اطلاعیه و پیامها | لینک ها | بایگانی |
شماره جدید |
در فارسی به کار می رود ( معادل عربی آن العنصریه و العنصری) است. مارتین.ان. مارجر، استاد دانشگاه دولتی میشیگان ویکی از دانشمندان برجسته مسایل قومی در باره Ethnic Groups یا گروه های قومی می گوید:" یکی از اساسی ترین مفاهیمی که با آن سروکار داریم مفهوم گروه اتنیک است. ایده های مربوط به گروه اتنیک وEthnicity ایده های نسبتا جدیدی هستند. همان گونه که جامعه شناسانی چون ناتان گلیزر و دانیل. پ. موینیهان در سال 1975 اشاره کرده اند این اصطلاحات تا دهه شصت میلادی در دیکشنری های انگلیسی معیار وجود نداشتند. گروه هایی که امروزه معمولا به گروه های اتنیک نسبت داده می شوند قبلا از عنوان نژاد یا ملت برای آنها استفاده می شد، اما این اصطلاحات به طور آشکار معانی متفاوتی دارند. (Martin N. Marger, Race and Ethnic Relations ). وی گروه های اتنیک یا قومی را گروه هایی می داند که در جامعه ای بزرگترزندگی می کنند و مجموعه ای از ویژگی های رفتاری مشترک را بروز می دهند. مارجر به نقل از دیگر جامعه شناس آمریکایی ملوین تامین Melvin Tumin از گروه اتنیک یا قومی تعریف زیر را ارایه می دهد:" گروهی اجتماعی است که در میان فرهنگ ونظام اجتماعی بزرگتر ادعا دارد دارای وضعیت اجتماعی خاص همراه با شرایط و ویژگی های پیچیده (ویژگی های قومی یا اتنیکی) است، یا این وضعیت اجتماعی خاص را به وجود آورده است و آن را بروز می دهد یا معتقد است که آن را بروز می دهد (همان .( از دیگر واژه های این عرصه واژه People است که آریان پور کاشانی تعریف زیر را از آن ارایه داده: 1) مردم، خلق، مردمان..2) قوم، اقوام، ملت، طایفه..3) بستگان 4) انسانPeople: درواقع واژه های اول و دوم بهترین و دقیق ترین معادل فارسی این واژه اتگلیسی است. در زبان عربی در برابر آن از کلمه " الشعب" استفاده می کنند مانند " الشعب الکردی فی العراق" خلق کرد عراق یا " الشعب التامیلی فی سریلانکا" خلق تامیل در سریلانکا ونظایر آن. در باره تسمیه هریک از مولفه های اصلی جامعه ایران که در سطح بین المللی به نام ملت ایران شناخته می شود یعنی فارس ها، ترک ها، کردها، عرب ها، بلوچ ها و ترکمن ها اختلاف نظر وجود دارد. گرچه از اوایل قرن بیستم اصطلاح ایران کشور " کثیر المله" یا چند ملتی وارد ادبیات سیاسی کشورمان گردید اما نحله های مختلف فکری و سیاسی و سازمان ها و احزاب مختلف، طبق نگاه سیاسی و ایدیولوژیک خود نامی بر این مولفه ها نهاده اند. ناسیونالیست های افراطی (فارسگرا) اصولا منکر وجود تنوع قومی و فرهنگی در کشوراند . آنان گاه با عنوان " طوایف" از این مولفه ها نام برده اند. ناسیونالیست ها فقط طی دوسه سال اخیر است که لفظ "قوم" را به می گیرند و این البته ناشی از خیزش های مختلفی است که هر از چندی در مناطق قومی رخ می دهد. چپ ها سابقا از کلمه " خلق" بهره می گرفتند اما اکنون بخش از آنان لفظ "قوم" و "قومیت" را ترجیح می دهند. سایر نیروهای دموکرات و ملی نیز از واژه " ملیت" یا " قومیت" استفاده می کنند. خود فعالان قومی نیز اصطلاح " اقوام و ملل" یا " ملل" یا " خلق ها" را به کار می گیرند. در قانون اساسی ج.ا.ا در اصل نوزدهم کلمه " قوم" و در اصل پانزدهم کلمه " قومی" به کار رفته است. البته محتوای این اصول هنوز اجرا نشده است. اندیشمندان و فعالان قومی می گویند که "قوم" در فرهنگ فارسی واژه ای آرکاییک است و کاربرد آن در باره مولفه های قومی جامعه ایران نوعی از اهانت را در ذهن تداعی می کند و برای اثبات این امر به استفاده کنندگان این واژه رجوع می دهند. آنان همچنان می گویند که "قوم" در گذشته به مغول ها و تاتارها ( مثل قوم مغول و قوم تاتار) و همانند آنها اطلاق می شد که به گروه های انسانی در حال کوچ و بیابانی گفته می شد. این بحثها – البته – فقط خاص کشورما نیست بلکه در مالزی، سودان، اسپانیا، کانادا یا در سایر کشورهای چند ملیتی نیز جریان دارد. ویل کیم لیکا، استاد فلسفه در دانشگاه کویینز کانادا ویکی از بارزترین نظریه پردازان مسایل قومیت ها مقاله ای در این زمینه دارد باعنوان " ناسیونالیسم را جدی بگیریم" که به فارسی هم ترجمه شده است. وی می گوید:" درباره اثرات مخرب و تفرقه آمیز سیاست های تنوع گرایی فرهنگی در کانادا نیروی قابل توجهی صرف شده است. اما هنوز شکست های پی در پی در یافتن راه حلی سیاسی که به خواسته های اقلیت های ملی یعنی کبک های فرانسوی زبان و بومیان سرخ پوست پاسخ دهد، تهدیدی واقعی به ثبات کشور را تشکیل می دهد {کذا در ترجمه}. برای درک آرمان این گروه ها باید به سراغ یکی از پر توان ترین نیروهای عصرمان به نام "ناسیونالیسم" برویم. برخلاف گروه های مهاجر، گروه های مزبور با این هدف که خودرا از دیگران متمایز سازند (یابهتر بگوییم حفظ کنند)، برای داشتن دولتی خودگردان تلاش کرده اند و از زبان "ملی" خود برای بیان وتوجیه این خواست بهره گرفته اند. پس بی سبب نیست که مجلس قانونگذاری ایالت کبک به نام "مجمع ملی" نامگذاری شده است وتشکیلات اصلی بومیان به نام " مجمع ملل اولیه" مشهوراست. این گروه ها خودرا ملت می نامند ویه همین دلیل مانند ملل استعمار شده اطراف جهان، خواستار حق تعیین سرنوشت هستند. از آنجا که کانادا دربرگیرنده اقلیت های ملی گراست، بهتر است آن را دولت چند ملیتی ونه دولت – ملت سنتی بنامیم. این کشور با این ویژگی، حتا در میان دموکراسی های غربی تنها نیست. برخی از کشورهای غربی دیگر که دارای اقلیت های ملی گرا هستند عبارتند از بلژیک، سویس و اسپانیا. پرسشی که کانادا و هرکشور چند ملیتی دیگر باید پاسخ گوید این است که چگونه می توان ملیت های رقیب را در یک کشور جای داد". (مجموعه نویسندگان، اقلیت ها و تبعیض، ترجمه محمود روغنی، قصیده سرا،تهران 1384). لیکا در جای دیگری از مقاله خود می نویسد:" چرا کبکی ها و بومیان سرخپوست کانادا، با این همه اشتیاق در پی آنند که به عنوان "ملت" به رسمیت شناخته شوند؟ مفسران نگرانند که تأکید این گروه ها بر زبان ملی، راه جدایی از کشور را هموارکند. حتا کسانی که به واگذاری شکلی از خودگردانی برای یک یا دو گروه رضایت می دهند، اغلب آرزو دارند که بحث بر سر زبان ملی از برنامه گفت وگوها حذف شود. برای نمونه، جرمی وبر بر این باور است که در گفت و گوهایمان باید "جامعه سیاسی" را جایگزین کلمه ملت کنیم، زیرا با به کاربردن اصطلاح ملت، فرض بر این است که هر فرد دارای ملیتی یکتاست" (همان.( لیکا می افزاید:" با این حال لازم است بدانیم که چرا به رسمیت شناختن ملیت این چنین اهمیت دارد؟ واقعیت این است که زبان ملی گرایی، کارکردهای باارزشی برای این گروه ها به ارمغان آورده است. نخست، قوانین بین المللی موقعیت ویژه ای (وحتا امکان حقوق قانونی) به آنان داده است. برپایه این قوانین، ملت ها و مردمان حق دارند سرنوشت خودرا به دست گیرند، حقی که واحدهای سیاسی غیرملی {غیر قومی } فاقد آنند. به همین دلیل هر دو گروه کبکی و بومی با نقل قول از قوانین بین المللی از خواسته های خود پشتیبانی کرده اند. هدف دقیق این خواسته ها هنوز روشن نیست. قوانین بین المللی حق تعیین سرنوشت برای گروه های ملی را به رسمیت شناخته است. برای نمونه، برپایه منشور ملل متحد، همه ملت ها حق دارند سرنوشت خودرا به دست گیرند. با این حال سازمان ملل برای کلمه "مردم" تعریفی ارایه نداده است و اصل حق تعیین سرنوشت را معمولا برای مستعمرات سابق و نه اقلیت های ملی درونی، حتا اگر سرزمین شان تسخیر شده باشد، به کار برده است. البته عده بسیاری، محدود کردن اصل تعیین سرنوشت به مستعمرات سابق را اختیاری می دانند، از آن جمله کبکی ها و وبومیان سرخپوست که این حق را برای همه "مردمان" و ملت ها قایل می شوند" (همان . ( دو نکته درباره صحبت های ویل کیم لیکا وجود دارد: یکی این که برخی از نظریه پردازن این عرصه مثل عزمی بشاره – عرب فلسطینی اسرائیلی – معتقد به تمایز میان دو مقوله جنبش های ملی آزادیبخش و جنبش های ملی درون کشورها ست. وی مقوله اول را جنبش هایی می داند که علیه استعمار می رزمند و جنبش ملت فلسطین یکی از واپسین نمونه های آن است. مقوله دوم در واقع برای رفع |