اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
نخستین بار این اصطلاح را آقای دکتر حسین موسویان که یکی از رهبران جبهه ملی ایران است، بکار برد و من در نوشتهام یادآور شدم که اگر «اسب ترویا»ئی در جبهه ملی وجود داشته باشد، بهطور حتم آقای کورش زعیم پای درون ایران آن «اسب» خواهد بود. شش دیگر آن که این دوستان بهخاطر گذشته سیاسی خویش که بخشی از آن مبارزه با جبهه ملی و «راه مصدق» بود، با اندیشههای آن میهنپرست فرزانه آشنائی چندانی ندارند که بخواهند بهمن بیاموزند که مصدق «یکی از خویشتندارترین شخصیتهای تاریخ ایران» بود «که حتی به دشمنان خویش نیز احترام می نهاد» (6). البته و بیتردید دکتر مصدق به مخالفین سیاسی خویش که منافع مردم ایران را زیرپا ننهاده بودند، بسیار احترام میگذاشت، اما آنجا که پای حقیقت در میان بود، پدر و مادر نمیشناخت، آنجا که منافع مردم ایران مطرح بود، کوچکترین گذشتی نسبت به کسانی نمیکرد که خود را به بیگانگان فروخته بودند و با تمامی توان خویش میکوشید چنین کسانی را افشاء و رسوا کند. افشاءگریهای دکتر مصدق در مجلس شورای ملی علیه سید ضیاء، علیه رزمآراء، علیه قوامالسلطنه و ... نشان میدهند که دکتر مصدق بر سر منافع مردم ایران حاضر به هیچگونه مصالحه و بند و بستی نبود. برای آن که آقایان بدانند دکتر مصدق تا چه اندازه میان مسائل شخصی و منافع عمومی تفاوت میگذاشت و در دفاع از حقوق مردم ایران قاطعیت داشت، با آوردن نقل قولی از سخنرانی او که 30 خرداد 1329 در مجلس شورا در رابطه با لایحه نفت به کمیسیون منتخبه کرد، این گفتار را بهپایان میرسانم. دکتر مصدق در رابطه با نخست وزیر وقت علی منصور (منصورالمک) چنین گفت: ««من به آقای منصور خیلی خیلی بیش از همه ارادت دارم. چهل سال است به ایشان ارادت دارم، اما ارادت من بهایشان جنبه خصوصی دارد. در منافع عمومی و در مقدرات عمومی که من نباید ملاحظه از منصور بکنم. در منافع عمومی اگر لازم باشد سر منصور را هم خواهم برید و واقعأ اگر از عهدهاش برآیم، با این که ناخوش هستم، در مورد اقتضاء سر او را مثل جوجهای خواهم برید» (7). آقایان مطمئن باشند که در رابطه با منافع مردم ایران من هم در همان مکتب پرورش یافتهام و در برابر هر کس که در پی دسیسه علیه منافع ملی و تمامیت ارضی ایران باشد، خواهم ایستاد، هر چند که از یاران دیروز من در مبارزه با رژیم شاه و خمینی بوده باشد. 2- بررسی نقد «نهضت مقاومت ملی» نقد دیگری از سوی «نهضت مقاومت ملی ایران» انتشار یافت که در ابتدأ آن را «اطلاعیه» نامیدند، اما بعد به «توضیح» تبدیل شد. نقد «نهضت مقاومت» هر چند بسیار دوستانه است، اما مرا متهم ساختهاند که بدون «مدرک و سند» سخن میگویم و در ارزیابی از پذیرش نخستوزیری شاپور بختیار شتابزده سخن گفتهام. نخست آن که من بر عکس شاهالهیها بر این باور نیستم که سقوط سلسله پهلوی محصول «خیانت جبهه ملی و رهبران آن» (8) بود. کسانی که چنین سخن میگویند، از تاریخ مبارزات طبقاتی آگاهی چندانی ندارند. برای آنها تاریخ اقوام و ملتها تاریخ توطئه و دسیسه شخصیتها و یا نهادهای سیاسی است. 25 سال دیکتاتوری زشت و ویرانگر خانواده پهلوی همراه با اختناق رسانهای- فرهنگی سبب شد تا مبارزه طبقاتی در ایران همچون آتش زیر خاکستر عمل کند، پنهان از چشمان ساواک، موساد و سیا و حتی تحلیلگران سیاسی غرب و شرق. این آتش که در زیر خاکستر پنهان بود، بهناگهان شعلهور شد و تمامی جامعه ایران را در خود سوزاند. محرک واقعی انقلاب ایران رژیم فاسد پهلوی بود، رژیمی که همه آزادیهای اجتماعی و فردی را از مردم ایران سلب کرده بود. دوم آن که آنچه در رابطه با نخستوزیری شاپور بختیار نوشتم، نه دوستانه بود و نه دشمنانه. من آنچه را که رفت، بدون آن که خود در تفسیر آن رخدادها دخالتی کرده باشم، یادآور شدم و یا به اصطلاح آلمانیها رخدادهای آن روزگار را صورتبرداری Bestandsaufnahme کردم. بدون تردید دکتر شاپور بختیار «به ماهیت مجلس شه ساخته» آگاه بود، زیرا سالهای سال در کنار دیگر رهبران جبهه ملی ایران برای انتخابات آزاد مبارزه کرده بود. مطمئأ او میدانست که نمایندگان آن مجلس توسط «ساواک» دستچین شدهاند و از استقلال رأی برخوردار نیستند. اما هرگاه بخواهیم درباره آنچه دکتر بختیار کرد، قضاوتی کرده باشیم، باید کارهای او را با دکتر مصدق مقایسه کنیم که جبهه ملی ایران او را پیشوای سیاسی خود میدانست و هنوز نیز از «راه مصدق» پیروی میکند و دکتر بختیار بر این باور بود که «از مصدق قویتر» نیست (9). مصدق بارها در سخنرانیهای خود مطرح کرد که «مجلس آنجاست که مردم هستند» (10). بهعبارت دیگر، او هیچگاه نکوشید از نهاد مجلس علیه خواستهای مردم بهرهبرداری کند و یا آن که به مردم بگوید، شما از خواستهای خود کوتاه بیائید تا مجلس آنها را متحقق سازد. او حتی زمانی که لازم دید به شاه اطمینان دهد مخالف سلطنت مشروطه نیست، در پشت قرآن چنین نوشت: «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم خلاف قانون اساسی عمل کنم و همچنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم سلطنت را تغییر دهند، من ریاست جمهوری را قبول نمایم» (11). میبینیم که او حتی در این «سوگندنامه» با «نقض قانون اساسی» از سوی مردم به مخالفت برنخاست و بلکه سوگند خورد که هرگاه از او بخواهند رئیس جمهور شود، آن مسئولیت سیاسی را نپذیرد. این بود منش و راه دکتر مصدق. اما ببینیم دکتر بختیار دارای چه راه و روشی بود؟ او زمانی پیشنهاد نخستوزیری شاه را پذیرفت که از یکسو «حمایت کلی جبهه ملی را از دست داده» بود (12) و از سوی دیگر میلیونها تن از مردم ایران در خیابانها فریاد «مرگ بر شاه» را سرداده و برای رهائی از شر سلطنت پهلوی صدها تن کشته و هزاران تن زخمی داده بودند. بنابراین برخلاف دکتر مصدق، دکتر بختیار مجلس ساواک ساخته را بر جنبش مردم ترجیح داد و کوشید با سلاح مجلس بهمقابله جنبش ضد پهلوی رود تا بتواند «ملاها را، ولو برای زمانی کوتاه سرگرم» و با «تکیه بر ارتش» موفقیت حکومت خود را تضمین کند (13). اما هدف حکومت او چه بود؟ گر چه او میخواست برنامه حداقل حکومت خود را که از پنج خواسته آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی، انحلال ساواک، انتقال بنیاد پهلوی به دولت و حذف کمیسیون شاهنشاهی تشکیل میشد، پیاده کند (14) و در این زمینه گامهای بزرگی نیز برداشت، اما در عین حال در پی تثبیت بنیاد سلطنت هم بود، زیرا «وفاداری» او «نسبت به پادشاه به کمال بود» (15). البته این فقط دکتر بختیار نبود که به «قانون اساسی مشروطه» سوگند خورده بود. محمدرضا شاه نیز بدون سوگند بهقانون اساسی نمیتوانست بر تخت سلطنت جلوس کند (16). دکتر بختیار نیز مثل دیگر نخستوزیران دوران پهلوی باید به «قانون اساسی» سوگند میخورد. اما سوگند به قانون اساسی مشروطه، آنهم در کوران انقلابی که تاریخ جهانی نظیرش را تا آن زمان بهخود ندیده بود، آیا خردمندانه و به سود مردم ایران بود؟ از سوی دیگر دکتر بختیار در زندگی سیاسی خود نشان داد که هوادار دمکراسی بوده است. او در دوران حکومت 37 روزه خود گامی علیه حقوق دمکراتیک مردم برنداشت. اما دستیابی به حکومت دمکراتیک اصول و معیارهای خود را دارد،. در کشورهای دمکراتیک کسی و یا حزبی به قدرت سیاسی چنگ میاندازد که در انتخاباتی آزاد و شفاف توانسته باشد اکثریت آرأ مردم را از آن خود کرده باشد. میدانیم که در آن زمان هنوز مجلس فرمایشی ساواک وجود داشت و دکتر بختیار نیز از هواداری اکثریت مردم برخوردار نبود و بنا به گفته خود او، در آخرین تظاهراتی که در هواداری حکومت او تشکیل شد، 50 هزار تن شرکت داشتند (17)، در حالی که از جنبش انقلابی میلیونها، یعنی نزدیک به 20 میلیون از جمعیت 36 میلیونی ایران هواداری میکردند.. مردم میگفتند شاه باید برود، اما دکتر بختیار به مردم وعده میداد که صبر کنند تا حکومت او «انتخابات آزاد» را برگزار کند. در آن دوران، یعنی در دورانی که دکتر بختیار نخست وزیر!! ایران بود، من نخواندم و نشنیدم که به |