ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

صورت گرفته اما متاسفانه تاكنون پرونده به نقطه روشنی نرسیده است و متهمان همچنان آزاد هستند و مجازاتی برای آنها در نظر گرفته نشده است.هیچ كس پاسخ مشخصی به ما نمی دهد.

11fcf06330795d7d7a496c2ea15ad25e.jpg

به همین دلیل با مروری بر پرونده دخترمان از شما یاری می خواهیم و جمله تامل برانگیز یك هزار دانشجوی پزشكی را كه چند روز قبل با ارسال توماری برای رییس قوه قضائیه نسبت به چگونگی روند رسیدگی به این پرونده اعتراض كردند ، یاد آوری می كنیم :

"این اتفاق می توانست و می تواند برای هركدام از فرزندان ایران زمین روی دهد."فرزند ما ، دکتر زهرا بنی یعقوب دانش آموخته دبیرستان تیزهوشان ،نفر 23 آزمون سراسری دانشگاهها و فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشكی تهران از حدود هشت ماه قبل از مرگش، در مناطق محرم همدان و کردستان در حال طبابت بود. او به خاطر پدرش که زندانی سیاسی رژیم شاه بود، از طرح خدمت اجباری پزشکان معافیت داشت و حضورش در این مناطق محروم کاملا داوطلبانه بود .

زهرای 27 ساله ما ، روز جمعه 20 مهرماه 86 ساعت 10 صبح در پارکی در شهر همدان به همراه نامزدش توسط ماموران ستاد امر به معروف دستگیر شد. مسوولان این ستاد بیش از 24 ساعت ما را در جریان بازداشت دخترمان قرار ندادند .. چرا که بازداشت او را از اختیارات قانونی خود می دانستند ..ساعت 11 صبح روز شنبه سرهنگ "...." با لحنی توهین آمیز با ما تماس گرفت و ضمن بیان اجمالی ماجرای بازداشت، به پدر زهرا گفت که فردا به همدان بیایید .

پدر می پرسد:" چرا فردا ؟

من می توانم امشب خود را به همدان برسانم ". او با اصرار زیاد از سرهنگ "..." می خواهد که با دخترش صحبت کند که اجازه نمیدهد .

به گفته قاضی ، روز دوم بازداشت ، زهرا که از تماس ستاد با خانواده اش بی خبر است ، دائم خواهش می کند که اجازه دهند یک تلفن کوتاه به خانواده اش بزند تا برای آزادی اش به همدان بیایند . (از صحبت های قاضی در روز دوم) سرانجام حدود ساعت پنج بعد از ظهر و با دستور قاضی اجازه صادر می شود که زهرا با ما تماس بگیرد . پدر و مادر در راه هستند و نمی تواند با آنها تماس بگیرد .

به برادرش ، رحیم ، تلفن می زند و با توجه به اشکال در خط موبایل در منطقه ای که برادر حضور داشت ، تماس تلفنی به بیش ازچند کلمه نمی رسد . پس با محل کار خود تماس می گیرد و تقاضای دو روز مرخصی می کند تا بیمارانش با درهای بسته درمانگاه مواجه نشوند .تلاش برادر برای تماس دوباره نهایتا به این ختم می شود که برای صحبت با خواهرش باید تا ساعت 9 شب صبر کند .ساعت حدود هشت و نیم شب بود . موبایل برادر زنگ می خورد که پیش شماره همدان را می بیند . این بار تماس چند دقیقه طول می کشد . برادر در گفت و گو با زهرا احساس می کند وضعیت روحی زهرا در شرایط خوبی است .

او در جواب این سوال برادر که می پرسد تو را اذیت نکرده اند ، می شنود" نه" و بلافاصله می گوید:" کسی بالای سرم ایستاده است ."برادر به زهرا اطمینان می دهد که پدر با پول نقد و سند در راه همدان است و حدود یک ساعت دیگر به آنجا می رسد . تماس تلفنی با "خداحافظ آبجی جان" و خداحافظ داداش" به پایان می رسد .

بعد از این تماس دقیقا چه اتفاقی افتاده ، معلوم نیست . و غیر از اعضای ستاد امر به معروف ، فقط خدا می داند .

پدر و مادر زهرا ساعت 10 شب به همدان می رسند .

در جلوی بازداشتگاه با عجیب ترین توهین ها مواجه می شوند . یکی از اعضای ستاد به پدر زهرا می گوید از نظرما دختر تو صلاحیت پزشک بودن در این مملکت را ندارد .

این فرد یک هفته پس از خاکسپاری زهرای عزیزمان ، با خانواده عزادار ما تماس گرفت و با انواع تهدیدها از ما خواست که پرونده را پیگیری نکنیم .. ( اسم این فرد حتی در بین متهمین وجود ندارد . ما از او به این دلیل نیز که خانواده ما را تهدید کرده ، شکایت کرد ه ایم اما دریغ از یک احضار و بازجویی کوچک که در باره اش صورت گرفته باشد . )پدر زهرا هنوز از یاد نبرده است كه سرهنگ" ..." چند ساعت پس از وقوع این فاجعه با خنده با او روبرو شد و گفت :"برای پیگیری وضع دخترت به آگاهی برو ،نه ! برو دادسرا ، نه ! بهتر است بروی پزشك قانونی."رییس ستاد امر به معروف به خاطر مرگ تلخی كه در حوزه تحت نظارتش اتفاق افتاده بود ،كمترین نگرانی ،اضطراب و یا ناراحتی نداشت.اورژانس منطقه، پس از معاینه جسد زهرا در ساعت نه و نیم شب ، عنوان می کند که او قبل از ساعت هشت شب فوت کرده است . ما بارها و در جریان بازپرسی به این گزارش دروغ اعتراض کردیم . اگر او ساعت هشت شب فوت کرده چگونه می توانسته در ساعت هشت و نیم شب با برادرش صحبت کرده باشد . آنها از ما پرسیدند که چه مدرکی برای اثبات این ادعای خود دارید ؟

ما در پاسخ گفته ایم غیر از شش نفری که در كنار برادر زهراشاهد مکالمه بودند ، می توانید پرینت مکالمه های تلفن همراه برادرش را بگیرید تا معلوم شود کی و از کجا با او تماس گرفته شده است . اما چهار ماه طول کشید تا این پرینت را دراختیار ما بگذارند .

( چرا چهار ماه ؟ کسی به این سوال ما نیزجواب نداده است.

 در این پرینت نه تنها خبری از مکالمه ساعت هشت و نیم شب زهرا با برادرش نیست ، بلکه ساعت تماس ها هم به هم ریخته و نامرتب است . به عنوان مثال تماس ساعت 5 بعد از ظهر پس از تماس ساعت 6 ثبت شده است .. از نظر ما این دستکاری در اسنادی است که می توانست به حقیقت ماجرا کمک کند. پس از انتقال جسد زهرا به پزشکی قانونی ، آنها ساعت مرگ را 9 صبح روز شنبه اعلام می کنند .

در حالیکه ساعت 5 بعد از ظهر و هشت و نیم شب با برادرش صحبت کرده و حدود ساعت 5 بعد از ظهر همان روز هم یک قاضی او را دیده و با او صحبت کرده است . بر اساس گزارش پزشک قانونی دو کبودی روی پاهای زهرا مشاهده شده است . کبودی روی ساق پای چپ و کبودی روی ران پای راست .

اما به علل احتمالی این کبودی ها اشاره ای نشده است. آنها ادعا می کنند زهرا خودش را در اتاقی که زندانی بوده با پارچه های تبلیغاتی حلق آویز کرده است. اما توجه نمی کنند آیا کسی می تواند در فاصله یک و نیم متری اتاق رئیس بازداشتگاه در حالی که در اتاق بسته است، خود را از چارچوب همان در بسته حلق اویز کند و هیچ صدایی هم از او شنیده نشود ؟

به نظر ما دست اندر کاران پرونده به تناقض های دیگری هم که در این پرونده وجود دارد ، توجه نمی کنند . عجیب تر آنکه پزشکی قانونی به خونی که از بینی و گوش زهرا بیرون آمده ، هم توجهی نكردند و در هیچ کدام از گزارش هایشان به آن اشاره نکرده اند. دو سه روز پس از مرگ دلخراش فرزندمان ، یكی از معاونان... با پدر زهرا دیدار كرد و به او گفت :"دیروز در شورای تامین استان حرف از شما بود كه جزو زندانیان سیاسی زمان شاه هستید و زحمت های زیادی برای پیروزی انقلاب كشیده اید. ما مشكلات زیادی داریم

. دانشجویان پزشكی به خاطر این حادثه هم اكنون در اعتصاب هستند ..رادیوهای خارجی در این باره در حال سمپاشی هستند ،انتخابات
 

قبلی

برگشت

بعدی