اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
روزی خواهم ٌمرد میترا درویشیان من روزی خواهم مٌرد میدانم در یک غروب غمگین پاییزی باد چاله ای برایم خواهد کند برگهای خشک و رنگین کفنم خواهند شد آری روزی خواهم مٌرد در یک غروب غمگین پاییزی و تو، خود تو، همان تو خواهی شنید به مانند برگان درختان در پاییز شیون میکنی به مانند باد ناله سر میکنی به مانند موج دریا ، خود را به در و دیوار سخره ها خواهی زد تو خواهی شنید و تو خواهی شنید که من رفتم ، بدون اینکه بدانی زمانی برایت بودم وتو مرا آری تو مرا به مانند پرندگان پاییز مرده در سرما در خلوت خود خواهی خود سوزاندی آری تو مرا ...
"به چه جرمی زندگی باید کرد ؟" زندگی باید کرد اما به چه جرم ؟ به گناه شب پر عشق و طنین ؟ به گناه بغلی از هوس و عشق و عطش ؟ به گناه زن و مردی که تو را علت آن شب دانند ؟ آن شب ناخواسته آن شب پر ز هوس آن شب ساده و آرام و خموش... آن شبی که دل تو هیچ در آن دخل نداشت تو نمی خواستی و هیچ نمی دانستی که در این گیتی ظلمانی نور " که چه بد دنیایی ست " چه بسا منتظر اشک تو اند تو تولد یافتی ... همه از گریه ی تو خندیدند تو به زار افتادی باز هم خندیدند به چه جرمی سر ما را ببریند در منزل عشق؟ هلمان دادند در خانه ی غم؟ همه را در قفس دار تهی انداختند؟ تو بگو تو بگو ای شبه رویایی تو که از آل بنی دنیایی تو بگو تا به کدامین گنه از قافله ماندیم برون ؟ تو بگو آدم از آن سیب چرا پس نگذشت؟ که چرا سایه ی شیطان به همه می تابد ؟ از همان روز ازل تا به روز ابدی که چرا عشق تولد یافت و در همان کودکی از دنیا رفت؟ تو بگو تا که همه بشناسند که چه بد دنیایی ست که بدانند همه... "به چه جرمی زندگی باید کرد ؟" انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ... نرگس الیکائی نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ... کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم... کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم... میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ... انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ... شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي ! تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد! تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ، دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛ هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... ! براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!! متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم از انتظار ... از انتـظار متنفرم |