اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
|
بیستمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی تابستان 1367
اشاره: مقاله حاضر توسط گذار از متن انگلیسی به فارسی برگردان شده است. تابستان امسال هزاران خانوادهی داغدار بر سر گورهای دستهجمعی خاوران تهران اجتماع میکنند تا در بیستمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی تابستان 1367، حکومت ایران را به پاسخگویی بکشانند. اگر این واقعه را به یاد نمیآورید، تنها نیستید و باید گفت، حتی اگر از وقوع این کشتار دستجمعی بی خبرید، تنها نیستید، بسیار کسان هستند که هیچگاه خبر این کشتار را به گوش نشنیدند. در تاریخ معاصر ایران، کشتار تابستان 67 از لحاظ ابعاد خشونت و شمار کشتهشدگان، نمونهای است که همانند ندارد. با این وجود، تلخترین شوخی این واقعهی تلخ آن است که از میان تمام موازین انسانی و حقوق بشری که حکومت ایران زیر پا گذاشته است، در پوشاندن راز کشتار 67 از چشم جامعهی بینالمللی و حتی از بخش عظیمی از جامعهی ایرانی، موفقتر از همیشه بوده است. تا کنون، تقریبا همه میدانند که اندکی پس از انقلاب، حکومت وحشت در ایران آغاز شد؛ میدانند که حکومت ایران دست به قتل مخالفان خود که در خارج از مرزهای کشور به سر میبردند زد؛ از قتلهای زنجیرهای اواخر دههی 1370 که قربانیانش روشنفکران و کوششگران مخالف رژیم بودند، با خبرند. فاجعه اما اینجاست که افکار عمومی تنها اطلاع ناچیزی از اعدامهای سال 67 در دست دارد. نه تنها عاملان و طراحان جنایت خوفناکی که در تابستان 67 به اجرا گذاشته شد مورد تعقیب قانونی قرار نگرفتهاند، بلکه حکومت همچنان در انکار وقوع این قتل عام اصرار میورزد.در این مقاله من به سه نکته میپردازم. اول از همه، میخواهم داستان کشتار دستجمعی سال 67 را به گونهای فشرده، بگویم. این داستان باید بارها و بارها گفته شود زیرا کسان بسیاری هستند که آن را نشنیدهاند، و یا به سادگی، از این داستان بیخبرند. همچنین، باید بارها و بارها گفته شود زیرا در این تکرار، قربانیان واقعه را به یاد میآوریم و در چنین صورتی است که میتوانیم اطمنیان حاصل کنیم این خونها بیهوده به زمین نریختهاند. دوم آنکه میخواهم بگویم چرا این جنایت بیست ساله اینقدر دارای اهمیت است. و در آخر، میخواهم به طور خلاصه نقشهای برای اقدامات ضروری آینده ترسیم کنم. مسئلهای هم هست که میکوشم در این مقاله از آن حذر کنم. مایل نیستم به دلایل و زمینههایی که باعث شدهاند در دو دههی گذشته به حقخواهی این پرونده رسیدگی نشده، اشاره کنم. این به آن معنا نیست که اشتباهات گذشته از اهمیت برخوردار نیستند. این اشتباهات میتوانند برای روبرو شدن با دشواریهای آینده و پیشگیری از لغزش در چالههای سر راه، بسیار آموزنده باشند. منظور من این است که صرف انرژی در متهم کردن عملکرد این حزب سیاسی و یا بیعملی آن سازمان حقوق بشری باعث انحراف از پرداختن به مسئولیت دشواری که در لحظهی حاضر باید به آن پرداخت، میگردد و این مسئولیت چیزی نیست جز آگاه کردن جهانیان از جنایتی که به وقوع پیوست، و نیز تحقیق در بارهی این کشتار، و آماده شدن برای محاکمات آتی.*** در سال 1367 چه اتفاقی افتاد؟ در طول دههی شصد، زندان های ایران پر شدند از زندانیان سیاسی از هر سن و هر جنسیت و هر نوع نگرش. همانگونه که عفو بینالملل خاطرنشان کرده است، بخش اعظم این زندانیان سیاسی که - در دادگاههایی که از موازین بینالمللی بسیار دور بودند – محکوم به زندان شده بودند، دلیل محکومیتشان فعالیت سیاسی غیرخشونتآمیز بوده است. در طول زمانی که در زندان به سر بردند، این زندانیان زیر شکنجههای مهیب و انواع دیگر بیرحمیها قرار داده شدند. در اواخر سال 66 و اوایل سال 67، مسئولان زندان روند غیرمعمول بازپرسی دوباره از تعداد بسیاری از زندانیان سیاسی را آغاز کردند و آنان را بر اساس گرایشهای حزبی، مذهبی، و طول محکومیت، در ردههای جداگانه دستهبندی کردند. در تهران، این اقدام به معنای نقل و انتقال زندانیان در میان دو زندان اوین و گوهردشت بود. این تفکیک اولیه، نشانهی محکمی است که قتل عامی که چند ماه پس از آن اتفاق افتاد، از پیش طراحی شده بوده و این ذهنیت را که اعدامهای 67 در پاسخ حمله به مرزهای ایران صورت گرفت را نفی میکند. در میانهی مرداد ماه سال 67، اندکی پس از آنکه ایران در جنگ با عراق آتش بس را پذیرفت، و چند روز پس از آنکه نیروی نظامی ایران حملهی مجاهدین خلق به مرزهای غربی را با قدرت دفع کرد، آیتالله خمینی دو فرمان سری و غیرمنتظره صادر کرد که بر اساس آن تمام زندانیان سیاسی در سطح کشور دوباره دادگاهی شدند و آن دسته از زندانیان سیاسی که در مخالفت با حکومت ایران ایستادگی میکردند اعدام شدند. در اجرای فرمان آیتالله خمینی، کمیسیونی تشکیل شد که زندانیان آن را "کمیسیون مرگ" نامیدند. این کمیسیون متشکل بود از نمایندگانی از قوهی قضاییه، دفتر دادستانی، و وزارت اطلاعات. در کمیسیون تهران این افراد عبارت بودند از جعفر نیری، مرتضی اشراقی، و مصطفی پورمحمدی که به ترتیب از سازمانهای گفته شده شرکت کردند. وظیفهی کمیسیون مرگ آن بود که تعیین کند زندانی "محارب" است یا "مرتد"، و هر دو گروه را اعدام کند. در مورد زندانیان مجاهد خلق، تنها با پرسیدن یک سؤال در خصوص ارتباط زندانی با گروه سیاسیاش، تکلیف وی تعیین میشد. آنهایی که در پاسخ به جای "منافقین" گفتند "مجاهدین"، به دار کشیده شدند.1 در مورد گروههای گوناگون چپ، کمیسیون مرگ از اعتقادات مذهبیشان میپرسید و از تمایل ایشان به همکاری با رژیم سؤال میکرد. نمونهای از پرسشها اینها بود: "آیا شما مسلمان هستید؟"، "نماز میخوانید؟"، "آیا حاضرید میدانهای مین را برای ارتش جمهوری اسلامی پاکسازی کنید؟" اگر اکثریت قضات رأی به محارب یا مرتد بودن زندانی میدادند، وی بلافاصله اعدام میشد. چند هزار زندانی سیاسی در مدت زمانی به طول دو ماه کشته شدند. به تخمین آیتالله منتظری تعداد کشتهشدگان بین 2800 تا 3800 است. آن تعدادی که از بازجویی کمیسیون مرگ جان به در بردند نیز سرنوشت بهتری پیدا نکردند. بعضیها زیر فشار روانی از آنچه در مقابل چشمشان اتفاق میافتاد، خورد شدند، بعضی تاب آزار جسمانی که با جیرهی مداوم شلاق به ایشان میرسید نیاوردند، و به سادگی دست به خودکشی زدند. گفته شده است که نگهبانان زندان از تصمیم زندانیان برای خودکشی استقبال میکردند. تا نمک بر زخم پاشیده باشد، دولت ایران خانوادهی قربانیان را از جریان دادگاههای دوباره، تا وقتی که اعدامها انجام شد و تنها را در گورهای دستهجمعی به خاک سپردند، با خبر نکرد. و پس از آنکه خبر دادند، محل دفن عزیزانشان را به آنها نگفتند. دستور داده شد هیچ سنگ قبری بر گورها گذاشته نشود و مجلس عزا بر پا نشود. هنگامی که خبرگزاریهای غربی از کشتارها پرسش کردند، عبدالله نوری، علی خامنهای، و اکبر هاشمی رفسنجانی، نمایندگان وقت دولت ایران، ماجرا را از اساس انکار کردند. و نیز همچنان دولت ایران نابودی زندانیان مخالف در سال 67 را انکار میکند. اهمیت واقعهی سال 67 در چیست؟ حتی پس از خواندن ماجرایی که در بالا نقل کردم، میشود پرسید چرا، در جهانی که شمار کوششگران آن محدود است و اندازهی توجهی که بذل میشود مشروط، باید به موضوعی که دو دهه از وقوع آن میگذرد پرداخت. بهتر نیست توجه، به مسایل جدیدتر و عاجلتر ترجمه شود؟ برای پرسش بالا دو پاسخ موجود است. اول این که ( با وجود آن که هیچ کسی دوست ندارد دست |