اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
تو مو میبینی و من پیچش مو!
کالبدشکافی سه نقد به نوشته «جبهه ملی و "اسب ترویا"»
منوچهر صالحی msalehit-online.de در رابطه با مقاله «جبهه ملی و اسب ترویا» از سوی «انجمن آینده» با امضاء سه تن از اعضاء آن انجمن، «نهضت مقاومت ملی ایران» و سایت اینترنتی «احترام آزادی» عکسالعملهای متفاوتی نشان داده شده است و هر یک از این جریانها از زاویه معینی به بخشی و نه همهی محتوای آن مقاله برخورد کردهاند که کالبدشکافی این مواضع نشان خواهد داد اپوزیسیون ضد ولایت فقیه و «سکولار» ایران در چه وضعیتی بهسر میبرد و چرا تا کنون نتوانسته است در برابر رژیم اسلامی به نیروئی «جانشین» بدل گردد. 1- بررسی نقد سه تن از اعضاء «انجمن آیندهنگر» نخست با نوشتهای آغاز میکنم که با عنوان «دردم نهفته به ز؟!!! طبیبان مدعی!» از سوی «انجمن آینده» و با امضاء آقایان احمد تقوائی، پرویز شوکت و محمد امینی انتشار یافته است (1). در این نوشته کوتاه که باید آن را «دُشنامه» (2) نامید و در این زمینه با نوشتههائی که «سازمان مجاهدین خلق» علیه مخالفین سیاسی خود انتشار میدهد، چیزی کم ندارد، بهجای استدلال در رد نظرات من، با واژههائی همچون «اتهام زنی در این فضای ناسالم»، «بیشرمانه مدعی میشوند»، «درماندگی سیاسی»، «توسل به افتراء و بهرهجوئی»،«عناصر مشکوک»،«ترور شخصیت»،«روش پست اتهامزدنهای بیپر و پا»، «کاری نادرست و ناشایسته» و... روبهرو میشویم. روشن است کسانی که از چنین دشنامهائی بهره میگیرند تا مخالفین سیاسی خودرا لگدمال کنند، دارای نظرات سیاسی لرزانی هستند، وگرنه چرا باید بجای منطق ودلیل، این همه دشنام نثار من کرد؟ دو دیگر آن که شنیدهام که نویسنده این «دُشنامه» آقای محمد امینی است. او که در سلسله نوشتههای خوب خود در رابطه با مسائل قومی و ملیتی در ایران میکوشد از استدلال و منطق استفاده کند، این بار به شیوه دُشنام وتهمت پناه برده است. دلیل آن هم روشن است، زیرا سیاستی را که «انجمن آینده» دنبال میکند، سیاستی ناروشن و مغشوش است. برای آن که راه دور نرفته باشم و سخنی بدون دلیل و منطق نزده باشم، کافی است به سایت این انجمن نگاهی افکنیم. در آنجا چنین خواهیم خواند: « تارنمای "آینده نگر" جایگاهی است برای رهیافت و گفتمان پیرامون گذشته، امروز و آینده ایران از دیدگاه آیندهنگری. به باور ما، جامعه بشری درآستانه زايش تمدنی نوين است. انقلاب فراصنعتی و فرايند شتابان جهانی شدن یا گلوبالیسم همراه با دگرگونیهای ارزشی و اقتصادی و ساختارهای مدیریت در چند دهه اخير، چشماندازی نو در برابر بشريت گشوده است. تـنـد باد تمدن نو همه ساختارها و ارزشهای موجود را دستخوش تغیيرکرده، برداشتهای تازهای از دموکراسی، حقوق بشر، پيشرفت، مالکيت، رفاه و عدالت اجتماعی به ارمغان آورده است.» «سازندگی ايران فردا بايد با ابزار و انديشه دنيای نو آغازگردد. ما براين باوريم که سازندگان ايران بايد رهيافت فردا را در پرتو پيدايش جامعه فراصنعتی و فراملی، اقتصاد انفورماتيک، دموکراسی نو و ارزشها و ساختارهای برخاسته از اين دگرگونیهای شگرف جستجو کنند و الگوها و برداشتهای نوين از ساختار دولت، مديريت، مالکيت، برنامه رشد اقتصادی، عدالت اجتماعی و رفاه را دورنمای خويش سازند. ايران فردا را بايد بر سنگ بنای جهان فردا ساخت و نه با خشت و َملات سدههای پيشين. نگاه ما به تاریخ و رویدادهای گذشته نیز از دیدگاهی تازه است.» (3) البته آنچه میخوانیم، جالب است، اما شفاف و روشن نیست. و اصطلاحاتی همچون «تمدن نوین»، «جامعه فراصنعتی»، «دمکراسی نو»، «ارزشهای نو» و «برداشتهای تازه از دموکراسی، حقوق بشر، پیشرفت، مالکیت، رفاه و عدالت اجتماعی» هیچ چیز مشخصی را توضیح نمیدهند. آنطور که به نظر میرسد، گویا برای بنیانگذاران «انجمن آیندهنگر» دوران سرمایهداری امپریالیستی پایان یافته است و با پیدایش گلوبالیزاسیون دیگر با سلطه سرمایه و استثمار نیروی کار سر و کار نداریم و بلکه با «جهانی نو» روبروئیم که گویا در آن همه چیز «نو» گشته است. البته کسی که کمی آثار مارکس راخوانده و فهمیده باشدو جورخواندن لااقل «گروندریسه» و سه جلد «سرمایه» را کشیده باشد، میداند که گلوبالیزاسیون هیچ چیز دیگری نیست، مگر روند جهانی گشتن شیوه تولید سرمایهداری با تمامی ناهنجاریها و نابرابریهائی که ذاتی این شیوه تولید است. در این شیوه تولید، نیاز به «انجمن آیندهنگر» نیست تا بخواهد «ایران فردا را ... برسنگبنای جهان فردا» بسازد و بلکه گردش سرمایه جهانی تعیین خواهد کرد که درجه تکامل و انکشاف جامعهای که سرمایه جهانی در آن پا نهاده است، با چه «خشت و ملاتی» ساخته خواهد شد. فراتر از آن و در رابطه با ایران البته این «آیندهنگر»ان بهخود زحمت نمیدهند که علل عقبماندگی جامعه ایران را توضیح دهند و به این پرسش ساده پاسخ نمیدهند که چرا جامعه ایران هنوز صنعتی نشده است تا چه رسد به تبدیل ایران به یک جامعه فراصنعتی؛ چرا در ایران هنوز «دمکراسی» کهنه سرمایهداری متحقق نشده است تا چه رسد به تلاش برای «دمکراسی نو»؛ و سرانجام چرا با آن که هنوز بر سر ارزشهای کنونی که میتوانند معیار مبارزه ما علیه حکومت اسلامی گردند، در تفرقه و چنددستگی بسر میبریم، از ما خواسته میشود که مبارزه خود را بر اساس «ارزشهای نو» سازماندهی کنیم که نه میدانیم چیستند و نه چه کسی آنها را تدوین کرده است و نه به مردم کنونی ایران ربطی دارند. حرفهای دهان پُر کن و نامشخص زدن، نه فقط ما را در مبارزه کنونی یاری نمیدهد، بلکه برعکس سبب گمراهی و مغشوش ساختن مرزها میان هواداران دمکراسی و دشمنان آن در صفوف اپوزیسیون ایران میگردد. همین سیاست را سه تن از اعضاء «انجمن آیندهنگر» در «دُشنامه»ای که علیه من نوشتهاند، بکار بردهاند. آنها مدعی هستند که من «آگاهانه» کوشیدهام «برخی از کوشندگان» «جنبش سکولار ایران» را «عوامل نفوذی دشمن و سازمانهای جاسوسی» بنامم. برای روشن شدن افکار عمومی، در آن مقاله در کلیات از تلاش دوگانهای سخن گفتهام که از سوی سازمانهای جاسوسی کشورهای مخالف جمهوری اسلامی و سازمانهای امنیتی رژیم اسلامی برای رخنه در سازمانهای اپوزیسیون انجام گرفته است و هنوز نیز انجام میگیرد. بنا بر اسناد و مدارکی که پس از سرنگونی رژیم پهلوی بهدست آمد، دیدیم که ساواک نه فقط در کنفدراسیون که سازمانی دمکراتیک و علنی بود، بلکه حتی در سازمانهای سیاسی ایرانی که در انیران مخفیانه کار میکردند، نیز رخنه کرده بود. همچنین اشاره کردهام که با پول این کشورها حتی چند سازمان سیاسی ایرانی- از مدافع حقوق بشر تا سوسیالیسم و کمونیسم- بوجود آمدهاند تا بتوانند با سازماندهی ایرانیان در صفوف خود، آنها را بهدنبال هواداری از سیاستی بکشانند که در خدمت آن کشورها قرار دارد. |