اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
پژو انداخته و بردند .آن شب پس از خروج از منزل تا صبح به هر نقطه ای تماس گرفته در روز بعد سربازجوی نام آشنا در شیراز پذیرفت که توسط نیروهای اعزامی از فارس بازداشت شده و در صورتی که خود را معرفی نمایی وی را آازاد خواهیم نمود .چهل وهشت ساعت پس از این حادثه خود را به ستاد خبری معرفی در لحظه ورود گفتند باید به دانشگاه تماس گرفته و بگویی فرزندت آزاد شده در حالی که چند تن از همکلاسان وی به اداره اطلاعات جهت پیگیری وضعیت وی رفته و همگی را بازداشت نموده بودند . پس ازبحث و گفتگو مجددا به سلولهای انفرادی در بازداشتگاه مرکزی انتقال در حالی که به شدت نگران رضا بودم و در ایام ماه مبارک رمضان بود و نگهبان دریچه ی سلول را بازکرد و گفت لیوانت را بده برای چای گفتم لیوان کثیف است که بچه شیعه افطاری خود را همانند باران بهاری با فحاشی شروع که تو خودت کثیفی وطن فروش, نامرد , کافر و ...قبل ازسحری سخنرانی آیت الله دستغیب (سرای دیگر) و دنباله ی آن سخنان فرد دیگری که نعره میزد مخالفان حضرت آقا دشمنان امام زمان اند و باید صدای آنان را از نطفه خفه کرد روح و جسم را به شدت به دلیل پخش آن به وسیله بلندگو آزار میداد در حالیکه سرفه ام گرفته فورا صدای سرفه رضا را از سلولهای همجوار شنیدم او را آورده بودند و کمی آرامش به من برگشت . فردای آن روز به دادگاه انقلاب انتقال و توسط چهار مامور امنیتی نزد قاضی ویژه بردند که در همین اثنا شیخ جابر بانشی رئیس دادگاه انقلاب همانند یک سردار جنگی که دشمنش را به اسارت در آورده وارد و با لبخندی معنی دار براندازم کرد و رفت. قاضی پرونده آقای کورش خشتی گفت حرف حسابت چیست از همه فجایع گفتم از بیکاری فقر فساد فحشا اعتیاد و از غارت وزیران , وکیلان و مدیران ولایت مدار که مملکت را به چپاول برده اند گفتم هرگزدر ایام اعتراضات خود هیچگونه اعتقادی به براندازی و یا سوق دادن جامعه به سوی ا نقلاب دیگری نداشته بلکه این نوع تفکر را جفا به ملت و مملکت می دانم گفت رهبر معظم هم دائما در رابطه با مفاسد به مسئولین تذکر داده قلم را برداشت و روی کاغذ نوشت: 1. تلیغ علیه نظام 2. تصمیم به خروج از مملکت جهت ضربه زدن به چهره نورانی نظام و صدور قرار بازداشت موقت را ابلاغ . گفتم من مدت کوتاهی است که از خارج برگشته و در ارتباط با تبلیغ می گویی رهبری هم از وضع کنونی ناراضی است گفت آقا حق دارد بگوید ولی شما چکاره اید در پایان گفت حرف دیگری داری گفتم نوع رفتار و مکان نگهداری غیر انسانی است که همانند ببر نعره ای کشید و چون یقه پیراهنش تا آخرین دکمه بسته بود رگهای گردنش آنچنان متورم که هرلحظه احتمال ترکیدن آن میرفت گفت می دهم بلایی به سرت بیاورند که روزی هزار بار مرگت را از خدا بطلبی آیا آزادی که در این مملکت هست در فرانسه وجود دارد تو چگونه جرات می کنی در برابر نیروهای امنیتی از خودشان ایراد بگیری پس از انتقال به بازداشتگاه بازجویی با شدت تمام آغاز از هشت صبح تا یک بعد از ظهر و از دو بعداز ظهر تا پاسی از شب و به مدت دو ماه ادامه . طبق اظهار خودشان چهار صد ساعت در دو دور بازداشت. روزی طبق معمول جهت بردن به اتاق بازجویی از راهرو عبور که صدای رضا رو شنیدم که ناله کنان می گفت نه نبوده و یاران قدیم با حالت تهاجمی به وی می گفتند بله بوده به شدت عصبانی و لحظه ای که روی صندلی بر کنج دیوار نشاندند به بازجو گفتم این حکومت علی ع است ؟ شما جوان نوزده ساله را دائما به عنوان گروگان جهت تسلیم نمودن من .از پشت میز دانشگاه ربوده و چنین رفتاری با وی غیر شرعی و غیر قانونی است. بازجوگفت اگر حکومت حکومت علی ع بود باید گردن همه ی شما را با ذولفقارش زد گفتم بدبختانه علی ع را به اسارت و شمشیر وی را به سرقت و بر فراز سر امت به چرخش درآورده اید.نمی خواهم فعلا وارد جزئیات شوم که چه بر ما گذشت در این دوران اسارت در دخمه های اطلاعات. روشنایی صبح از دریچه دستشویی مقابل به درون سلول تابید نگهبان صدا زد چشمانت را ببند پس از باز شدن درب سلول و عبور از راهرو به درب اتاقی رسیدیم چشم بند را باز, همان قاضی جوان که مانند ببر می غرید.پشت میز نشسته جهت تمدید قرار بازداشت مجدد آمده بود. پس از نشستن روبه روی وی قلم و عینک خود را بر روی میز گذاشت گفت می خواهم بیشتر تو را بشناسم. وی فرزند فرد شریفی در اطراف کازرون می باشد و یقینا اطرافیانش طی این دوران گرفتاری خود و خانواده با وی بحث نموده که این فرد نه ضد انقلاب و نه عامل بیگانه هست . از کوروش، هضت مشروطیت تا انقلاب و تمامی آمال و آرزو های برباد رفته ی یک ملت و از رهبریت نظام که وی پیرمردی معتقد به خداو قرآن و روز قیامت . پس می توان به او ایمان و اعتماد داشت که توان اجرای آزادی و عدالت راجهت برقراری در این آب و خاک در وی جستجو کرد و حال نتیجه آن ( البته آن زمان از سریال شاخص به کارگردانی حضرت آقا خبری نبود ) پس از خاتمه گفتگو ها و بازجویی و ابلاغ قرار بازداشت موقت از اتاق خارجم نمودند و حین عبور از راهرو پاهای رضا را دیده (چون پدر) که برای بازجویی می بردند. البته همان روز به نقل از یکی از نگهبانان شنیدم که وی سه روز پیش جهت اعتراض به رفتار آقایان دست به اعتصاب غذای خشک زده اواخر آذر ماه 1384 به زندان (ظالم آباد) عادل آباد انتقال یافته رضا در آنجا گفت که قاضی به شدت از این وضعیت ناراضی بود و ... در میان هزار زندانی محبوس در بند یازده با جرائم متفاوت. دوزخی که قابل تصور و باور نبود فوجی از انسانهای بخت برگشته همه قربانی سیاستهای غلط حاکمیت. گردابی متعفن همان روز ورود نوجوانی را در حین تجاوز دهانش را برای جلوگیری از سرو صدا بسته که منجر به خفگی وی می شود و شش حیوان زندانی دیگر به بدن بی جان وی تجاوز می نمایند و جهت باز سازی صحنه از اداره آگاهی آمده بودند (قرنطینه) 25_10_1384 از زندان به دادگاه انقلاب با قل و زنجیر نمودن دست ها و پاهایمان اعزام در حالیکه بسیاری از اعضای خانواده در صحن دادگاه حضور داشتند اشکشان جاری چون نتیجه سه دهه خدمت را میدیدم خانواده وارد سالن دادگاه شدند که شیخ جابر بانشی دستور خروج آنان را داد که با اعتراض همگی مواجه که مگر نمی گوئید او خیانتکار است ما هم می خواهیم از خیانت وی مطلع شویم قرائت دادخواست دادستانی و محاکمه رسمی آغاز شیخ گفت وکیلی دارید گفتم نه گفت شما به اتهام افدام علیه امنیت داخله و خارجه محاکمه می شوید گفتم طی ماهها گرفتاری بارها نیروهای امنیتی اخطار نمودند که وکیل نه اینکه کمکی به نجاتتان نخواهد کرد بلکه ما را مصمم به اقدامات شدیدتری علیه شما وا میدارد بارها اطرافیان
|