اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
Politisch, Kulturell, Sozial September 2009 Nr. 177 اعتراف پرنده ایست در درونم با من می خندد و می گرید نمی دانم از کی و کجا در درونم رخنه کرد سال ها با او گریستم و خندیدم و عشق ورزیدم آنگاه که یارای ما ند نش نیست مرا سحر می کند قفس را می گشایم نگاهش لبخندی ست سر شار از عشق می گویم نگاه نا پاکان بر تو حرام است پنهان بدار لبخندت را اما او چون من سبکسر است و من نیز چون اویم. زنگوله ها با پای کیست که می روم چه کسی این زنگوله ها را به پاهایم آویخت تا قدم هایم را فریاد کنم شکاف های گنگ نگاه های دغلباب آیینه ای به من دهید شنیدم آیینه ها خودمان را به ما نشان می دهند می خواهم ببینم این منم یا شمایید که در اندیشه تان مرا فریاد می کنید . نرگس الیکائی |