اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
ميتوان در پيش گرفت: -تبيين اصول جنبش دانشجويي در قالب يك تئوري مستقل: ايجاد تعادل بين طيفهاي مختلف دانشجويي و حركت و برقراري گفتوگوي دموكراتيك. -كادرسازي و گسترش جنبش و جلوگيري از شكل گيري هژموني نيروهاي احساسي از يك طرف و جريانهاي نفوذي و ناشناخته از سوي ديگر، كه ميتواند جنبش را به سمت شيوه هاي خشونت آميز سوق دهند. به جاي اينكه انرژي خود را در تحقق اهداف ديگر طيف ها صرف كنند به عنوان يك جنبش فراحزبي يا طيفي عمل نموده و انرژي خود را صرف آرمانها و مطالبات خود نمايد. باتوجه به اينكه روحيات نسل امروزي تقريباً با دهه گذشته متفاوت ميباشد در برنامه ريزي هاي خود به اين مهم نيز توجه داشته باشد تا بتواند در توسعه و گسترش جنبش موفق گردد. جنبش دانشجویی از ظهور دانشجویی در دفاع از آزادی بیان در دانشگاههای آمریکا ( 1964 ) و جنبش دانشجویی فرانسه ( 1968) که افکار عمومی سراسر اروپا را به سرعت تحت تاثیر قرار داد ، تا جنبشهای پی در پی دانشجویی در کشورهای جهان سوم مانند ایران در ده های ( 1340 _ 50 _ 70 ) بیش از 5 دهه می گذرد . جامعه شناسان سیاسی جنبش دانشجویی را در کنار حرکات و مباحث روشنفکری قرار می دهند زیرا جنبش های دانشجویی اغلب تحت تاثیر جریانات روشنفکری قرار می گیرند و به گسترش دامنه اجتماعی آنها کمک می کنند . جمعیت دانشجویی هدف بسیج عقیدتی گروههای روشنفکری قرار می گیرد و می تواند اندیشه های روشنفکران را توزیع کند . « از نظر اقتصادی و اجتماعی ، دانشجویان در جوامع معاصر گروهای حاشیه نشینی هستند که در طی دوران دانشجویی جایگاهی در درون شیوه تولید و متن روابط اقتصادی جامعه ندارند و به عنوان نیروی کار بالقوه آینده از منابع مالی بخش عمومی و یا بخش خصوصی ارتزاق می کنند . دور افتادگی از خانواده ، احساس گسیختگی و آزادی در انتخاب راه زندگی ، زندگی دسته جمعی در خوابگاه ، زندگی جنسی نا مطلوب و تراکم انرژی _ حیاتی ، دور افتادگی از متن واقعی زندگی اجتماعی می باشد. با توجه به این وضعیت ، جنبشهای دانشجویی اغلب خصلتی آرمان گرایانه پیدا می کنند . جنبشهای دانشجویی معمولا جزیی از جنس های ایدئولوژیک گسترده تر هستند . به طور کلی نوع زیست دانشجویی زمینه ای مساعد برای پیدایش جنبشهای اجتماعی ضد سنتی ، عدالت خواهانه و آرمان گرایانه است . از لحاظ منشا اجتماعی با توجه به گسترش آموزش عمومی ، دانشجویان از طبقات مختلف بر می خیزند و از این رو به عنوان یک قشر شناور قابل بسیج به وسیله گرایشهای ایدئولوژیک مختلف ظاهر می شوند . با این اوصاف و کو ششهای جامعه شناسان برای فهم جنبش دانشجویی می توان درچند برداشت نظری خلاصه کرد:: در اولین نگاه ظهور جنبش دانشجویی را پاسخی به نارسایی نهادهای دانشگاهی در برابر شرایط جدید در دانشگاههای می دانند . نظریه بعدی اعتقاد دارد که جنبش دانشجویی به عنوان یک عامل " رهایی بخش انقلابی " در جامعه جدید مورد ارزیابی قرار می گیرد . نظریه یورگن هابرماس بر خلاف نظریه دوم است و اعتقاد دارد جنبش دانشجویی را به عنوان یک " عامل انقلابی " همچون طبقه کارگر صنعتی ، در نظر نمی گیرند . از نظر او حرکت جمعی و فراگیر جنبش دانشجویی یک " عرصه سمبلیک " را در جامعه بوجود می آورد . که از طریق آن " عرصه عمومی " که زیر فشار هژمونی دستگاه های تبلیغی ، سیاسی و اقتصادی دولت و گروهای ذینفع قدرتمند آزاد نباشند . نابرابری ساختاری را تشدید می کند . در نظریه دیگر در جنبشهای جدید اجتماعی محور شکاف های جامعه دیگر کارگر و سرمایه دار نیست بلکه " نیروهای سازنده " افکار عمومی است که در محیطهای آموزشی ، دانشگاهی و رسانه های جمعی حضور دارند . یعنی اهمیت " کارخانه " جای خود را به محیط های آموزشی و رسانه ایی می دهد . در نظریه آخر شهروندان پیش از انکه در زندگی روزانه از عقل حسابگر خود فرمان بگیرند از " فرهنگ " جامعه فرمان می گیرند ، یعنی از همان الگوهای که در جامعه " جا افتاده " و مردم بدون اینکه صحت و سقم آنها بررسی کنند از آنها پیروی می کنند. جنبش دانشجویی همچون اژدهایی است که در کما بسر می رود و مترصد یک اتفاق ساده است که باز بهوش بیاید و باز کدام جناح سیاسی خطای در انتصابات و قوانین اجرایی خود مرتکب شود که این اژدهای بی یال و کوپال بیدار کند . تنها راه کنترل این اژدها برای آسیب ندیدن مار گیران سیاسی این است که همیشه این اژدها ها همیشه بیدار باشد ولی فضایی نسبی در اختیار داشته باشد که حرفها و نظرات خود را بیان کند. ولی از آن طرف آیا جنبش دانشجویی می تواند با این وضعیت بغرنج فکری خود بیدار و آگاه باشد ؟ آلن تورن جامعه شناس معاصر فرانسوی در بحث های جنبش اجتماعی اصول سه گانه ایی را پی ریزی کرده است که در حقیقت می توان دلیل موجودیت آنها را جهت داده و خصوصیت ویژه ایی برای هر کدام می باشد . "اصل هویت ، اصل ضدیت و اصل عمومیت ". با دو اصل آخر کاری نداریم بلکه بحث بر اصل هویت است. هویت جنبش دانشجویی میتواند در همین پویایی و بیقیدي باشد که سخنگوي جاوید هیچ فردي و مدافع ثابت هیچ جریانی نمیشود. بايستي ميان دو مقوله« مرحله شناسي جنبش دانشجويي »و «گونه شناسي جنبش دانشجويي» تمايزي قائل بشويم. گونه شناسي جنبش دانشجويي ناظر به مقولاتي مانند بار ايدئولوژيك و فكري تشكلها و جريانات دانشجويي است. مثلاًفرض كنيد بخش مذهبي جنبش دانشجويي كه پرسش شما را شامل مي گردد و همين باعث تفاوتش ميشود. اصل هر جنبشی باید مشخص نماید که سخنگوی چه افراد و چه گروههایی از مردم و مدافع و محافظ چه منابعی است و با این نگاه باید گفت جنبش دانشجویی هنوز تکلیف خود را با مبانی فکری و عقیدتی که مشروعیت این جنبش را تامین می کند معلوم نکرده . روزگاری اسلام ناب محمدی سوسیالیستی منبع فکری خود قرار می دهد و مرحوم بازرگان به دلیل عقاید لیبرالیستی را مورد طرد قرار می دهد و در عصر دهه 70 مدافع لیبرالیسم و اشخاصی همچون عبدالکریم سروش و سید محمد خاتمی می شوند و در حال حاضر ادعا می کنند که به سوی گرایشهای لائیسیته روی آوردند ولی جالب است با انجمن اسلامی فعالیت می کنند این جنبش دچار اسکیزوفرنی حاد شده و خود نمی دارند که چکار دارد می کنند این نشان دهندگی عدم هویت و عدم باز تولید فکری این جنبش است. عدهی ديگری اوج كاركرد جنبش دانشجويی را به دوران انسداد سياسی نسبت ميدهند و معتقدند در زمانی كه رابطهی جامعهی مدنی و ساخت قدرت قطع ميشود و راههای پارلمانتاريستي پايان ميپذيرد، جنبش دانشجويی در شكستن انسداد حاكم و جو منجمد سياسی نقش اصلی را بر عهده دارد. از اين نظر ، جنبش دانشجويی فاقد تداوم تاريخی است. نگاه سومی هم هست كه معتقد است جنبش دانشجويی در دورهی بحرانهاي سياسي، اجتماعی و اقتصادی و در هر شرايط سياسي ـ چه فضای باز و چه فضای بسته ـ كارآيي ويژهی خود را دارد.. ماهيت دموكراتيك جنبش دانشجويي در مقطع كنونی بايد به صراحت خشونت را نفی كند و از چارچوبهای سنتی و جزمي در تبيين مسائل دوری جويد؛ جنبش دانشجويی بايد خواهان دوری از خشونت و تحريك باشد؛ گرچه در حوزهی عمل، همواره مخالفان جنبش دانشجويی عليه آن دست به خشونت زدهاند و جنبش دانشجويی هيچگاه آغازگر خشونت نبوده و در نهايت به دفاع از خود دست زده است. جنبش دانشجويی بايد به عنوان يك جنبش منتقد وضع موجود، با نقد دايمی قدرت و گرفتار نشدن در رقابتها سياسی و تبديل نشدن به يك طرف نيروهاي مناظرهگر در عرصهی سياسي، به وجدان بيدار جامعه و كانون انتقاد و روشنفكري و نورافكنی به ظلم و ستم تبديل شود. جنبش دانشجويی در مقطع كنونی نه ميتواند خواهان قدرت باشد؛ چون خود منتقد قدرت است و نه خواهان تاثير بر سياست مانند گروههای ذينفوذ برای رسيدن به منافع گروهي؛ زيرا خود در آن منفعتي ندارد. |