اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
Politisch, Kulturell, Sozial März 2010 Nr. 182 کهنه قالی میخرم...
یاد دارم در غروبی سردِ سرد میگذشت از کوچه ما دوره گرد داد میزد : کهنه قالی میخرم دست دوم، جنس عالی میخرم کاسه و ظرف سفالی میخرم گر نداری، کوزه خالی میخرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی زد و بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقاً مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت : آقا سفره خالی میخرید ؟ صدیقه جعفری
|