اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره چدید |
تاملی بر جنبش دانشجویی رضا محمدی کارشناس ارشد حقوق بشر چیستی جنبش اجتماعی جنبش های اجتماعی یک ویژگی آشکار دنیای مدرن می باشند . مطالعه و بررسی تاثیر جنبشهای دانشجویی حوزه ایی مهم و جالب توجه در جامعه شناسی است . آنتونی گیدنز در کتاب جامعه شناسی خود جنبش اجتماعی را کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک ،یا تامین هدفی مشترک ، از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف کرد . شیوه های متعددی برای طبقه بندی جنبشهای اجتماعی پیشنهاد گردیده . شاید دقیق ترین و کامل ترین طبقه بندی ، را " دیوید آّبرل " ارائه کرده که در چند نوع جنبش طبقه بندی شده است . جنبش های دگرگون ساز که هدفشان دگرگونی فراگیر در جامعه یا جوامعی است که خود بخشی از آن هستند و تغییرات سریع ، جامع و غالبا خشن هستند . نمونه این جنبشهای ، جنبشهای مذهبی رادیکال در جوامع مسیحی . جنبش های اصلاح طلب هدفهای محدودتر دارند و می خواهند تنها برخی جنبه های نظم اجتماعی موجود را تغییر دهند . دو جنبش دگرگون ساز و اصلاح طلب اساسا هدفشان تغییر عادتها یا طرز نگرش افراد است. واژة «جنبش دانشجويي»، واژة كهنهاي نيست، بلكه واژهاي است كه در ادبيات جنبشهاي سياسي و جامعهشناسي عمدتاً از دهة 70 مطرح شده است. البته فعاليتهاي دانشجويي، فعاليتهاي سياسي يا صنفي دانشجويي، سابقهاي قديمي دارد ولي در دهة 70 (ميلادي) ، جنبش دانشجويي در مغربزمين چه در اروپا و چه در آمريكا، جدي گرفته ميشود. جنبش دانشجويي در دانشگاههاي آمريكا، ادامه پيدا ميكند و مبارزات دانشجويان عليه دخالت آمريكا در ويتنام، در اروپا و در آلمان و فرانسه و جاهاي ديگر، مورد حمايت روشنفكران اروپايي از قبيل «سارتر»، «فوكو»، «آدرنو» و «هابرماس» قرار ميگيرد. انقلابيون و اصلاحطلبان اجتماعي بسياري به جنبش دانشجويي اميدوار بودند و آن را جنبشي پرتكاپو در غرب تحليل ميكردند و استدلالهايي هم براي آن داشتند و نيز پيشبينيهايي، كه بعداً محقق نشود. عليرغم اينكه كساني مانند «هربرت ماركوزه»، «يورگن هابرماس»، «ميشل فوكو» و ديگران دلبستة تحركات دانشجويي دهة 70 م در غرب بودند، خود در تجمعات دانشجويي شركت و براي آن نظريه پردازي ميكردند. از دهة 80 م به بعد، جنبش دانشجويي رو به افول گذاشت و پروندة آن به مقدار زيادي بسته شد، ولي اين بدان معنا نيست كه فعاليتهاي دانشجويي وجود نداشته باشد. اما جنبش دانشجويي در غرب تقريباً رو به ركود و انفعال گذاشت. روشنفكران، به اين جنبشها، به اين جهت بها ميدادند كه دانشجويان داراي سه ويژگي اصلي هستند كه ميتوانند پتانسيل و ظرفيت جنبشهاي اجتماعي جديد باشند، آنها بر خلاف «ماركس» كه كارگران را در اواخر قرن 19م ، منشأ و منبع اصلي جنبشهاي اجتماعي تعريف كرده بود، دانشجويان را پايگاه اصلي جنبشهاي اجتماعي تلقي ميكردند. استدلال آنها براي اين مدعا اين بود كه دانشجو داراي چند خصيصه است كه عبارتند از: 1-خصيصة سني؛ دانشجويان جوان هستند و جواني براي خود ويژگيهايي دارد. عمده ترين ويژگي جواني اين است كه جواني سن هيجانها و انرژيهاي متراكم است كه ميخواهند اين انرژي متراكم و هيجان انباشته را در جايي تخليه كند و لذا سن دانشجويي، سن مقتضي تحرك و حركتهاي انقلابي است. 2-ويژگي معرفتي چون دانشجو با معرفتها و اطلاعات تازه سر و كار دارد و از لحاظ روشي نيز متُد انتقادي و تحليلي را دنبال ميكند، لذا به وضع موجود رضايت نميدهد و با آن درگير است. پرسشگر و منتقد است و اين ويژگي باعث ميشود كه دانشجو به عنوان محور اصلي تحركات اجتماعي شناخته شود. 3-دانشجو محافظهكار نيست؛ كساني مثل «ماركوزه» و ديگران ميگفتند كه طبقات اجتماعي به علت وابستگي به كار، شغل و درآمد، محافظهكاراند، اما دانشجو چون كار و اشتغال ندارد، محافظهكار نيست؛ آرمانخواه است؛ و در راه آرمانش هزينه ميكند و به هزينه كردن، راحت رو ميآورد. دانشجو به اقتضاي منش، کمال گرا و ايده آل نگر است و به اقتضاي جايگاهش، راديکال است و اين دو ويژگي مثل دو لبه شمشير هم مي تواند جنبشي بيافريند و هم نابود سازد. جنبش دانشجويي دومين جنبش اجتماعي بعد از جنبش کارگري است که در غرب پديدار گشت. هابرماس نسبت به مطلوب بودن بخش راديكال جنبش دانشجويي اعتراض داشته و اعتقادش براين بود كه جنبش دانشجويي بايد شرايطي را فراهم آورد كه: الف) طبقات اجتماعي نسبت به مسائل سياسي مشتاق گردند، اين در حقيقت همان آگاهي سياسي است كه ماركس از آن سخن ميراند. ب)بتوان مسائل را در معرض عام به بحث و بررسي گذارد. به عبارتي ديگر، جنبش دانشجويي بايد فعاليت خود را بر توسعه آگاهي هاي اجتماعي ـ سياسي و حساس كردن مردم به چنين مسائلي متمركز نمايد. ليكن اين كار بايد با اهداف مشخص و برنامه ريزي هدفمند صورت گيرد تا اين جنبش از خطر آسيب پذيري در تبديل شدن به ابزار دست نخبگان سياسي شريك در منازعه قدرت مصون بماند. علاوه بر اينها خطرات عيني و ذهني ممكن است جنبش دانشجويي را تهديد نمايد. خطرات عيني محصول ساختار دانشگاه ميباشد. به طوري كه دانشگاه براي توانا ساختن خود وارد نظام تخصصي و كار گردد و از حوزه سياست دور بماند. يا اين كه از طريق روابط دموكراتيك، مواضع و مطالبات خود را در درون دستگاه دموكراسي طرح نموده و وارد حوزه عمومي سياست و نقادي شود. خطرات ذهني نيز ثمره تضاد نظر و عمل بوده و در نهايت به خودسري و بيتفاوتي منجر شده و سبب افتراق در جنبش ميگردد. در حوادث سوربن فرانسه، كه دانشجويان متحصن در تبيين اعتراض اختلافنظر پيدا كردند مثال بارزي از اين نوع خطر ميباشد. در اين شرايط نيروهاي راديكال رهبري اعتراضات را در دست گرفته و پس از چندروز درگيري و آشوب خياباني جنبش با قوه قهريه پليس آرام گرفت. سركوب قيام اعتراض آميز دانشجويان چيني در ميدان «تيانآنمن» نيز موضوعي كه از نكته نشأت گرفت. جنبش دانشجويي ايران در جريان كوي دانشگاه نيز دچار چنين اشتباهاتي گرديد و به شدت از اين ناحيه متضرر گرديد. |