اطلاعیه و پیامها | لینک ها | بایگانی |
شماره جدید |
کنیم به شرطی که همکاری کنید و اساسا این اتفاق که مسئول پرونده یا کارشناس این کار را پس از شکنجه با حمایت بسیار مبنمود قابل تامل بود چه بسا در ابتدای بازداشت این مسئله در قبال آزادی ، عدم بازداشت سایر افراد ، عدم شکنجه دوستان و مواردی از این دست طرح می گردید . تیم بازجویی متشکل از افراد مختلفی بود مثلا در پرونده ما مسئول پرونده بیشتر در حضور کارشناس اصلی حضور داشت ولی دو دسته بازجوی دیگر نیز حاضر بودند ، عده ای که بیشتر به طرح سوال می پرداختند و عده ای که بیشتر به شکنجه مشغول بودند . شاید در این پرونده که بیش از 7 نفر کار بازجویی را انجام می دادند استمرار بازجویی ها تا ساعاتی طولانی قابل درک تر باشد . مورد هفدهم در برهه هایی از روند بازجویی بنظر میرسید ما به اتاق بازجویی منتقل شده ایم که شکنجه شویم ، روند اتفاقات دوران بازداشت و بازجویی ها بشکلی رقم خورده بود که بازجو ها با ما به صورت شخصی و خصلتی برخورد می کردند مثلا در یک مورد ساعت 3 نیمه شب سریعا از سلول بیرون کشیده شدم و مرا دوان دوان به اتاق بازجویی بردند و در حالی که هنوز تمرکز لازم را به دست نیاورده بودم با اکتفا به یک سوال " چی شد ؟ " و پاسخ " چی ، چی شد ؟ " بازجوها چند نفری شروع به زدن ضربات مختلف به من کردند و من را به روی زمین پرت کردند ، پا روی کمر و صورتم میگذاشتند ، سرم را به دیوار می کوبیدند و انواع مختلف شکنجه را به اجرا می رساندند تا اینکه از حال رفتم . شدت برخورد به حدی بود که وقتی هوشیاری خود را بدست آوردم ، نمی توانستم بر روی پاهای خود بایستم . رعشه تمام بدنم را فرا گرفته بود . بازجوها که می بایست فقط در قبال جان ما پاسخگو باشند سریع به خود آمدند و شکنجه ها و ضربات را قطع کردند . سریع برای من آب قند آوردند و مدت زیادی طول کشید تا توانستم به حالت طبیعی برگردم . درست به یاد ندارم چقدر طول کشید . یادم می آید مرا وقتی روی صندلی نشاندنم ، تمام بدنم می لرزید ، محکم دست و پایم را گرفتند و بر روی صندلی فشار دادند که صندلی هم به لرزه افتاده بود . از این اتفاقات در طول بازجویی ها زیاد می افتاد . بارها با نام بازجویی های فنی فقط به خاطر شکنجه کردن به شکنجه ما می پرداختند . در طول شکنجه بازجوها لذت می بردند و می خندیدند و حتی به شکلی با هم به شکنجه کردن و ضربه زدن به ما رقابت می کردند . سایر موارد پیرامون صحبت های بازجوها در مورد جنبش دانشجویی دهه گذشته و روابط طیف های مختلف ایشان بویژه در مورد اتفاقات 18 تیر 78 ، سناریوی های وزارت اطلاعات پیرامون انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ، نظرات وزارت اطلاعات در مورد احزاب و گروه ها ، شرح جلسات دادگاه های انقلاب و عمومی ، مصاحبه های تصویری و اهداف آن ، شکنجه های خاص ، اسامی بازجوها برخی نظرات آنها ، ادامه برخورد های احتمالی با دانشجویان ، برخی همکاری های فعالان سیاسی و دانشجویی به صورت ناخواسته با وزارت اطلاعات ، ایجاد فضاهای امنیتی در دانشگاه و خصوصا خوابگاه ها و ... خواهد بود که در آینده نزدیک منتشر خواهد شد .
سوزاندن کتاب و کتابخانه و جامعه ساسانی مجید محمدی محقق از اینکه این هر استبدادی مخالف رشد فرهنگی است و مخالف کتاب و پولاریسم فکری است جای هیچگونه شکی نیست و از اینکه شخصی همانند آقای علی اصغر حاج سید جوادی و عزیزان دیگر این آب و خاک نمی گذارند که مستبدان در سکوت کامل سوار مرکب استبداد خود هر چه می خواهند بکنند جای بسی تشکر را دارد. بدترین چیزی که برای یک ملتی می تواند اتفاق بیفتد سکوت مرگباری است که صدای حق را دیگربه گوش نمی رساند لاجرم ناحق جایگزین می شود. اما جمله ای در مقاله آقای آقای حاج سید جوادی آمده است که با تاریخی که من خوانده ام نمی خواند. البته بحث بر بیشتر بر سر درستی و نادرستی بیان نیست بلکه بحث بر سر چه باید کرد است. به هر جهت امیدوارم که اگر مطلبی سوای یافتۀ من است این حقیر را روشن کنید. در ضمن شاید این فرصت را مغتنم شمردم و آنچه که بسیار به باور من خطرناک است و ایرانی را در یک رویای ناسیونالیستی فر و ببرد و بیاید آن بلای که خدای نکرده از رهگذر این خواب بر سر ما بیاید. نه اینکه از نوشته شما این را می فهمم نه بلکه فرصتی پیدا کردم تا در این باب آنچه را که خطر می دانم گوشزد کنم. آورده اید: "دراخبار و روایات مربوط به تهاجم فاتحانه مسلمان عرب بر فرهنگ ایران نقل می شود که سعدبن ابی وقاص سردار عرب در زمینه ی کتاب و کتابخانه های سرزمین های اشغال شده ازعمربن خطاب دومین خلیفه ی مسلمین کسب تکلیف می کند. عمر در پاسخ دستور می دهد که همه ی کتاب ها و کتابخانه ها رانابود کنید؛ زیرا به مصداق «لا رطب لا یا بس الا فی کتاب مبین» باوجود قران مسلمین نیازی به کتاب ندارند."عربها از روی تجاوز به ایران حمله کردند. ای کاش نمی کردند و پدر اسلام را درنمی آوردند. اما تاریخ معدنی نیست که هر کس بنا بر ذهنیتی که دارد برود در آن سند برای ذهنیتش پیدا کند. بلکه حادثه های است که بیان واقعیتی را می کند. البته دروغ و راست هم بسیار دارد. کار روشنفکر این است که تاریخ را از دروغ پاک کند تا جامعه بتواند در آینه تاریخ ضعفهای خود را باز شناسد. سوال اساسی این است کدام ضعف باعث شد که اعراب به خود اجازه بدهند به ایران حمله بکنند. اینکه در چند خط بنویسیم که کتاب سوزاندند. خواننده شاید از این دریابد که ایران زمان ساسانی کشوری بوده رشد یاب که در هر گوشۀ آن کتاب و کتابخانه و دانشگاه بوده و عربها آمده اند و همه را به باد نیستی بردند. برای همین حال روز ما این است که هست. اگر آن حادثه شوم نبود حال روز ما به از این بود. دیگر اینکه ایران زمان ساسانی چگونه جامعه بوده و دلایل حمله چه بوده و چرا جامعه نه توانست پاسدار مرزهایش باشد و نه پاسدار دینش به عنوان فکر راهنمای جامعه. حقیقت این است که جامعه آنروز ساسان جامعه ای بوده است بسته و دین و دولت به هم گره خورده بودند.فردوسی حکیم دروصف همچون جامعهای می آورد: چنان دین و دولت به یکدیگرند تو گویی که در زیر یک چادرند نه بی تخت شاهی، بود دین به پای نه بی دین بود شهریاری به جای باری وقتی انسانها در این رویا فرو رفتند جامعه در یک نوستالژی فرو می رود که چاره کار را این می بیند که آن دوره شکوه و عظمت را دوباره زنده می باید کرد. غافل از اینکه حتی بقول آیزیا برلین در کتاب فسلفه سیاسی حتی اگر می توانستیم تاریخ آن دوره را زنده کنیم به کار امروز ما نمی خورد. اما اجازه دهید چند نمونه بارز از ساختار اجتماعی آن جامعه بیاوم تا اسکلت چنین جامعه مشخص بشود. در نوشته کوتاه زیر سعی می کنم تا می شود از قول صاحب نظران نقل قول بیاورم. جامعه ساسانی به قول سعید نفیسی در کتاب تاریخ |