اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
دکتر امیر حیدری متولد سال ۱۳۳۳ در شهر "خاش" در استان سیستان و بلوچستان، زاده فقر و بزرگ شده دشت تفتیده کویر بود. دردوران کودکی آنچنان در محنت و تنگدستی زندگی میکرد که خودش در رابطه با دوران تحصیل ابتدایی اش گفته بود که گاهآ قلمش تکه چوبی بود و دفترش دشت و شنزار کویر. با این وجود دیپلمش را با عالیترین معدل در زاهدان کسب میکند. در ابتدا بخاطر وضعیت و بافت اقتصادی محیط و نیازهای مبرم زندگی کشاورزی در آن دیار، رشته مهندسی کشاورزی را برای ادامه تحصیل انتخاب میکند ولی بعدآ با توجه به درد و رنج و تلفات انسانی ناشی از ساده ترین بیماریها و کمبودهای مفرط پزشکی و درمانی مردم محروم سیستان و بلوچستان، با تغییر رشته به دانشگاه پزشکی اصفهان وارد میشود.
وی از فعالین جنبش دانشجویی در زمان شاه بود و به همین خاطر توسط ساواک اصفهان دستگیر و مدتی در زندان بود. بعد از انقلاب در حالیکه دانشجوی سال آخر پزشکی بود به عنوان کاندیدای مجاهدین خلق برای انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی در سال ۱۳۵۸ در شهر زاهدان معرفی میشود و نهایتآ در ۹ تیر ماه سال ۱۳۶۰ توسط یکی از عناصر خود فروخته انجمن اسلامی دانشگاه (محمود حسینی) در اصفهان شناسایی و توسط سپاه ضد خلقی دستگیر میشود. امیر از مسئولان برجسته و با ارزش تشکیلات مجاهدین در اصفهان بود. در امر مبارزه بسیار جدی، منضبط و فداکار و در روابط اجتماعی بسیار شوخ، مهربان و منعطف بود. شهید "اسماعیل دادگر" (فرمانده جلال) دانشجوی مهندسی دانشگاه صنعتی اصفهان که بعدها دستگیر و سرانجام اعدام شد میگفت که "...من تحت مسئول امیر بودم و او با صلاحیتترین فرد برای مسئولیت فرماندهی عملیات نظامی سازمان در اصفهان بود ولی افسوس که زود هنگام دستگیر شد..." در فاصله کوتاه دستگیری تا اعدام، علیرغم ممنوعیت ملاقات، امیر موفق شد با مساعدت یکی دو تن از مامورین شریف شهربانی زندان اصفهان وصیتنامه خود و چند پیام ضروری دیگر را به بیرون از زندان بفرستد که البته در این بین زندانی دلاور "سید فخر طاهری" با تلاش و فداکاری خود نقش تعیین کننده ایی داشت. جا دارد اشاره شود که زندانی محبوب "فخر طاهری" خود نیز ۷ سال بعد در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ با اقتدا به راه و آرمان امیر سر به دار و جاودانه شد. سید امیر حیدری در ابتدای وصیتنامه خود چنین میگوید: همسر عزیر و همسنگر قهرمانم ... در حالی این نامه را برایت می نویسم که می دانم به زودی به دست این جلادان خون آشام تیر باران خواهم شد. بر تو مبارک باد... همسر مهربانم... تنها تو نیستی که همسرت را تقدیم انقلاب و خلق کردی، از بازجو ها شنیده ام که همسر قهرمان رفعت، حمید شناسی برای اینکه اسرار سازمانیش لو نرود خودش را زیرچرخهای اتوموبیل له کرد. "حمید جهانیان" و "حسن ابودردا" همگی تنها رفتند و همسران قهرمانشان ماندند تا پیام خون آنها را برسانند... به پدر و مادر خودم و خودت دلداری بده و به آنها بگو حضرت علی در خطبه ۱۲۲ نهج البلاغه گفته ...اگر با هزار شمشیر در راه حق و حقیقت بمیرم برایم راحتر است که در رختخوابی را حت جان بدهم. امیر قهرمان در قسمت دیگری از وصیتنامه خود مینویسد: "...همانطور که محمد حنیف گفته ما با مرتجعین تضاد طبقاتی داریم. تضادهای طبقاتی در آخرین فاز تکاملی از راه سلاح قابل حل هستند... صمد بهرنگی در کتاب ماهی سیاه کوچولو نوشته: مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید امّا من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی نا چار با مرگ رو برو شدم ، که می شوم مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد..."
وقتی امیر در زندان مطلع میشود که فرزندی در راه دارد در نامه ایی سراسر عشق به زندگی، برای همسر و فرزند نادیده اش "بشیر" بهترین ها را آرزو میکند و در وداع آخر این چنین میگوید: "... همسر عزیزم، از این خوشحالم که به زودی صاحب فرزندی خواهیم شد که نه تنها جای خالی مرا پر خواهد کرد بلکه رسالت آموختن الفبای انقلاب به او را بر دوش تو می گذارم..." آوازه و نام و یاد امیر و پروسه درخشان زندگی، مبارزه و مرگش در اصفهان در تمامی بندها و سلولهای زندان می پیچید و همه بچه ها چه آنها که با امیر در بیرون و یا درون زندان در تماس بودند و اورا میشناختند و چه آنها که اورا در خاطرات دیگر همبندانشان بازمیافتند با احترام و افتخار تمام از او یاد میکردند واز او بسیار می شنیدند و می اموختند. امیر با انبوهی اطلاعات که از بچه های داخل و خارج زندان داشت همچون یک فرمانده مسئول و بعنوان یک مجاهد خلق، علیرغم عشق بی پایان به زندگی و همه زیبایی هایش، خود را پیشمرگ یاران دربندش کرد و حتی از دادن اطلاعات سوخته هم به دشمن دریغ کرد. امیر انسانی بود شایسته، مبارزی بود برجسته و دلاوری بود گردنفراز ... البته نه در افسانه و داستان بسان رستم دستان که در متن دوران و زمان و در بطن واقعییات سرسخت مبارزات امروز مردم ایران... و بقول بچه های زندان اصفهان ... امیر یلی بود از سیستان! اشارات: 1- نقل به مضمون. 2- نقل به مضمون. 3- میلیشیاهای مجاهد خلق حمیدرضا حسن پور، حمید آقاعلی سیچانی، امیر ادیب به همراه دهها همرزم دیگر در موج اعدامهای سیاسی مهر ماه سال ۱۳۶۰ در اصفهان تیرباران شدند. 4- تاریخ اولیه نگارش مقاله 1384 |