اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
منتسب نماییم که پس از پی بردن به غیر واقعی بودن این خواسته خود از آن دست برداشتند . البته بعدتر شنیدیم گویا افرادی از فعالان سیاسی منتقد پس از اتفاقات اردیبهشت 86 پلی تکنیک علیرغم تهدیدهای فراوان به منظور سکوت در برابر ترک تازیها در دانشگاه به حمایت از دانشجویان پرداخته اند و در حد توان در روزنامه ها و سایتهای خبری خود جانب حقیقت را گرفته و حامی اخلاق و انسانیت گردیده و مسیر تمامیت خواهان و انحصار طلبان را سد کرده بودند که شاید همین امر موجب عصبانیت دستگاه اطلاعاتی بوده است . مورد چهارم در طول دوران بازجویی بیشترین تلاش جهت تغییر رفتار ما و برگشتن از مواضع و عقایدمان صورت میگرفت . خواست بازجوها در بدو امر شناخت دقیق میزان دانایی و آگاهی ما و درک از توانایی ها و مهارتهای ما بود تا بتوانند بر اساس ذهنیت و خواست دستگاه اطلاعاتی در آینده علاوه بر استفاده های حین بازجویی از ما و مطالب اخذ شده استفاده نمایند . در این راستا گاهی طرح دوستی و وعده و وعیدهای خاص به ما داده میشد تا در قبال همکاریهای لازم امکانات و موقعیتهایی را کسب نمائیم . طرح این موضوع اگرچه با همه بازداشت شدگان نبوده (به قوت و جدی با همه طرح نشده) ولی در مورد برخی بازداشت شدگان صورت پذیرفت . و همچنان نیز پیگیری میگردد ، شنیده ام که برخی از بازداشت شدگان سال 86 تماسهایی را از طرف کارشناسان وزارت داشته اند . بهرحال آنچه که از استنباط ما از شرایط بازجویی بود ، اولویت همکاری فعالان بازداشت شده با وزارت بود چون این افراد پس از بازداشت هم موقعیت مناسبی در میان دانشجویان می یافتند و هم اینکه با توجه به حضور در میان دانشجویان آگاهی های بیشتری نسبت به افراد دیگر از مسائل و محافل دانشجویی داشتند .البته اولویت اصلی و هدف و نتیجه مورد نظر کارشناسان وزارت در مورد بازداشت شدگان ، تضمین عدم ادامه فعالیت این دانشجویان و روشن نشدن اتفاقات و شکل بازجویی ها و برخوردها بود که شاید برخی از تماسها در همین راستا و به همین منظور صورت میپذیرد . زیرا در صورت ادامه فعالیت از سوی این افراد هزینه بازداشتها و برخورد برای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی بیشتر خواهد بود . بنابراین تلاش این خواهد بود که این افراد منزوی و غیرفعال شوند . مورد پنجم نوعی توهم توطئه در سراسر بازجویی ها وجود داشت و بازجوها نسبت به کلیه فعالیتهای ما نوعی ترس داشتند شاید دامن زننده این مسئله صحبتهای برخی از دوستان هم بوده باشد که حتی این امر موجب اتفاقات ناخواسته ای در پروژه گردید . اتفاقاتی که پرونده را بیشتر تحت تاثیر توهمات و ترسها قرار داد تا واقعیت البته ثمره این توهمات نیزبرخوردهای غیر عقلانی و سئوالات بی ارتباط از ما بود . نوعی شکایت و دلخوری خاص نسبت به شعار آزادی و دموکراسی به عنوان مطالبات اصلی مجموعه ما داشتند . از برنامه های متنوع و تریبونهای بزرگ و پرمخاطب ما عصیانی بودند . روشن کردن شمع ، استفاده از بازو بندهای نمادین ، استفاده از پوسترها و پلاکاردهای فراوان در برنامه ها ، نامگذاری برنامه وشعارهای منظم بسیار مورد خشم و کنجکاوی بازجوها بود . (به ویژه در مورد چند برنامه خارج از دانشگاه) مایل بودند دلیل نامگذاریها و تعیین کننده نامهای برنامه ها را بدانند «دانشگاه آزاد ، منتقد دولت» ، «آزادی باید زنده بماند» ، «دانشگاه در حصار میله ها» ، نامهای برنامه های سال 85و 86 انجمن بود .( قبل از بازداشت ما ) که بازجوها بیشتر ما که بازجوها خواستار تعطیل شدن این برنامه ها بودند ولی پاسخی که می یافتند این بود که تا زمانی که آزادی در خطر است خواهیم بود «آزادی باید زنده بماند » که منطق هم این پاسخ را ایجاب میکرد ولی متاسفانه اتاق بازجویی فضای منطق و عقلانیت نبود و پاسخ هر استدلال مشت و لگد و فحاشی و ناسزا گویی بود . در هر جای بازجویی ها وقتی که صحبت به سمت و سوی فعالیتهای انجمن میرفت به اموری اشاره میشد که ما مدعی بودیم انجام نداده ایم عباراتی از طرف بازجوها شنیده میشد که «شما در این چند سال هر چه خواسته اید در تریبونها و برنامه هایتان گفته اید ، هیچ حدی قائل نبوده اید ، کاری نکرده ای نداشته اید ، سخنی نداشته ای نداشته اید و...» و این نشان میداد که چقدر از تجمعات دانشجویان از دور هم جمع شدن و صحبت کردن دانشجویان ترس داشتند . ولی در این میان اصلاً به این موضوع توجه نداشتند که اگر دوهزار دانشجو یکصدا شعاری را سر میدهند حتماً ایرادی وجود دارد حتماً کمبودها و ضعفهایی وجود دارد و این اعترافات را میتوان به فال نیک گرفت و در حل مسئله کوشید نه سرکوب دانشجو . علیرغم صحبتهای ما در این باره بازجوها فقط به فکر گوشمالی و انتقام از ما بودند ، در خلال صحبتها همیشه انجمن اسلامی را مقصر قلمداد میکردند و ثمره این فضای سراسر اعتراض دانشگاهها را فعالیتهای انجمن میدانستند که اینک ما به نمایندگی از انجمن مستحق هر تنبیه بودیم و اساساً برخوردها از سر کینه صورت میپذیرفت . در حالی که ما مدعی بودیم فضای فعلی و نابسامانی های دانشگاه محصول عملکرد غلط و بی عدالتی ها و خرد ستیزی های مدیریت و حاکمیت است ، متاسفانه از آنجایی که اتاق بازجویی محل استدلال و حجت نبود ثمره طرح این موضوعات جز شکنجه های خارج از تصور از سوی بازجوها نبود . مورد ششم در مورد شعارهای برنامه های چند سال اخیر حساسیت ویژه ای داشتند در مورد تک تک شعارها و علت بیان آنها و همچنین طراحان و مجریان آن از ما سئوال میپرسیدند اگر چه در مورد شعارهایی چون «وزیر بی لیاقت (بی کفایت) استعفا ، استعفا» یا «محمود احمدی نژاد ، عامل تبعیض و فساد» یا «فلسطین را رها کن فکری به حال ما کن» بحثی در کار نبود (گویا خود آنها نیز این شعارها را قبول داشتند) ولی با برخی شعارها اساساً مشکل داشتند و بحثهای مفصلی در آن موارد صورت میگرفت از جمله شعارهای «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» ، «دانشجوی زندانی آزاد باید گردد» بحث اساسی این بود که به شما ربطی ندارد که زندانیان سیاسی آزاد گردند و ما هم در جواب مدعی بودیم شعار اصلی ما آزادی دانشجویان بوده است و در بدو امر مطالبات سیاسی کمتر مورد نظر بوده است ولی وقتی شما (دستگاه های غیردانشگاهی) وارد دانشگاه میشوید ، وقتی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی وارد دانشگاه میشوند ، وقتی پلیس و نهادهای پادگانی با دانشجویان برخورد میکنند ، آنگاه دیگر ماندن در سطح مطالبات دانشجویی احمقانه خواهد بود . وقتی دانشجو توسط وزارت اطلاعات بازداشت میشود ، او یک زندانی سیاسی شده است و این محصول عملکرد غلط دستگاههای اطلاعاتی است چرا مسائل دانشگاه را باید نهادهایی از بیرون دانشگاه حل کنند . گر چه بسیاری از دوستان ما حتماً به یاد خواهند داشت که خود ما همیشه تفکیک بین این دو شعار قائل بودیم و مطالبه شعارها را متفاوت از هم میدانستیم ولی گویا امروز عدم تفکیک آنها عقلانی تر به نظر میرسد . (چون برخوردها با دانشجویان کاملاً سیاسی شده است) در مورد شعارهای « بسیجی برو گمشو» یا «نظامی برو گمشو» بسیار تعصبی برخورد میشد و با ما رفتارهای غیرانسانی هم صورت میگرفت ولی بیان این شعارها ربطی به شخص ما نداشت و نظامی ستیزی در فضای دانشگاه آنقدر بدیهی است که احتیاجی به توضیح نداشت . در ضمن تنها دلیل وجود حمایت از تشکلهای شبه نظامی و رفتارهای پلیسی و پادگانی در دانشگاه نظامی خوئی و عقلانیت گریزی عده ای خاص بود . البته آنجایی که بحث این شعارها و استفاده از آن در مورد احمدی نژاد مطرح بود عصبانیت و تعصب بازجوها بیشتر هم میشد که منجر به شکنجه ما میگردید . با بحث شعارهایی چون «پلیس به این بی غیرتی هرگز ندیده ملتی» ، «مردم چرا نشستید اینجا شده فلسطین» کشیده میشد که هم تداعی شعارهای انقلاب 57 بود (ارتش به این بی غیرتی ...) و هم اینکه مخاطب آن عمدتاً فضای بیرون دانشگاه و تجمعات خاص بود که در آن حمایت مردم نیز در قالب شعارهایی چون «ای مردم آزاده حمایت حمایت» خواسته میشد که از این بابت بازجوها نگرانی ویژه ای داشتند ولی واقعیت این بود که هیچیک از این شعارها |