اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
و سپس بي اعتنايي خود به آنها و تحقير و تخفيف اين حركت ها را با صداي بلند جار ميزند و همه اينها را ناشي از تحريكات همان دشمن همه فن حريف، كه شبانه روز مشغول توطئه براي ايران است قلمداد ميكند. "همين جامعهى كارگرى شما، ما اطلاع داريم كه در برهههائى از زمان تحريكات گوناگونى ميشد كه بلكه بتوانند اين جامعه را يك جورى مشوش كنند. افراد جامعه - افراد عادى جامعه، افراد جامعهى كارگرى - با هوشيارى، مطلب دستشان بود؛ تسليم نشدند، تحريك نشدند. اين، هوشيارى ملت ايران است. اين، جزو بزرگترين نعمتهاى خداست." سکانس سیزدهم: بايد و نبايدهاي بدون پشتوانه استفاده زياد از كلمه "بايد" از شاخصههاي حرف زدن خامنهاي است. براي نمونه رهبر معظم انقلاب در يك سخنراني كوتاه چهل بار از كلمه "بايد" استفاده كرده است. استفاده زياد از اين كلمه آمرانه به چند دليل است. يكي اينكه ايشان معمولاً از يادشان ميرود كه رهبرند و كارشان موعظه نيست، بلكه راهبرد و راهبری مردم است. دوم اينكه، همانطور كه با حلوا حلوا کردن، دهان هيچ كس شيرين نميشود، با هزار تا از اين "بايد، بايدها" هم آب از آب تكان نميخورد. سوم اينكه اساساً حداقل وظيفه كسي كه عنوان "رهبر" را دارد اين است كه "بايد"هاي موجود را به منصه ظهور برساند، نه آنكه بايدهاي جديدي خلق كند كه زمينه اعتقادي، فرهنگي و اجرايي آن از قبل موجود نيست. "اين چيزى است كه بايد دائماً در ذهن ما باشد". "اين دائم بايد در نظر ما باشد" . "اين كارها را بايد استمرار دهيم" . "اين احساس بايد در مردم به وجود بيايد". "اين حالت بايد در جامعهى اسلامى به وجود بيايد". "از اين ظرفيتها بايد استفاده شود. بايد با اين مقابله شود. اين حالت بايد به وجود بيايد.".. و اما عیبها و هنرهای مبدع اصل ولایت، آموزگار و راهنمای خامنه ای؛ خمینی کبیر! خميني تجسم افراطيگري در اولين نظر و نگاه به فرهنگ كلامي خميني انواع افراط جلب توجه ميكند. اسلامگرايي افراطي، آمريكا ستيزي افراطي، ضديتهاي افراطي با همه آراء و عقايد دگرانديشانه و خود دگرانديشان، فرامين و دستورات افراطي. در كنار اين همه افراط، لحن و حالت و فضاي كلام خميني از خويشتنباوري بيبديلي اشباع بود كه يادآور گفتمانهاي ديكتاتوري در طول تاريخ است. کلاهبرداری از خدا و پيامبر و ائمه مهمترين و بارزترين تحولي كه خميني در ايران به ميراث گذاشت وارد كردن اصل ولايت فقيه در قانون اساسي ايران است. خميني به خود اجازه داد كه به عنوان اولين مجتهد اسلامي از اصلي حرف بزند كه قبلاً توسط هيچيك از سردمداران شيعه در هيچ جاي جهان اسلام ابراز نشده بود. شكي در اين نيست كه خميني با اين فتوا، مشروعيت ديكتاتوري آخوندي در ايران را دنبال ميكرد و بالاخره هم توانست اين اصل را در قانون اساسي ايران بر مردم تحميل كند. فاجعهآميزتر اينكه خميني ولي فقيه را در رديف مردان مقدس و معصوم قرار داد و مشروعيت آن را به مشروعيت ولايت پيامبر اسلام و ائمه متصل ساخت تا هر گونه اعتراضي به اين اصل، هم رديف مخالفت با خدا و پيامبر قرار گيرد و بدين طريق صداي همه مخالفان حكومت ديني خاموش شود. او در باره ولايت فقيه گفته است: "من یک نفر آدمی هستم که از طرف شارع مقدس ولایت دارم." "مخالفت با ولایت فقیه، تکذیب ائمه و اسلام است." “اگر امير المؤمنين سلامالله عليه يك آدم ديكتاتورى بود، آن وقت فقيه هم مىتواند ديكتاتور باشد." " فقهاي جامع الشرايط از طرف معصومين نيابت در تمام امور شرعي، سياسي و اجتماعي دارند و تولي امور در غيبت كبير موكول به آنان است."، "مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت با اسلام است" "اگر فقیه عالم و عادل بپاخاست و تشكیل حكومت داد، همان ولایتی را كه پیامبر در امر اداره جامعه داشت دارا میباشد، و بر همهی مردم لازم است كه از او اطاعت كنند."، "اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم(ص) بيشتر از حضرت امير(ع) بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است، باطل و غلط است." خودتوجیهی با استفاده از پسوند مبهم و تعريف نشده"اسلامي": محيلانهترين كار خميني استفاده دست و دل بازانه از پسوند "اسلامي" در كلام و گفتارش بود. در مذهب شيعه، برداشتها و سليقهها و به اصطلاح اجتهادهاي گوناگون، موجب اختلاف نظرهاي بسياري است. با اين همه تنوع و برداشت، اسلامِ خميني تعريف نشده و استاندار نشده بود و تا زنده بود معلوم نشد آن اسلامي كه او از آن دم ميزد و بخصوص اسلامِ علي چه بود و چگونه بود. خميني هر رأي و عقيدهاي كه ابراز ميداشت يك پسوند "اسلامي”به آن چاشني ميكرد، تا ديگران را وادار به تمكين از خود كند. اين اسلامي شدن و اسلامي بودن كم كم در اذهان اين معني را يافت: "آنطور كه خميني ميخواهد". مشكل در اينجا است كه مدينه فاضله اسلامي خميني كه در حرف آن را ميپرستيد، نه توسط او و نه توسط هيچيك از ميراث داران او بر ملت ايران آشكار نشد. ايران بعد از انقلاب و ايران قبل از انقلاب از هيچ نظر به جز شعارهاي پر سر و صدايي كه از دهان افراطيون پيشتاز خارج ميشد، تغييري نكرد و بلكه دچار پسروي آشكاري هم شد. اگر اسلامي كه خميني آن را فرياد ميزد، هماني بود كه او و اخلافش به ايران نشان دادند عجيب نيست كه بعد از انقلاب ايران، مردم جهان از حتي از شنیدن نام اسلام هم به وحشت ميافتند. مقصر نمایی آمریکا و مظلوم نمایی نظام آخوندی اين استراتژي كه خامنه اي هم به خوبي و با مهارت تمام آن را دنبال كرد براي جا خالي دادن از انتقادات شدیدی بود كه در همان دهه اول بعد از نقلاب، به عملكرد نظام وارد شد. خميني راه را باز كرد كه اگر تا ابد، ايران به سر و سامان نرسيد قادر باشد همه مشكلات برخواسته از نظام ناكارآمد ديكتاتوري آخوندي را، به توطئهها و دسايس آمريكا و دوستان آمريكا بر عليه ايران منتنسب كند و هيچ مسئوليتي را در قبال فلاكتي كه نصيب ايران ساخته نپذيرد. در حال حاضر خامنهاي هم از اين روش براي توجيه مفاسد موجود در پيكر نظام و عدم تحقق شعارها و وعدههاي بالا بلند انقلاب، به خوبي بهره ميبرد. برای نمونه: "مهمترين و درد آورترين مساله اي كه ملت هاي اسلامي و غير اسلامي كشورهاي تحت سلطه با آن مواجه است موضوع آمريكاست . دولت آمريكا به عنوان قدرتمند ترين كشورهاي جهان براي بيشتر بلعيدن ذخاير مادي كشورهاي تحت سلطه از هيچ كوششي فروگذار نمي كند. آمريكا دشمن شماره يك مردم محروم و مستضعف جهان است". قربانی کردن معنا و مفاهیم واژه ها ،در مسلخ قدرت طلبی استفاده از واژههاي كلي و تعريف نشده در سطح اجرايي، از شاخصههاي سخنوري خميني بود. با اين روش ميتوان به سادگي در هر زمان بنا بر مقتضيات و مصالح شخصي، از تئوريها و فرضيه هاي ثابت، نتايج متضادي گرفت. بارزترين اين تناقض گويي در گفتار خميني، به مسئله آزادي بيان و آزادي احزاب مربوط ميشد. او كه داعيهدار آزادي خواهي در رژيم شاه بود، بعد از به قدرت رسيدن روحانيت، در جايگاه مرتفعتري از ديكتاتوري قرار گرفته و احكامي مستبدانهتر از احكام رژيم شاه در منع آزاديهاي فردي و سياسي صادر كرد و همه را هم مستند به اسلام و برداشتي كه او از دموكراسي اسلامي داشت كرد. خميني وجود مطبوعات آزاد را از شاخصهاى ممالك متمدن آن به شمار مىآورد: “مملكت متمدن آن است كه آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقايد و راءيشان.» وقتي پاي انتقاد از رژيم شاه به ميان ميآيد و مطلوب خميني اين است كه مطبوعات بتوانند از رژيم و مسئولان و سياستهاى آن انتقاد كنند و كسى آنان را وادار به سكوت و سانسور ننمايد، ميگويد: “شما بنشينيد به اين قانون اساسى عمل كنيد. قانون اساسى مطبوعات را آزاد كرده است; شما آزاد مىكنيد؟ ! ما مرتجعيم كه مىگوييم بگذاريد به قانون اساسى عمل بشود، بگذاريد مطبوعات آزاد باشد. . . |