اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره چدید |
در این کشورها همانند شعبده بازان آنچه را به مردم نمایش میدهند و مردم میبینند و باور میکنند و یا درنهایت گیج و سر درگم میشوند، در حقیقت وجود ندارد. آزادی و دمکراسی به مفهوم کلاسیک یا افلاطونی در این کشورها تنها تصویری خیالی و شعبده بازی است. چنین ادعا میشود که در کشورهای مدعی دمکراسی، آزادی هم وجود دارد اما ابداً چنین نیست زیرا ارتباط یا پیوستگی آزادی با استقلال بیشتر است تا با دمکراسی ضمن اینکه دمکراسی روش است و نه سیستم. در کشورهای آزاد یا مستقل (غیر مستعمره) آزادی درونی میتواند وجود داشته باشد، یا نداشته باشد، زیرا در نهایت خود مردم آن کشور( حتی استثمارگر زیرا که ملی است) تصمیم میگیرند و سیستم میگذارند. در کشور غیر مستقل و غیر آزاد( مستعمره)، هیچ گونه آزادی درونی واقعی وجود نخواهد داشت، زیرا مردمان آن کشور در تصمیم گیریها دانسته یا ندانسته نقش اصلی را ندارند و دیگران برایشان تصمیم گیری کرده و سیستم میگذارند. رابطه دمکراسی با سایر ترم ها مانند برابری و حقوق بشر نیز برهمین روال آزادی با دمکراسی میباشد. آیا دمکراسی و حقوق بشر امر درونی کشورهاست؟ با همین تعاریف و توجیهات ناقصی که در باره دمکراسی ارائه میشود یک نکته در آن مشخص میگردد اینکه ظاهراً دمکراسی روشی استکه تنها به درون کشورها مربوط میشود زیرا: کشورهای باصطلاح دمکراتیک در خارج از محدوده جغرافیائی خود با خیال راحت و حتی با افتخار جنایتهای بیشمار و علنی ضد بشری مرتکب میشوند که اتفاقاً به حقوق بشر نیز ارتباط پیدا میکند. هرچند این حرکت حتی در همان زمان افلاطون و از طرف دولت شهرهای یونان ( دمکراسی یونانی) نیز صورت میگرفت. شاهد تاریخی: آن لوحی ( 538 ق م) که از کورش بزرگ بجای مانده و بعنوان اولین منشور یا بیانیه حقوق بشر در جهان شهرت یافته و بهمین دلیل اکنون نسخه ای از آن در سازمان ملل گذاشته شده است، به چه دلیل چنین نامی گرفته است؟ چرا عده ای از بزرگترین دانشمندان جهان در 1348 ه ش در کنار آرامگاه کورش در پاسارگاد جمع شدند و از او بنام اولین بنیان گذار آزادی و حقوق بشر نام بردند و او را ستودند؟ زیرا؛ در تمامی یادماندهای پیش از کورش نظیر آنچه آشور نصیرپال پادشاه آشور (884 ق م) در کتیبه خود به جای گذاشته؛ آنچه سِناخریب پادشاه آشور ( 689 پ م) نوشته، یا در کتیبه آشور بانیپال (645 ق م) پس از تصرف شوش آمده، و یا نبوکد نصر دوم پادشاه بابل ( 565 ق م) نوشته اند؛ تماماً افتخار به پیروزی های همراه با خونریزی و کشتارهای پس از آن و به اسارت کشیدن و بردگی مردمان میباشند؛ در حالیکه کورش تماماً برخلاف آنها کرده و در آن کتبه نوشته است، بهمین دلیل آنرا اولین منشور آزادی و حقوق بشر نام نهادند. این شاهد واقعی و سند رسمی تاریخی- جهانی باین دلیل آورده شد تا بوضوع تمام نشان داده شود آنچه که مربوط به حقوق بشر است و بعنوان اولین اعلامیه حقوق بشر در جهان شناخته شده است اتفاقاً در رابطه با رفتار با مردمان کشورهای دیگر است و تنها مربوط به مردمان کشور خودی نمیشود. بیائید و با موازین حقوق بشر استدلال کنید که چرا آمریکا بدلیل حمله به برجهای دوقلویش حق داشت 8 سال جنگ و بدبختی را بر مردم یک کشور اعمال کند و دهها هزار زن و مرد و کودک و پیر و جوان را که ابداً از هیچ چیزی اطلاع نداشتند و شاید هنوز هم نداشته باشند قتل عام کرده و تمامی مردم کشور را به خاک سیاه بنشاند. هرچند این شک هنوز باقیست که خود آمریکا و اسرائیل حمله به برج های دوقلو را تدارک دیده بودند. آن کودکان بیگناه و بی خبر از همه جا که شاید نام کشورهای همسایه اشان ( حتی شهرهای کشورشان) را هم ندانند تا چه رسد باینکه دستشان به آمریکا برسد، چه گناهی مرتکب شدند که باید آماج بدترین ستم ها و فقر و... باشند آنهم بنام انتقام از کشتار آمریکائیان در برج های دوقلو. عمل آمریکا همان نوع افتخاری است که امثال آنانی که نام اشان در مقابل نام کورش آمد، در یادماندهای تاریخی خود برجای گذاشتند؛ آنچه که اکنون بعنوان قوانین وعملکرهای ضد حقوق بشر در برابر عملکرد حقوق بشری کورش قرار دارد. مسلماً کشتن زنان و اطفال بیگناه، والدین و اقوام آنها را وادار به انتقام کشیدن میکند اما در این وضعیت به این دسته مردم ستم کشیده و ناچار و دست از دنیا بریده، تروریست اطلاق میشود!!! جای تعجب اینجاستکه بسیاری از مدعیان روشنفکری در جهان، فریب این شعارها را میخورند و بدنبال این ترم های کاذب و تعریف نشده میروند. هرچند شاید یکی از دلایل این باشد که آنها آلترناتیو دیگری را نمی بینند هچنانکه در چند دهه پیش مردم بدلیل نبود آلترناتیو بدنبال کمونیسم میرفتند. نگاهی و نقدی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر در صدو هشتاد و سومین اجلاس عمومی، مجمع عمومی ملل متحد در قصر شایلو در پاریس در 10 دسامبر 1948 با 48 رای موافق در برابر 8 رای ممتنع اعلامیه جهانی حقوق بشر به تصویب رسید. در اسناد جلسه چنین آمده است: "این هشت کشور تاکید میکنند که با مجموعه - اعلامیه- مخالف نیستند، بلکه بعضی از مواد آن را تائید نمیکنند". چنانچه اکنون - با توجه بهمین مختصری که در این نوشتار آمده- نگاهی باین اعلامیه انداخته شود، متوجه خواهیم شد که چه میزان ضعف، نقص و ایرادات اساسی میتوان بر این اعلامیه وارد کرد بطوریکه نیاز به بازنگری کلی و تغییرات در اساس آن الزامی مینماید تا حدی که نیاز به اصلاح تمام مواد آن و حتی نوشتن اعلامیه ای جدید و انسانی که بتواند نشاند بدهد که واقعاً خودِ اعلامیه توانسته مضمون حقوق بشر را بفهمد و همه انسانها را برابر ببیند، ضروری بنظر میرسد. اما اگر در همین حد نیز بدان استناد کنیم و آنچه را بعضی کشورها به اعتبار همین اعلامیه ابراز میکنند و بر مبنای آن سایرین را محکوم کرده وبرای خود مجوز دخالت در امور دیگران صادر میکنند، بپذیریم؛ آنگاه به این حداقل نکات ذیل میرسیم که در محدوده این نوشتار است. 1- آفریقای جنوبی که به این اعلامیه رای ممتنع داد از آن زمان تا همین یکی دو دهه پیش علنی ترین شکل نژاد پرستی ( آپارتاید) را بنمایش میگذاشت. و در این میان نه تنها غرب بدان ایراد نمیگرفت بلکه در عمل همانها پشت این آپارتاید قرار داشتند. ولی حالا بیکباره از خواب بیدار شده معنی حقوق بشر را فهمیدند و برای دنیا مدرسه تعلیم و تربیت وهمچنین دادگاه و پلیس اجرائی براه انداختند. 2- در آمریکا تا همین یکی دو دهه پیش نژاد پرستی بصورتی کاملاً علنی بود و هنوز نیز کاملاً از میان نرفته است این نژادپرستی با حمایت کامل دولت و سیستماتیک بوده و هست. هیچگاه کشوری به این عدم رعایت حقوق شهروندی و نژادپرستی آشکار استناد نکرد تا دلیلی برای حمله به آمریکا و آفریقای جنوبی باشد و یا حداقل منافع آنها را درجائی به خطر بیاندازد. ظاهراً علت همان قانون جنگل است؟ 3- سازمان ملل هیچ مجوزی برای هیچ دولتی صادر نکرده تا بعنوان قاضی و مجری در باره عدم رعایت حقوق بشر در کشوری وارد عمل شود ولی آمریکا و اروپا چنین مجوزی را خودشان به خودشان داده اند. البته اگر هم که قرار است برای دفاع از حقوق بشر در کشوری اقدام شود باید دولت آن مورد مجازات قرار بگیرد درحالیکه حرکات آمریکا بیشتر مردم کشورها را مورد هدف قرار میدهد. |