ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

ديگر ملاها به عنوان عوامل فعال دست اندرکارند. از مساجد به مردم اطمينان می‌دهند که هرگاه بهائيان را قلع و قمع و نابود کنند، در بهشت به آنها پاداش داده خواهد شد. از مردم می‌خواهند که بهائيان را بکشند و اموالشان را تصرف نمايند.

پرورنده‌ی امر حاکی از آن است که در موارد عديده، مقامات محلی هر گونه اقدام برای فرونشاندن اين هيجانات تعصب آميز را بسيار خطرناک تلفی کرده‌اند. از اين رو گذشته از آن که بهائيان وحشيانه تحت ضرب و جرح قرارگرفته و اموالشان به تاراج می‌رود، سازمآنهای کشوری نيز به تباهی کشيده می‌شوند.

طی سال 1944 مساجد و مجامع ديگر اسلامی در شهر شاهرود، مردم را به شکنجه و آزار بهائی‌ها ترغيب و تحريک نمودند. مردم درب ورودی حظيرةالقدس بهائی را آتش زدند و اسباب و اثاثيه‌ی آن را به غارت بردند. چند روز بعد از آن يک جمعيت پنج هزار نفری غوغاگر مسلح به سنگ و چماق و چاقو و ساطور بر سر بهائيان ريختند. تنی چند از آنها به کلانتری پناه بردند. در آنجا يک افسر پليس فرياد برآورد: «بکشيد اين لامذهب‌ها را! و در همان حين پاسبان با ته قنداق تفنگ خود به جان آنها افتاد. مقارن با اين احوال، غوغاگرن خشمگين و برآشفته، منزل و مغازه‌های افراد بهائی را محاصره نموده، به زور وارد خانه‌ها و مغازه‌هايشان شده، آنچه بود، به غارت بردند و آنها را لخت و عريان نمودند و هيچ کس به کمک آنها نشتافت.

يک نفر بهائی به نام آقا محمد جذبانی مورد حمله قرار گرفت و عاجز و درمانده برجای خود ماند. جسد بيهوش او را به مطب دکتری در آن حوالی بردند، ولی مهاجمين به زور وارد شدند و قربانی خود را اخذ نموده، از پنجره‌ی دوم عمارت به خيابان پرتاب کردند. در خيابان آنقدر به جسم نيمه جان او صدمه زدند، تا هلاک شد.

از جمله افراد بهائی که مغازه‌ها و تجارتخانه‌های آنها مورد غارت قرار گرفت و طعمه‌ی آتش شد: خدائی، آقازاده، مهاجرزاده، طباطبائی و عطاری بودند. مهاجمين بعد از تخريب دکان هايشان، خانه‌های آنها را در معرض تاراج قرار دادند و چندين نفر را به قتل رسانيدند.

بهائيان موضوع را به مقامات دولتی بردند، ولی بازپرس‌هايی که به شاهرود اعزام شده بودند، به وزارت دادگستری گزارش دادند که مجرمين واقعی خود بهائيان هستند. بازپرس ديگر گزارش غرض آلود بر خلاف حقيقت در مورد بهائی‌ها تسليم نمود. از شاهدان غير بهائی هيچ کس را جرأت آن نبود که شهادت بدهد.

عاقبت سی و چهار نفر به قتل و غارت متهم و بازداشت شدند و پرونده‌ی آنها به ديوان عالی جنائی در تهران راجع شد. در آنجا سی و يک نفر از اين عده به ارتکاب جنحه و جرائم جزئی متهم گرديدند. موضوع اين محاکمه و نحوه‌ی برگزاری آن احساست عمومی را جريحه دار ساخت.

عليرغم حقايق موجود و شهادت شهود، قاتلين آزاد شدند و غارتگران به يک ماه زندان محکوم گرديدند. نتيجه آن شد که بی‌قانونی تشويق شد و اعتماد مردم نسبت به دادگاه‌ها سلب گرديد و خود انگيزه‌ای شد که حملات به بهائيان از سر گرفته شود. «برويد، بهائی‌ها را بکشيد و اموالشان را تصرف کنيد، مگر دولت اهالی شاهرود را مجازات کرد؟ شما هم می‌توانيد، مثل آنها عمل کنيد!» اين بود، ندای آشوبگران و فتنه جويان.

مفاد بخشنامه‌ی وزارتی تحت شماره‌ی 744 به تاريخ 13 / 4/ 1323 در آن وقت چنين بود:

در بين مبلغين و سران بهائی معمولاً کسانی يافت می‌شوند که در دوائر دولتی شاغل هستند. فعاليت اين افراد و دخالت آنها در امور کشور مخرب و موجب ضرر و زيان است. بايد با نهايت دقت و جديت آنها را زير نظر داشته باشيد و در صورت عدم تمکين از اوامر، با آنها طبق قانون عمل نمائيد. اين بهآنهای به دست آشوبگران داد، تا بهائيان را تحت فشار و آزار و اذيت قرار دهند و آنها را از ادارات اخراج کنند.

وقايع ديگر که به اختصار گزارش داده شده، چنين است:

خآنهای در آباده که محل حظيرة القدس بود، به آتش کشيده شد و عده‌ای از بهائيان شهر را مضروب کردند. کتب و اوراق آنها را سوزانيدند و منازلشان را غارت کردند. دو آخوند محلی، مردم را به کشتن بهائی‌ها و تصرف اموال آنها تحريک می‌کردند. مأمورين انتظامي کوچکترين اقدامی برای جلوگيری از اين اعمال نمی‌کردند.

در آران کاشان مسلمين درب مغازه‌ی يک نفر بهائی را آتش زدند و در خيابآنها به راه افتاده و به بهائی بد و ناسزا گفتند.

در بندرگز اهالی ديوار حظيرة القدس را خراب کردند. در بشرويه خراسان جمعی از بهائيان رامضروب ساختند و دو مغازه و هفت خانه‌ی آنها را خراب کردند. درب گلستان جاويد (قبرستان بهائی) را طعمه‌ی آتش نمودند و گورستان را ويران کردند. نسبت به زنان و کودکان اعمال وحشيانه روا داشتند و مقامات دولتی هيچ اقدامی نکردند، بلکه بر عکس، بهائيان را مجبور کردند، که مبالغی به آنها بپردازند. سی نفر به خآنهای هجوم بردند. صاحبخانه و همسرش را به باد کتک گرفته و اثاثيه‌ی آنها به ارزش بيست هزار تومان به غارت بردند. در بين اين عده، سرپاسبان، غلامرضا جمشيدی به خانم صاحب خانه وحشيانه حمله کرد.

در بندر شاه دکآنهای افراد بهائی را غارت نمودند و آنها را تحت ظلم و شکنجه قرار دادند. با چاقو به جان آنها افتادند. پليس ابداً در پی تعقيب برنيامد.

وقايع مشابهی از بوجارد، بم (کرمان)، رفسنجان، زابل و سيرجان گزارش داده شده است.

در تهران مردم را به اضرار [گزند رساندن] و اذيت و آزار نسبت به بهائيان ترغيب می‌نمودند.

روزنامه‌ی آزادگان نوشت: قوانین ما درباره‌ی منع استخدام اين فرقه‌ی مرتد (ضاله) در دوائر دولتی صراحت تام دارد. بنابراين طبق آئين رسمی ما، يعنی شريعت اسلام، قتل بهائیان مجاز، بلکه يک فريضه‌ی دينی شمرده می‌شود.

پرونده‌های مربوط به ظلم و ستم نسبت به بهائيان شامل ضرب و جرح، غارت اموال و دارائی آنها در شهرهای طبس و فردوس (از توابع خراسان) قصر شيرين، قم، کلاوه دره (قزوين)، محمودآباد، گلپايگان، محمودآباد يزد و نهاوند می‌باشد که تمامی اين وقايع طی همان سال (1323 مطابق 1944) اتفاق افتاده است.

سال بعد، يعنی (46 / 1945) شاهد گسترش دامنه‌ی ظلم و ستم بر بهائيان در اردستان، امام زاده هاشم، زابل، اسفندآباد، کنگاور، نيريز، سيرجان، رباط ترک، آسيابان، فسا و سروستان بود.

در جهرم سرهنگ شيروانی محرکين و مسببين اين اعمال ستمکارانه را تحت حمايت و حفاظت خود گرفت.

ساير شهرهائی که بهائيان در آنجا مورد ظلم و آزار قرار گرفتند، عبارت بودند از زواره، یزد، اقليد، اصفهان، گشين جان، فسا.

در سراسر استان خراسان بهائيان را به خاطر ازدواج به آئين بهائی حبس می‌کردند بعضی را به اين سبب جريمه می‌نمودند. در اصفهان به مراقد مقدسه، مزارهايی که مورد تقديس و تکريم جامعه‌ی بهائيان بود، هتک حرمت روا داشته، در همين شهر يک دانش آموز بهائی را به خاطر ديانتش از مدرسه اخراج کردند.

در شهرهای ديگر بهائيان از رفتن به حمام‌های عمومی ممنوع شدند.

اسناد و پرونده‌ی مربوط به وقايع سال‌های 47/ 1946 به خصوص رعب انگيز است. به طور مثال در بيرجند بخشی از شهر که محل سکونت بهائيان بود، مورد هجوم و حمله‌ی اهالی قرار گرفت. اموالشان را به يغما بردند و اوراق و اسناد آنها را از بين بردند (اوراق بايگانی) و به چند نفر حمله نمودند. خسارت مالی که در اثر اين واقعه وارد آمد، تخميناً مبلغی معدل يک مليون و پانصدهزار ريال بود.

قوای انتظامی قادر به دفع مهاجمين نبودند. زنان و اطفال بهائی در وحشت و اضطراب به سر می‌بردند و مردان سر به کوه و بيابان نهادند. در طی همان سال در شهرهای يزد، ساری، پل سفيد،

 

قبلی

برگشت

بعدی