ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

شعر و ادب

کولی

میترا درویشیان

میله را از سرمه دان بیرون کشید، لای پلک ها گذاشت و چندین بار  دست را به چپ و راست حرکت داد، چشمان وحشیش را باز کرد، خطی سیاه و پر رنگ دور چشمان و داخل پلک هایش حلقه انداخته بود. چشم ها  را خمار و به آینه نگاهی کرد، مثل اینکه به معشوقه اش نگاه میکند.

ماتیک قرمز رنگ را برداشت بر لب ها و گونه ها مالید. صورت برنزه اش با چنین آرایشی وحشی تر به نظر میرسید.

لباس هفت رنگی را برداشت و به تن کرد، لباسی با سایه روشن هایی از رنگ های قرمز، سیاه و سبز.

جلوی آینه ی قدی ایستاد، نگاهی از نیم رخ و تمام رخ به خودش کرد و دستی به پهلوهایش کشید تا چروک لباس را کمی باز کند. یقه ی  پیراهن را کمی پایین تر کشید تا بازتر شود.

احساس میکرد کمی چاق شده است و لباس به تنش فشار می آورد. موهای سیاه و بلندش را به به یک طرف صورت و شانه ها ریخت و با روبان قرمز جمع شان کرد.

از درز چادر  وخیمه نگاهی به بیرون انداخت. قلبش به شدت می تپید. لرزش قلب از روی لباس مشخص بود، گوشوارهی  حلقه ای سبز رنگی به گوش کرد، گردن بندی را که قلبی سیاه از آن آویزان بود، به گردن انداخت، داریه زنگی را که گوشه  خیمه روی زمین بود، برداشت و  چرخی جلوی آینه زد و داریه را یک بار تکان داد، اشک در چشمان سیاهش حلقه زد.

چشم هایش غروب خورشید را می مانست.

مردمک چشم هایش کشتی عشقی بود که در حال غرق شدن است.

صدای ضربات تنبک از بیرون باعث شد که به حال عادی خود باز گردد. دو باره از درز چادر به جمعیت نگاه کرد. صدای ضربات تندتر شد، یعنی او را صدا میکردند.

 مثل ماری خوش خط و خال با کش و قوس از چادر بیرون آمد، جمعیت به خاطرش دست میزدند و هورا میکشیدند. او میچرخید و با هر چرخش به دایره زنگی اش ضربه ای میزد و با دست می لرزاندش تا صدای ریز  خش خش حلقه ها به گوش برسد.

چشم ها را بسته بود و میچرخید، پاهایش و بدن نرم و لطیفش را کش و قوس میداد. شانه ها ریز تکات می خورد. تمامی جمعیت را با حرکاتش افسون میکرد.

همه محو تماشای او شده بودند. آرام برایش دست  میزدند. می رقصید، پاها را با شور به زمین میکوبید. گویا میخواست انتقام عشقش را از زمین بگیرد.

زمینی که هستی او را، عشقش را در خود بلعیده بود و دیگر راه بازگشتی نمی گذاشت. عرق تمام بدنش را خیس کرده بود. موها در اطراف گردن و سینه ها پریشان شده  و اشک ها به روی گونه های آفتاب سوخته اش روان بود.

قلبش از بی عدالتی دنیا تیر میکشید. بغض گلویش را فشار میداد. دیگر کسی نبود که بعد از رقصش، او را با عشق به بغل بفشارد، دیگر کسی نبود که او را با تمام وجود احساس کند.

هر وقت چشم ها را باز و به جمعیت نگاه میکرد، چشم های نگران را نمی دید و یا قلبی که برای او بتپد.

اشکها از روی گونه ها می لغزیدند و بر زمین می افتادند، گویی میخواست دانه ای را که در دل زمین کاشته است، آب یاری کند. به امید کدام باروری؟

 لحظه اعدام

گرد اوری: میترا درویشیان

در این تحقیقات مشخص شد لغت دوست داشتن نزدیک به 630 بار از دهان این محکومین به اعدام خارج شده است.محققان متوجه شدند محکومین به اعدام به طور متوسط این لغت را سه برابر لغت "متاسفم" به کار میبرند که این نشان میدهد بسیاری از آنها هنوز هم معتقدند بیگناه هستند و به گناهکار بودن خود اعتراف نمیکنند.

تحقیقات دانشمندان نشان میدهد عشق و دوست داشتن متداولترین کلمه ای است که مجرمان محکوم به اعدام در آخرین لحظات زندگی خود به زبان میآورند.

مجله نیوزویک برای پی بردن به کلمات مورد علاقه محکومین به اعدام در آخرین لحظات زندگیشان ، آخرین جملات 446 محکوم به اعدام را در تگزاس مورد تحلیل و بررسی قرار داد.

در این تحقیقات مشخص شد لغت دوست داشتن نزدیک به 630 بار از دهان این محکومین به اعدام خارج شده است.محققان متوجه شدند محکومین به اعدام به طور متوسط این لغت را سه برابر لغت "متاسفم" به کار میبرند که این نشان میدهد بسیاری از آنها هنوز هم معتقدند بیگناه هستند و به گناهکار بودن خود اعتراف نمیکنند.

دومین لغتی که محکومین به اعدام در آخرین لحظات زندگی خود استفاده میکنند تشکر کردن است که نزدیک به 243 بار در آخرین لحظات زندگی 446 محکوم به اعدام شنیده شده است.

همچنین لغت "آماده ام" نیز نزدیک به 65 بار از زبان اعدامیها شنیده شد که با بیان این لغت آمادگی خود را برای رفتن به استقبال مرگ اعلام میکردند.

نکته جالب توجه این است که لغت "میترسم" فقط یک بار از دهان این 466 بار به اعدام شنیده شده است که این موضوع میتوان در نوع خود مورد توجه قرار گیرد.

اعتقادات مذهبی هم در میان افرادی که به اعدام محکوم می شوند بسیار پررنگ است و لغت خدا بسیار در میان آخرین صحبتهای آنها شنیده میشود.همچنین لغاتی مانند بهشت ، جهنم ، مسیح و مانند آنهم کلماتی هستند که معمولا محکومین به اعدام در آخرین لحظات زندگی خود به زبان میآورند.

همچنین از میان این محکومین به اعدام 20 نفر به لغت "پایان" و فقط 12 نفر به لغت "پشیمانی" در آخرین لحظات زندگی خود اشاره کردند.

قبلی

برگشت

بعدی