اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
های مسلمان از رشد مانده و در بن بست خشونت گرفتار آمده اند . آنچه زیر سلطه می باید بداند اینست که در این مدار بسته ، خشونت را تنها روش کردن ، راه بجائی نمی برد . گروههائی جانشین این و آن ملت شده اند و ببهانه مبارزه با دشمن، خشونت کور را به ملتهای خود نیز تحمیل کرده اند، باید جای خود را به ملتها بسپرند و آنها راه بیرون رفتن از مدار بسته را بجویند و در پیش بگیرند . دست کم از تحدید آزادی جامعه های خود دست بردارند . برای نمونه، طالبان به قول خانم بوتو، فرآورده پول عربستان و همکاری ارتش پاکستان و حکومت انگلستان بودند . خشونت کور را روش کردند . افغانستان را میدان جنگ کردند . پای قوای امریکا و انگلیس و... را به افغانستان گشودند . امروز نیز با قوای خارجی نمی جنگند، با آزادی مردم افغانستان، با برخورداری آنها است که می جنگند . 2/8 – هرگاه مقصود از مقاومت مسلحانه در برابر تجاوزهای مسلحانه امریکا و اسرائیل به حقوق ملی و حقوق انسان در سرزمین های مسلمان نشین است، برابر اعلامیه جهانی حقوق بشر، اینگونه مقاومت حق ملتهای زیر سلطه است . با وجود این، 3/8 – از دید این جانب، عامل اول در پدید آمدن رابطه مسلط - زیر سلطه ، نظام اجتماعی جامعه زیر سلطه است . نظامی اجتماعی بسته و یا نیمه بسته، زیر فشار نیروهای محرکه ، یا باید باز شود و یا این نیروها را خنثی کند اگر نه، نظام اجتماعی باز و تحول پذیر می شود . قشرهای حاکم از راه تخریب و صدور این نیروها می توانند آنها را خنثی می کنند . تخریب و صدور نیروهای محرکه نیازمندشان می کند به سلطه گر. پیش از مشروطیت ، سلطنت استبدادی از راه فروش امتیازها و سپردن گمرکها به قدرتهای روس و انگلیس مانع از تحول نظام اجتماعی می شد و از مشروطیت بدین سو، استبدادهای فرآورده کودتاها ، این نقش را بعهده داشته اند . بنا بر این، مبارزه اول ، بر اصول استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی ، در جامعه های زیر سلطه است که می باید بعمل آید . 9- بنظر شما موانع عمده در راه همكاری نیروهای مذهبی و غیر مذهبیِ مارکسیست، برای ایجاد یك نظام سیاسی دموكراتیك در ایران كدامند؟ 10- در چه عرصه ها و با چه شرایطی نیروهای ملی ـ مذهبی و روشنفكران مذهبی میتوانند و مایلند كه با نیروهای غیر مذهبی و مارکسیست، همكاری كنند؟ پاسخ به پرسشهای نهم و دهم : پاسخ پرسش شما در پرسش موجود است : باور به دموکراسی و اشتراک عمل در استقرار دموکراسی . با این وجود، بر پایه تجربه ، دست کم از نهضت ملی کردن صنعت نفت تا بعد از کودتای خرداد 1360، آنچه باید کرد و آنچه نباید کرد را در نوشته ای پیرامون تشکیل یک جبهه ، پیشنهاد کرده ام که در سایت اینجانب در بخش مقالات سال 81، موجود اند. چند نوبت نیز آن را موضوع بحث قرارداده ام. آن کار برای آنها یی که براستی خواستار همکاری برای استقرار دموکراسی هستند، می تواند بی فایده نباشد . با وجود این ، چند مانع عمده را باز می نویسم : 1/9 - بر سر قدرت بمثابه هدف فعالیت سیاسی ، آن سان که لنین می پنداشت، نمی توان همکاری کرد . زیرا از پیش معلوم است که بمحض دستیابی به قدرت ، جنگ بر سر قدرت آغاز می شود . برداشتن این مانع به اینست که آزادی و استقلال هدف مبارزه مشترک شوند . بدیهی است که این دو اصل می باید تعریفهای شفاف و تفسیر برندار بیابند که همگان با آنها توافق کنند. 2/9 – اخلاق مبارزه که از بخت بد یکسره از میان برخاسته است . « تضاد اصل و اتحاد فرع است » و « قدرت هدف مبارزه سیاسی است » اخلاق درخور خود را تحمیل می کند : بکار بردن دروغ و دیگر اشکال خشونت حتی بر ضد متحد خود . اما جامعه امروز نیاز به بدیلی دارد که بتواند اعتماد از دست رفته را بدو بازگرداند . دروغ و دیگر روشهای تخریبی، آنهم با وجود نیم قرن تجربه عدم موفقیت در حفظ اتحاد حتی تا رسیدن به هدف، همچنان از موانع بزرگ میسر نشدن همکاری هستند . 4/9 – استوار نماندن بر اصول مورد توافق و راست بخواهی، تقدم مطلق دادن به تاکتیک و بسا از یاد بردن استراتژی و نقض اصول هر بار که ضرورت اقتضا کرد (توجه می دهم به نقض میثاق شورای ملی مقاومت و نقض اصل آزادی ، در پی این تصور که « اصلاح طلبان » راه را باز می کنند و باید به آنها کمک رساند و نقض اصل استقلال ، به دنبال این خیال که می باید آلترناتیوی را ساخت تا در صورت حمله نظامی امریکا به ایران در صحنه حاضر بود ) . بنابر اخلاق مبارزه ، به این اصول می باید عمل کرد . این اصول برای آن نیستند که بعد از بیرون آوردن دولت از تصرف مافیاهای نظامی – مالی ، احتمالا به عمل در آیند . زیرا هرگاه شرکت کنندگان در اتحاد بدانها عمل نکنند، پیشاپیش مسلم است که رژیم جدید، بر فرض استقرار، ادامه رژیم پیشین در شکلی دیگر شود . 3/9 – عرصه سیاسی ایران همواره در تصرف گرایشهای زورپرست و وابسته بوده است . بیرون آوردن ایران از تصرف زورپرستان – در حال حاضر مثلث زورپرست در حال زوال - می باید هدف هر همکاری باشد . بدیهی است چسبیدن به این یا آن رأس زورپرست، از موانع بزرگ همکاری بوده است. بهمان نسبت که این مثلث ضعیف می شود، این مانع نیز کوچک می شود . 4/9 – موانع بالا همراه هستند با « هژمونی طلبی » . نه تنها هژمونی طلبی مانع پیدایش جبهه گشته است بلکه عامل عمده انشعاب درسازمانهای سیاسی و متلاشی شدن آنها بوده است . تا وقتی قدرت هدف فعالیت سیاسی شمرده می شود، غیر ممکن است بتوان این مانع را از سر راه برداشت . چرا که قدرت فرآورده رابطه قوا است و در این رابطه یکی مسلط و یکی زیر سلطه ، یکی رهبری کننده و دیگری رهبری شونده میشود . 5/9 - گریز از شفافیت و گرایش به ابهام که سبب می شود ، هدفها ناروشن و موضعگیری ها چند پهلو شوند. هرگاه در تجربه ها، مشروطیت، ملی کردن صنعت نفت و انقلاب 57 تأمل کنیم ، ابهام را هم از موانع بزرگ همگرائی و هم از عوامل تحول از اتحاد به افتراق بوده اند . 6/9 - در طول یک قرن، مردم ایران ، جنبش های کوچک به کنار، دست به سه جنبش همگانی زده اند . اما هر سه بار، از ایجاد یک دولت حقوق مدار ، ناتوان گشته اند . از موانع همکاری و نیز ناکامی یکی تن ندادن به شناخت واقعیت آن سان که هست بوده است . در حقیقت، ستون پایه های دولت استبدادی، هر بار، ناشناخته مانده و بسا ستون پایه های فرسوده با ستون پایه های جدید جانشین شده اند . ممکن نیست دولت استبدادی و ستون پایه های آن را نشناخت و بر سر دولت حقوق مدار و ستون پایه آن توافق نکرد و به همکاری توانا شد . 7/9 – از موانع بس مهم، جنگ تقدم ها است : تقدم عدالت اجتماعی ( نظر مارکیستها ) و تقدم آزادی ( نظر لیبرالها ) و تقدم اسلام ( نظر « اسلام گراها » و تقدم استقلال ( نظر ملی گراها ) ، همکاری را غیر ممکن می کنند . در جریان انقلاب ایران، بر اصل موازنه عدمی، این اصول تعریفهائی را یافتند که اتحاد را میسر می کردند . اما بمحض ، سقوط رژیم شاه ، جنگ تقدم ها از سر گرفته شد و آمد بر سر گروههای در جنگ و مردم ایران آنچه آمد . موانع دیگر نیز وجود دارند اما هرگاه همت کنند و کنیم و این موانع را از میان برداریم ، بر از پیش پا برداشتن موانع دیگر توانا می شویم و می توانیم بدیل دموکراتیکی را بسازیم که بسان نیروی محرکه سیاسی عمل کند و جامعه ایرانی را به حرکت برای استقرار دموکراسی درآورد . |