اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
شعر و ادب به آگاهی دوستان میرسانیم از این پس در بخش ادبی، به معرفی زنان نامدار جهان میپردازیم. آبش خاتون "سده ی هفتم ه . ق"
گردآورنده: میترا درویشیان (از کتاب دانشنامه ی زنان فرهنگساز ایران و جهان . خانم پوران فرخزاد) آبش خاتون دختر اتابک سعدبن ابوبکر زنگی بن مودود و ترکان خاتون، از خانواده ی سلغریان و با خواهرش" سلغم/سلغر" آخرین بازمانده ی این خاندان بزرگ بودند. او که قدرت اراده و سختدلی را از مادرش به ارث برده بود، در اوج شورش های خونینی که پس از کشته شدن مادر بلند خواه و قدرت طلبش در خطه ی فارس در گرفت به رغم کم سالی به خواست هلاکوخان مغول که در اندیشه ی سلطه بر خاک فارس بود به حکومت آن ناحیه برگزیده شد. به نامش خطبه خوانده و سکه زدند و پس از گذشت چند سال، باری دیگر به خواست هلاکوخان به عقد پسرش منکو تیموردر آمد و بدینسان در حالی که مغولها با این ترفند امور دیوانی فارس را در دست گرفته بودند، او زمام فرمانداری این ایالت را به دست گرفت و دوازده سال تمام در این مقام باقی ماند.
مقبره آبش خاتون در شیراز در زمان حکمروایی آبش خاتون، یکی از بزرگان فارس به نام قاضی شرف الدین، با همیاری مریدان خود از خراسان به فارس حمله ور شد، اما آبش خاتون او را از پای درآورد، لشکریانش را متواری و خودش را به قتل رسانید ولی با همه ی دلاوری و پردلی ای که در زمان حکمروایی از خود نشان داد از آن جا که به مشکلات اقتصادی مردم توجهی نشان نمی داد و بیشتر در اندیشه ی تصرف املاک دیوانی و گسترش حوزه ی حکمروایی خود بود، محبوبیت لازم را به دست نیآورد و به سبب بی توجهی ای که به امور اجتماعی نشان داد در زمان او بیشتر آبادی ها به خرابی نشستند و ایالت فارس به ویرانه ای تبدیل شد. تا این که سر انجام در هنگام حکومت ارغون خان که فارس به سبب نابسامانی هر دم تهدید به اغتشاش میشد آبش خاتون را برای بازجویی و محاکمه به تبریز باز خواندند و چون به راستی گناهکارش یافتند او را به پرداخت جریمه ای هنگفت و عزل از حکومت محکوم ساختند. بدینسان آبش خاتون، در پایان زندگی شادابی و سلامتی اش را به تمام از دست داد و یک سال پس از این رسوایی، با غم و درد در تبریز جان به جان آفرین سپرد و با مرگ او حکومت اتابکان سلغری فارس نیز پایان گرفت. آبش خاتون مادر شاه زاده خانم کردونچین (کردوجین) بود که چند گاهی در کرمان به حکومت نشست. قصه ی غصه ی دخترک گرد آورنده میترا درویشیان همه ی ما تا حدودی با شعرهای زنده یاد" فریدون مشیری" آشنایی داریم، مخصوصا شعر معروف او " کوچه" دو دلباخته که با هم ساعتها در میعادگاه خود راز و نیاز میکردند تمامی شعر از زبان پسر است!
اما آیا دخترک سکوت میکند؟ هیچ احساسی ندارد؟ پس چرا صدایی فریاد نمیزند غم نهان او را؟! در اینجا خانم " هما میر افشار" میگوید قصه ی غصه ی دخترک را: بی تو طوفانزده دشت جنونم. صید افتاده به خونم تو چسان میگذری غافل از اندوه درونم بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی .... نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی در خانه چو بستم، دگر از پای نشستم گوئیا زلزله آمد، گوئیا خانه فروریخت سر من بی تو من در همه شهر غریبم بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی تو همه شعر و سرودی، تو همه بود و نبودی چه گریزی زبر من، که زکویت نگریزم گر بمیرم زغم دل، با تو هرگز نستیزم من و یک لحظه جدایی؟ نتوانم، نتوانم بی تو من زنده بمانم..... |