اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
رابطه آمریکا با اسرائیل دقیقاً نمونه خوب و عیانی برای نشان دادن مستعمرات سوپر نوین میباشد. این درحالی استکه یهودیان صهیونیست از همین نکته که دیگران فکر میکنند اسرائیل پایگاه و مهره آمریکاست سود میبرند.آنها همیشه عادت دارند که به نتیجه نگاه کنند و نه به شعار؛ و در این مورد خاص همینکه دارند سودشان را میبرند و مرحله به مرحله سیاستهای خود را پیش برده و به هدف نهائی اشان نزدیک میشوند کافی است. در ضمن با وجود چنین تفکری در میان عامه مردم، آنها مظلوم نشان داده میشوند و کسی نیز نسبت به آنها حساس نمیشود. این سیاست کلی آنهاست که همیشه خود را مظلوم نشان بدهند تا طرف مخاصمه قرار نگیرند هر چند که در عمل غالب جنایات بیشمار قرن اخیر بدست و توطئه آنها بوده است. همین تفکر است که مردم آمریکا را نیز در چنین اشتباهی فرو برده که از اسرائیل در جهت منافع آمریکا استفاده میشود ودر نتیجه بنوعی سکوت و عدم اعتراض تن در داده اند. ولی چنانچه اسرائیل فریاد میزد که آمریکا ( و بلکه سایر کشورهای غربی) مستعمره و بردگان آنها هستند آنگاه سروصدای مردم بلند میشد که ما بردگان اسرائیل شده ایم و هزینه دیگران را میپردازیم. پس با این سیاست کارها برای صهیونیستها بهتر پیش میرود. صهیونیستهای یهودی، غرب و بسیاری کشورهای دیگر را بزیر سلطه استعماری خود در آورده اند. این جدیدترین نوع استعمار و یا سلطه بر سایر کشورهاست زیرا همانطور که گفته شد در سالهای پیشین کشورهای سلطه گر و سلطه اشان عیان بود و مردم میدانستند که با چه نیروئی باید مبارزه کنند ولی در خصوص این استعمار سوپر نوین، مردم نه تنها دست به مبارزه ای برای آزادی نمیزنند بلکه با سلطه گر ابراز همدردی نیز میکنند. روش مستعمراتی اسرائیل همان استکه ماکیاول در کتاب " گفتارها" بیان کرده است. کسانیکه گفتارها اثر ماکیاول را خوانده باشند باین سیاست صهیونیستهای یهودی بهتر پی خواهند برد. ماکیاول بروشنی میگوید: نباید آنانی را که زیر سلطه دارید تحریک کرده و نشان دهید که بر آنها سلطه دارید چه اینکار باعث خشم و عصیان آنها میگردد. اما آنچه که باید بدان توجه کرد استفاده بسیار مهم دیگری است که یهودیان صهیونیست از این مظلوم نمائی و از اینکه آنها تحت فشار و تهدید تمامی جهانیان هستند میبرند. آنها با این حیله موفق شده اند یهودیان را همچنان یهودی و حول خود باقی نگهدارند. این شگرد به یهودیان تلقین میکند که باید با هم متحد شوند زیرا توطئه ای جهانی برای از میان بردن یا کشتن آنها در جریان است. چنین تهدیدهائی همیشه اقلیت ها را ( ازهرنوع و در هرجا) به نوعی همبستگی و نیز کار کردن ( فعالیت) بیشتر از سایرین وامیدارد. اگر چنین تلقینی به یهودیان نشود مخصوصاً در کشورهای اروپائی و آنجائیکه تعصب مذهبی ندارند بفوریت یهودیان در سایر مردم با دین ها و بی دینی ها ذوب میشوند و در عرض مدت کوتاهی ( شاید یکی دونسل) دیگر چیزی از یهودیان و یهودیت باقی نمیماند. نگاهی به فرزندان مهاجرین در کشورهای غربی این مسئله را کاملاً نشان میدهد که چگونه آنها دیگر به عقاید و ادیان والدین اشان تمایلی نشان نمیدهند. در کشورهای لائیک غربی زمانیکه یهودیان صهیونیست اینچنین متحد شوند بسادگی میتوانند کشورها را در اختیار بگیرند. از این جهت آنها بر لائیک بودن و ترم های کاذبی مانند دمکراسی در این کشورها اصرار دارند زیرا لائیک بودن این کشورها بدلیل ترسی که در وجود یهودیان ایجاد کرده اند نمیتواند بر یهودیان نفوذ کند و آنها را در خود حل نماید و تنها بر سایرین ( ادیان دیگر) اثر میگذارد. اگر این تهدید کاذبی که صهیونیستها برای فریب یهودیان تبلیغ میکنند برداشته شود آنگاه نیازی نیست تا کسی برای نابودی یهودیان یا یهودیت ( مخصوصاً در غرب) قدمی بردارد. صهیونیستها برای بقای خود همیشه دشمنی ( حتی کاذب) برای یهودیان میتراشند و بهمین دلیل نه تنها هنوز دست از سر آلمانیها و جنگ دوم جهانی برنمیدارند بلکه از بعضی سخنان مانند آنچه رئیس جمهوری ایران آقای احمدی نژاد گفت دقیقاً در این راستا سود زیادی میبرند. رابطه با اسرائیل ابتدا باید گفت رابطه کشورها با یکدیگرامری کاملاً طبیعی است. هیچ کشوری نمیتواند خود را ایزوله کرده و تحت هر استدلالی از برقراری رابطه با سایرین پرهیز نماید. اما رابطه با اسرائیل امر دیگری است زیرا یک کشور واقعی نیست وهمانند یک کشور عمل نمیکند بلکه بیشتر یک پایگاه عملیاتی یا مقر فرماندهی(آنهم تنها برای یک سکت مذهبی) است. برای فهمیدن بهتر این نکته باید اسرائیل را با محلی که در آن گروهی مافیائی تشکیل جلسه میدهند تا عملیاتی را برنامه ریزی کنند مقایسه کرد. یک مقایسه دیگر میتواند با گروه های فراماسیونری باشد. آنها نیز در محل های مخفی خود جلساتی خاص دارند و برنامه ریزی هائی میکنند. اما چنانچه این نیروهای فراماسیونری در تمام جهان میتوانستند خود را متشکل کنند و زیر یک پرچم جمع شوند آنگاه آنها نیز نیاز به یک مرکز جهانی داشتند تا در آنجا جلسات خود را برگزار کنند در اینصورت آیا میشد آنها را هم یک کشور با تعاریف امروزی جهان نامید و به عضویت سازمان ملل نیز در آورد؟!!! در اینجا باز به همان گفتار ابتدای این نوشته بازگشت میشود که اساساً تعریف یک کشور و دولت چیست؟ اما بنظر میرسد این تعریف وجود دارد؛ پس این تداخل ایجاد شده و شناخت و پذیرش اسرائیل بعنوان یک کشور در سازمان ملل تنها میتواند نتیجه همان قانون جنگل باشد. رابطه آزادی با دمکراسی دمکراسی ترمی کاملاً نامفهوم استکه ازجانب هیچ دولت، سازمان یا شخصی که طرفدار یا مدعی اش است تعریف دقیق، درست و یا معقولی ارائه نشده است بلکه بیشتر بصورت یک ترم چماقی برای سرکوب و سوء استفاده در آمده است. دمکراسی ظاهراً نوعی روش حکومتی استکه در آن میتواند آزادی وجود داشته باشد یا نداشته باشد. چنانچه به ریشه این مسئله و بهمان زمان افلاطون و ارسطو و نوشته های آنها نگاه کنیم دیده میشود که در یونان قدیم دمکراسی که تنها دولت شهرهای محدود و کوچک را دربر میگرفت، حتی در همان میزان نیز نمیتوانست تمامی ساکنین را شامل شود مثلاً بطور مشخص در همانجا از بردگان صحبت میشود؛ همچنین از تفاوتهائی میان مردمان عادی و نیز از ضعفهائی صحبت میشود که در نتیجه افلاطون را بر آن میدارد تا دمکراسی را بدترین سیستم بنامد و مدینه فاضله خود را مطرح کند. در آن دوران دمکراسی بعنوان یک سیستم مطرح بود ولی اکنون تنها بعنوان یک روش که زیر کلید سیستم قرار گرفته در آمده است. از آنجائیکه دمکراسی ترم مشخص و تئوریزه شده ای نیست، میتواند با تعابیر خاص و مورد نظر صاحبان قدرت و حکومت( و نه تعابیر افلاطونی و کلاسیک) در هر جائی ( چه کشور مستقل و چه غیر مستقل) ادعای وجود داشته باشد. در کشور غیر مستقل و غیر آزاد آنچه که بعنوان آزادی و دمکراسی ارائه میشود تصویر غلطی است که بوسیله تبلیغات به خورد مردم میدهند. دقیقاً همانند داستان آن شیاد که عکس مار را بعنوان نوشته و دانش یا سواد واقعی در مقابل نوشته مار که از جانب فردی با سواد ارائه میشد نشان داد و مردم که از سواد بهره ای نداشتند عکس مار را به جای نوشته مار پذیرفتند. |