اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
دموکراسی و حقوق شهروندی فردی و قومی یوسف عزیزی بنی طرف بحث ها و جدل ها - البته - درباره این مسایل همچنان ادامه دارد و دولت ها به آسانی جماعت های درون کشور را به عنوان قومیت به رسمیت نمی شناسند. زیرا معنای چنین رسمیتی ونیز پیامدها سیاسی آن بر همگان آشکار است. در این حالت جامعه دموکراتیک، نیاز به اتحاد فدرالیستی بر مبنای تعدد قومیت ها را پیش می کشد ... حقوق دوگانه شهروندی شامل حقوق فردی و جمعی یا (قومی) است که حقوقدانان، فعالان و پژوهشگران ایرانی کمتر به شق دوم آن پرداخته اند. به گفته یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی که چندی پیش برای تدوین پایان نامه خود در این زمینه به من مراجعه کرده بود در زبان فارسی در این مورد به چیز دندانگیری دست نیافته است. لذا می کوشم این مفاهیم را باز کنم. اما پیش از آن لازم می دانم برخی از واژگان و اصطلاحاتی را مرور کنم که به این بحث مربوط است یا در بحث های مربوط به قومیت ها با قدری آشفتگی همراه است. درباره چند واژه فرهنگ معین، واژه "قوم" را چنین تعریف کرده است: " گروه مردم (اززن ومرد)، کسی که با شخصی قرابت داشته باشد، خویشاوند، ج اقوام". اما این فرهنگ چیزی درباره واژه " قومیت" نیاورده است. قاموس عربی به النگلیسی " المورد" تالیف منیر بعلبکی و دکتر روحی بعلبکی تعریف زیر را از واژه قوم ارایه کرده است: قوم: شعب People.Nation. قوم: اهل People, Kin, Kins, Folk, Kindred قومی، ملی: National, Nationalist(ic) ملیت، قومیت: القومیه Nationality داریوش آشوری در کتاب"واژگان فلسفه و علوم اجتماعی" که یک فرهنگ انگلیسی به فارسی است " ناسیوناللیسم" را چنین تعریف کرده است: ملت گرایی، ملت آیینی، ملی گری، ملت پرستی : Nationalism درزبان عربی دکتر منیر بعلبکی در "موسوعه المورد" کلمه " القومیه" را معادل آن قرار داده است و در زبان فارسی هم اکنون در برابر این واژه از "ناسیونالیسم" و "ملی گرایی" در سطح ملی یا سراسری، و از " قوم گرایی" در سطح مناطق قومی استفاده می شود. آشوری دربرابرNationality از واژه " ملیت" و بعلبکی از واژه " القومیه" استفاده کرده اند. بعلبکی در " موسوعه المورد" یا دایره المعارف المورد تعریف زیر را از واژه ملیت = القومیه = Nationality ارایه کرده است: "مردمی که دارای تبار مشترک، زبان مشترک و سنت های مشترک باشند. افراد یک قومیت یا ملیت عملا یا اگر به آنان فرصت داده شود می توانند یک دولت ملت Nation State برپا سازند. جمع آن قومیت ها (یا ملیت ها) است. مثلا می گویند "کشور چند ملیتی" یا " مساله قومیت ها".. الخ. واما معادل عربی کلمه Nation " الامُه" و فارسی آن " ملت" است. فرهنگ معین چهار معنا از " ملت" ارایه کرده است: " ملت (= ع. مله) 1- دین، آیین، شریعت.. 2- پیروان یک دین .. 3- گروه مردم، قوم. 4- مجموعه افراد یک کشور. بعلبکی در تعریف ملت می گوید: " مجموعه ای از مردم که معمولا در مکان معینی از زمین زندگی می کنند و از وحدت نژادی، زبانی یا فرهنگی یا دینی یا تاریخی برخوردارند؛ یا دارای آرمان ها وسرنوشت مشترک، یا در همه موارد ذکر شده یا برخی از آنها اشتراک دارند. این امر از آنان یک وجود یا ( تکوین) اجتماعی یا سیاسی متمایز پدید می آورد، مثل ملت هند، ملت فرانسه، ملت عرب". ملت (الامه به عربی = اولوس به ترکی و Nation به انگلیسی ) در واقع کاربرد رسمی دارد و در روابط دیپلماتیک بین المللی و سازمان ملل متحد از این کلمه ونه قوم یا خلق یا مردم استفاده می شود و این شامل همه کشورها یا واحدهای ملی عضو سازمان ملل می شود. مثل ملت آمریکا، ملت چین، ملت ایران، ملت لبنان، ملت آذربایجان، ملت عراق و ملت هند. اما پرسش اینجاست که آیا سازمان ملل متحد United Nation Organization واقعا سازمان ملت های جهان است؟ بی گمان چنین نیست و در واقع این نهاد، " سازمان کشورهای متحد" یا " سازمان دول متحد " است. سازمان ملل متحد ده سال پیش، نهادی به نام UNPO یا " سازمان ملل بدون نماینده" تاسیس کرد که به باورنگارنده، سازمان ملل متحد با این کار کوشید خطای نامگذاری پیشین را تصحیح کند. UNPO مخفف UNpresented Peoples Organisation یا خلق های بدون نماینده است که در زبان فارسی به "سازمان ملل بدون نماینده" ترجمه شده و زیر مجموعه سازمان ملل متحد است. هم اکنون نزدیک به صد خلق (یا درواقع ملت بدون دولت) در این سازمان عضویت دارند. این خلق ها در واقع در کشورهای چند ملیتی جهان می زیند ومعمولا زیر سلطه یک ملت مسلط هستند. در حقیقت فلسفه تاسیس "سازمان ملل بدون نماینده" این است که سردمداران سازمان ملل متحد به این نتیجه رسیده اند که این سازمان در حقیقت نماینده همه "ملل" کشورهای عضو سازمان ملل متحد نیستند و برای جبران این نقیصه باید نهادی در کنار نهاد مادر ایجاد گردد که همه "ملت ها" را در برگیرد و نه فقط ملت هایی که در کشورهای چند ملیتی بر نظام سیاسی آن کشورها هژمونی دارند. از یک سو دولت ایران عضو سازمان ملل بدون نماینده است و در نشست های رسمی آن در سازمان ملل متحد شرکت می کند و از سوی دیگر آذری ها، کردها، عرب ها وبلوچ ها نیز در سازمان ملل بدون نماینده عضویت دارند. این سازمان بیشتر به حقوق ملل واقوام بومی کشورها Indigenous می پردازد که ما در عربی به آنها " السکان الاصلیین" می گوییم. از دیگر مشتقات کلمه Nation می توان به واژهNation State اشاره کرد که همان " دولت ملت" یا " کشور ملت " در فارسی است. National به معنای "ملی" و National State به معنای دولت ملی است. از دیگر اصطلاحات مورد بحث ما واژه Ethno مشتقات آن است که از نظر تعریف جامعه شناسیک میان Nationality " ملیت" وRace " نژاد" جای می گیرد. منیر بعلبکی واژه یاد شده را به معنای " عِرق" یا نژاد گرفته است که با تعاریف فارسی آن نسبتا همگون است. دکتر عباس آریان پور کاشانی در "فرهنگ کامل انگیسی فارسی" چنین تعریفی از واژه فوق (ومشتقات آن) داده است: Ethno: این کلمه به عنوان پیشوند به کار رفته و به معنی "نژاد" و " مردم" و " فرهنگ" و " وابسته به نژاد" می باشد. thnology : نژاد شناسی، قوم شناسی، علم مطالعه نژادها وقوم ها. Ethnocentrism : متمرکز در نژاد، نژادپرستی، ملیت پرستی. درباره کلمه Ethnicity چیزی در فرهنگ های عربی و فارسی نیافتم اما فرهنگ واژگان انگلیسی به انگلیسی "وبستر" معنای زیر را از این کلمه و دیگر مشتقات آن ارایه داده است: Ethnicity(n):ethnic quality or affiliation Ethnic(adj):national, gentile .. Ethnic(n):a member of an ethnic group.esp: amember of a minority group who retains the customs, language, or social views of his group. در اینجا quality به معنای " کیفیت، وجود، خصوصیت، طبیعت و چگونگی" و affiliation به معنای "قوم و خویش" آمده است. با توجه به تعاریفی که وبستر از واژگان یاد شده کرده یعنی Ethnicity به معنای "قومیت" و اتنیک (صفت) به مفهوم "قومی یا اتنیکی" و اتنیک (اسم) به معنای عضو یک گروه قومی یا اثنیکی، این واژه هم اکنون از معنای "نژاد" فاصله گرفته است. در واقع معادل نژاد (عِرق یا عنصر در عربی) Race در انگلیسی است که داریوش آشوری هم بر این معنا تاکید کرده است. از این واژه کلماتی همچون "راسیسم" و "راسیست" نیز مشتق شده است که گاهی به همین شکل |