اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
بحثی در، استقلال، آزادی، دمکراسی، برابری و مستعمرات سوپر نوین بخش 3 حسن بایگان hassan@baygan.net www.baygan.org موضوع نژاد پرستی مستعمره گر حتی برای اثبات برتری خود استدلالات نژادی نیز دارد که ممکن است عیان بگوید یا نگوید ولی در حقیقت ماجرا تاثیری ندارد. یهودیان صهیونیست برای گمراه کردن مردم توجه آنها را بسوی دسته ای خاص از نژادپرستان سوق میدهند. در حالیکه اولاً این نژاد پرستان در پشت پرده توسط خود یهودیان تقویت میشوند تا همیشه مستمسک ساخته شده ای وجود داشته باشد، دیگر اینکه این دسته نژاد پرستان قدرتی ندارند و نفوذ یهودیان و سازمانهای امنیتی در آنها بسیار آسان است. چنانچه سازمانهای امنیتی نتوانند در این تشکلات نفوذ کنند پس باید بحال آنها افسوس خورد و نام سازمان امنیت و اطلاعات را از آنها گرفت. کنترل و از میان بردن این دسته نیروهای نژاد پرست بسیار ساده است ولی اگر آنها را ریشه کن نمیکنند دلیلش همان خواست صهیونیستها برای انحراف افکار عمومی و توجه دادن مردم بسوی این نژادپرستان بی قدرت است؛ یعنی ترساندن مردم از دشمنی که اساساً قدرتی ندارد و بیشتر از یک لولوی سرخرمن نیست. البته این نکته نباید با وجود تفکرات نژاد پرستانه در جوامع اشتباه شود؛ بهمین دلیل برای مبارزه جدی و واقعی با تفکرات ریشه دار نژاد پرستانه ابتدا باید با استعمار و در این عصر با استعمار اعمال شده توسط صهیونیستها مبارزه کرد. تفکرات نژاد پرستانه را نیز نباید با ترس از بیگانگان اشتباه گرفت. از آنجائیکه یهودیان صهیونیست بعنوان استعمارگر و استثمارگر خود را برتر از مردم عادی یا شهروندان کشورهای اروپائی و آمریکائی میدانند ( این یکی نژاد پرستی واقعی است) با برملا شدن این تفکر مورد نفرت قرار خواهند گرفت، در نتیجه برای گمراه کردن اذهان عمومی یک دشمن بنام نژادپرستان برای آنها ساخته و از آن لولوئی برای ایجاد وحشت و بکار گرفتن افکار مردم ( منحرف کردن افکار) سود میبرند. از این موضوع آنها بهره برداریهای دیگری هم میکنند مثلاً جالب استکه در عین حالیکه یهودیان صهیونیست بزرگترین نژادپرستان جهان هستند دائماً مردمان اروپا و آمریکا را تحت یک فشار روحی روانی قرار داده اند که آنها در جنگ دوم قربانی نژادپرستی شده اند و با این شگرد اجازه فکر کردن را از مردم برای رسیدن به نتیجه ای برعلیه خود آنها ( صهیونیستها) میگیرند. به بیانی دیگر این همان فرهنگ سازی بعنوان بخشی از سیستم سازی است. با این فشار و شستشوی مغزی مردم ( مقصود بیشتر سیاسیون، متفکران، خبرنگاران و کسانیکه باید بیشتر به این مسائل بپردازند میباشد) بجای اینکه به مسائلی مانند عوامل اصلی پشت پرده جنگ اول و دوم جهانی و نقش صهیونیستها دراین جنگها(حتی کشتار یهودیان توسط صهیونیستها) وامثالهم بپردازند تمام فکر و ذکر و مسائل کشورهای اروپائی و آمریکا این شده که بطور روزانه برای کشته شدن یهودیان در جنگ دوم اشک بریزند و کودکان را از مدارس با این سمئله بگریانند و در مقابل از سایرین و مخصوصاً مسلمانان دیو بسازند. درحالیکه در آن جنگ میلیونها انسان دیگر در تمامی نقاط جهان کشته شدند و بسیاری مسائل دیگر اتفاق افتاد که باید بدانها پرداخت، ولی همه در سایه این موضوع قرار گرفته اند. بررسی اِشکالاتی در برابری مشکلاتی در کاملاً برابر دیدن مردمان در همه چیز بوجود میآید. در مسائل اجتماعی مساوی دیدن در مواردی همه چیز را عین یکدیگر دیدن نیست؛ مثلاً برای یک جرم مشخص اگر قرار باشد جریمه ای را که از یک فرد فقیر میگیرند با یک فرد ثروتمند یکسان باشد آنگاه هر چند ظاهراً برابری رعایت شده ولی انصاف و عدالت رعایت نشده و بدینسان برابری نیز بطور دقیق رعایت نشده است. جالب آنجاستکه مردم در عین حالیکه صحبت از برابری میکنند لیکن نابرابری را هم میخواهند و هرکدام دوست دارند از دیگران برتر باشند و این برتری را حتی با پوشیدن لباس، اضافه کردن جواهر و زینت آلات و امثالهم به خود، داشتن و نشان دادن اتومبیل مدل جدید تر و گرانتر و بسیاری چیزهای ساده، به رخ یکدیگر میکشند. برابری از آن دسته اموری است که چنانچه بطور کامل برقرار شود یعنی همه متحدالشکل بوده و بیک میزان از همه چیز اعم از پوشیدنی، خوردنی، محل سکونت و... برخوردار باشند، یعنی همه در همه چیز مانند و شبیه هم باشند چیز جالبی نیست. اساساً اگر اندکی نابرابری طلبی در بشر وجود نمیداشت شاید رشد و تکاملی هم در زندگی بشر بوجود نمیآمد. برابری یا تساوی کامل یا مطلق همه چیز را یکدست و یک شکل میکند در حالیکه تنوع و کمی بالا و پائین بودن در زندگی بشر کاملاً طبیعی و شاید بتوان گفت زیباست زیرا تنوع زندگی است و زندگی متنوع میباشد و انسانها نیز تماماً متفاوت از یکدیگر از تمامی وجوه ظاهری و باطنی هستند. همین امر باعث میگردد تا عده ای دارای ثروت بیشتری نسبت بدیگران باشند و این نیز امری اجتناب ناپذیر است. اما ِاشکال کار آنجاستکه این نابرابری به تمامی امور و بدون حد و حصر بَست داده شود؛ در آنصورت مواردی پیش میآید که اگر رعایت یا کنترل نشود آنگاه از حیطه حق و حقوق انسانی خارج شده ایم و دقیقاً مرز بین حقوق و برابری برای همه مردم، با تمام حقوق برای قدرتمندان عوض میشود. مثلاً در مسائل جهانی زمانیکه کشوری قدرتمند به بهانه های واهی و با فریب مردم جنگی نابرابر را به کشوری دیگر و آنهم برای منافع و کسب ثروت تحمیل میکند که حاصل آن مرگ و فلاکت انسانهاست؛ در اینجا باید با این موضوع بعنوان نمونه بارز نابرابری ( و پایمال کردن حقوق بشر) برخورد کرد. ولی اینکه بعضی کشورها از نظم و سیستم و تکنو لوژی و... برتری برخوردارند و میتوانند منافع بیشتری در جهان کسب کنند امری طبیعی بوده و حداقل در این عصر و زمانه حق آنهاست؛ و نباید این بهره وری را با استثمار اشتباه گرفت چرا که اینجا صحبت از بازار و مبادله آزادانه و با اختیار میباشد. درون یک کشور نیز چنین است و نباید اجازه داد تا ثروت تعیین کننده حق و حقوق و نابرابری باشد بلکه انسانیت باید ملاک باشد. همزمان با پذیرش میزانی از نابرابری ها در جوامع، در مواردی (مخصوصاً اداره کشور) نباید قدرت را در اختیار ثروتمندان قرار داد زیرا کنترل و حد برابری ونا برابری کاملاً از دست خارج میشود. چند فاکتور مهم تاثیر گذار بر ترم ها در کشورهای مختلف برای بررسی وضعیت ترم های سیاسی و اجتماعی ( آزادی، برابری، دمکراسی، حقوق بشر و...) در جوامع مختلف فاکتورهای ریز و درشت زیادی مثل وضعیت فرهنگی جوامع و همچنین دین و اعتقادات ( اگر چنانچه بخواهیم آنها را سوای مسئله فرهنگی بدانیم) بمیان میآیند. ولی چون قصد این نوشتار بررسی موضوع از زاویه سیاسی است پس به بررسی مسائل اجتماعی پرداخته نمیشود. در بررسی سیاسی فاکتورهای چندی عمل میکند اما یکی از آنها بسیار مهمتر از سایرین میباشد که در اینجا بدان پرداخته میشود و آن ساختار سیاسی اجتماعی جوامع است. برای بررسی این فاکتور مقایسه میان چند کشور بسیار گویاتر از هر چیزی میباشد. در دسته بندی ارائه شده در سطور پیشین، کشورهای اروپائی و آمریکا در دسته سوم قرار گرفتند. این دسته خود بدو گروه تقسیم میشوند، یکی آمریکا و کانادا و دیگری کشورهای اروپائی. کشورهای آمریکا و کانادا جزو کشورهای به اصطلاح بی تاریخ به حساب میآیند. اینها کشورهائی هستند که از تاریخ پیدایش و ایجادشان زمان زیادی نمیگذرد. با پیدایش قاره آمریکا تعدادی از اروپائیان به این قاره هجوم آوردند و با به حاشیه راندن ساکنین قبلی که به سرخ پوستان ( هندی ها) معروف شدند تمامی قدرت کنترل این سرزمین را بدست گرفتند و خود نیز بدو |