عمومی و تنظیم امور انسانی به دست خرد سپرده شد. با رشد و توسعه علم و تسلط خرد در حوزه شناخت - که بر اساس عنصر شک و تردید به میراث فکری ، فرهنگی – تاریخی خود بود- به کارگیری روش نقد تاریخی در حوزه دین نیز گسترش یافت . به این معنا که برای بررسی علمی پدیده های اجتماعی و تاریخی ، هیچ حوزه ای برای علم مقدس و ابدی فرض نشد. بررسی و نگاهی علمی همراه با نقد تاریخی، نه تنها به فلسفه و تاریخ دین که به تحلیل محتوای متون الهی نیز تسری یافت. یان آسمَن (1938) مصر شناس ( متخصص در فرهنگ و دین مصر باستان) یکی از پرو فسور های مطرح در آلمان و جهان با تحقیقات خود ، گفتمان مسلط در ادیان توحیدی را تغییر داد و گفتمان جدیدی را دراین سه دین توحیدی - یهود ، مسیحیت و اسلام - گشود . نقطه حرکت نظری ( تئوریک ) یان آسمَن بر ،، حافظه فرهنگی،، استوار شده است. او با تکیه بر تاریخ ، اسناد و باستان شناسی مصر، به شکل گیری تفکر توحیدی در مصر باستان پرداخته است . او با تحلیل محتوای تورات به مواردی اشاره دارد که در مسیحیت و اسلام نیز تداوم یافته، و در نتیجه به شکل گیری حافظه فرهنگی (1) انجامیده که تا به امروز همچنان با انسان مدرن همراه ا ست. از دوران روشنگری در اروپا ، متون الهی در ادیان توحیدی (وحی) ، بالقوه متونی توام با خشونت ارزیابی شده است. بازگشت دوباره ادیان بخصوص اسلام سیاسی به حوزه عمومی که توام با خشونت بی سابقه در صد سال اخیر بعد از مسیحیت بوده است ، گفتمان چگونگی ارتباط متون الهی ( وحی) با خشونت ، بار دیگر در محافل آکادمیک اروپا بویژه آلمان ، مطرح شد. سئوال مطرح شده عبارت بود از اینکه ، آیا ارتباطی بین مفهوم حقیقت مطلق و انحصاری مورد ادعای متون الهی ( وحی) در ادیان توحیدی با زبان خشونت وجود دارد؟ سوِ الی که آسمَن مطرح می کند این نیست که چرا ادیان توحیدی خود را با چنین خشونتی ، در تاریخ گسترش داده است، بلکه سوال او این است که چرا توسعه آن از طرف خداوند ( وحی) باید با زبان خشونت همراه باشد؟ اودر این نقطه از بحث اللهیات خارج شده و ادیان توحیدی را در زمینه فرهنگی و تاریخی دنبال و تحلیل می کند. او زبان مشترک در متون الهی موجود در تورات ؛ انجیل و قرآن را به یک زبان فرهنگی مشخص و در نهایت به حافظه فرهنگی ارتباط می دهد. در واقع مسئله اصلی مورد تحقیق آسمَن، خود خشونت و عمل خشونت آمیز نیست ، بلکه زبان خشونت موجود در متون الهی است. ( مثل مشروعیت کلماتی پیرامون کشتار های جمعی ، خونریزی، عذاب های الهی سخت ، تهدید ، اجبار و ایجاد رعب و وحشت از قیامت - چون آتشی که هیزمش مردم بدکارهستند- تضیع اراده انسانی ، تبعیض جنسیتی و ... است ). آسمَن مطرح می کند خشونت ، نفرت و ... مفاهیمی قدیمی هستند که قبل از شکل گیری تفکر توحیدی نیز وجود داشته است ، اما در ادیان ابراهیمی (توحیدی) رنگی شدیدا مذهبی یا به عبارتی مشروعیتی مذهبی به خود گرفته اند. به زعم او قبل از دین یهود ، خشونت با سیاست در ارتباط بوده است ، اما نه در ارتباط با خدا. در واقع خشونت در ارتباط با قدرت مطرح بوده است اما نه در ارتباط با حقیقت. ( حقیقتی که مورد ادعای ادیان توحیدی است. ) آسمَن تلاش می کند که با تکیه بر یافته های خود ، فهمی از توحید ارائه دهد . او این فهم خود از توحید را در مقایسه با چند خدایی که در آن زمان در مصر حاکم بوده است مطرح می کند. او دو مفهوم از توحید ارائه می دهد. 1. همه خدا ها یکی هستند. 2. هیچ خدایی نیست جز او. مفهوم اول را می توان در متون مصری ، بابل، هند و دوران آنتیک – روم و یونان- بازیافت. او این نوع از تفکر توحیدی را تفکر توحیدی ( شامل گرا یا در بر گیرنده) نام می نهد. (2) از دید گاه لویس (3) این مرحله اوج پختگی و وضعیت تکامل یافته چند خدایی است. آسمَن مفهوم دوم تفکر توحیدی ( یعنی جز او خدایی دیگر نیست) را توحید انحصاری یا بسته می نامد. (6) از نظر او این نوع تفکر توحیدی در مفهوم دوم ، در واقع تکامل تفکر دین چند خدایی نبود ، بلکه انقلابی در آن بود. در واقع از نظر او همین تفکر توحیدی نوع دوم که انحصاری و انقلابی بود ، در زبانی از خشونت پیچیده شد. و به عبارتی اللهیات سیاسی بود. بر اساس تحقیقات آسمَن و بسیاری از مصر شناسان ، تفکر توحیدی ( یکتا پرستی) برای اولین بار توسط اخناتون (4 ) فرعون مصر ( در 1350 قبل از میلاد مسیح) که به عبارتی یک انقلاب دینی بود ، ظاهر شد، و بعدها به شدت در تفکر توحیدی یهودیت ، مسیحیت و اسلام دنبال شد. اما تلاش اخناتون با شکست روبرو می شود و این اندیشه از طریق یکی از طرفداران او ( موسی مصری) و با خروج از مصر ، تاریخی دیگر را رقم می زند. (5) موسی هم چهره ای تاریخی است و هم از آنجا که با خط (تورات) عجین شده است و ما آنرا هزاران سال تکرار کرده ایم در حافظه تاریخی ما نقش بسته و تداوم یافته است . به عبارتی بخش عمده ای از حافظه تاریخی ما را تشکیل می دهد. لذا برای ما حقیقت و واقعیت مسلم شده است . اما اخناتون تما ما یک چهره تاریخی مانده است. باید تاریخ و آثار باستانی و کتیبه های دفن شده با اجساد مومیایی را کالبد شکافی کنیم تا آنرا از آوار فراموشی بیرون آورده و به بخشی از حافظه فرهنگی و تاریخی خود متصل کنیم. در واقع تفاوت اخناتون با موسی در این است که او در حافظه تاریخی ما جایی ندارد. اما با کشف دوباره کتیبه ها ی اخناتون در قرن 19 میلادی در مصر و خواندن آنها ، بخشی از تاریخ فراموش شده ، خود را بازسازی می کند. اما نباید فراموش کرد که این حافظه تاریخی و بازسازی آن در حوزه آکادمیک صورت می گیرد و با حافظه فرهنگی– تاریخی متکی بر خط (الهی) که هر روزه در بین مردمان مومن به خط ( تورات، انجیل و قرآن) تکرار می شود ، متفاوت است. فاجعه فرهنگی آنجا اتفاق می افتد که این دو حافظه فرهنگی – تاریخی ( آکادمیک و غیر آکادمیک) بر هم منطبق می شود. پدیده ای که در انقلاب اسلامی شاهد آن بودیم. آسمَن درتحلیل خود به زبان و تصوری که از خداوند در توحید انحصاری نقش بسته است، می پردازد و به متن مربوط به گوساله طلایی در تورات اشاره می کند. قوم یهود درغیبت موسی (که به کوه سینا برای دریافت ده فرمان ( وحی) رفته بود )، گوساله طلایی را برای پرستش می سازند. در متن تورات می خوانیم؛ موسی پس از بازگشت و مشاهده گوساله طلائی و جشن قوم خود ، دستور مجازات قوم اسرائیل را صادر کرد و اعلام می کند که ،، هر کس که به خدا ایمان دارد ، به نزد من بیاید! و این گونه فرمان خدا را اعلام می کند ؛ شمشیر هایتان را بردارید و خانه به خانه رفته ، برادرانتان ، دوستانتان و همسایگان خود را بکشید. فرمان موسی (وحی) انجام شد و بدین ترتیب سه هزار اسرائیلی در این روز به قتل رسیدند. (7) کلمه هایی که مورد توجه آسمَن در این متن الهی قرارگرفته است ، برادران، دوستان و همسایه ها است. از نظر او خشونت در فرمان خدا نه به بیرون یعنی خشونت به بیگانگان و دشمنان ، بلکه خشونت به درون یعنی پیوند های عمیق و تنگا تنگ انسانی را نشانه رفته |