اطلاعیه و پیامها | لینک ها | بایگانی |
شماره جدید |
وسیله نقلیه در سحرگاه 01-05- 1384ضمن ورود یک گروهان از نیروهای امنیتی غیر بومی خود و فرزند ارشدم رضا دانشجوی مهندسی شیمی را بازداشت و از کامپیوتر گذرنامه صدها قطعه عکس شخصی و دهها برگ از دست نوشته ها در ارتباط با بیش از سه دهه جمع آوریدر حالی که کلیه اسناد و مدارک که برده اند در اختیارم می باشد ضمن درخواست حکم با شرم جملاتی که در آن که ورود به منزل یا مخفیگاه قید گردیده به همراه کلیه وسایل جمع آوری شده به اداره طلاعات نوراباد ممسنی استان فارس انتقال و پس از بازجویی چند دقیقه ای توسط دادستان آن شهر آقای بهنام باقری و با قل و زنجیر نمودن دست ها و پاهایمان بصورت جداگانه با دو وسیله به طرف شیراز حرکت نموده. در سرازیری دشت ارژن وسیله ای که رضا در آن بود از ما سبقت با دیدن وی آهی کشیدم مسئول اکیپ که در جلو نشسته سرش را به عقب برگرداند.و گفت کار شیطان بهتر از این نمی شود گفتم کدام شیطان . گفت همان شیطانی که رهبرتان (حضرت آیت ا... منتظری) را در سنین هفتاد سالگی فریب داد.خشم وی زمان ورود به منزل و دیدن تصویر اسوه ی شرف صداقت و شجاعت که از سال 1368در منزل نگهداری با نگاه به آن عشق به انسانیت ایستادگی و امید به آینده را برایم زنده نگه می داشت.پس از انتقال به بازداشتگاه وزارت در شیرازچهار روز بدون وقفه اتهاماتی را مبنی بر 1. ارتباط و همکاری با سازمانهای اطلاعاتی آمریکا در خارج از کشور در ارتباط با انفجارات بیروت در سال 1362 2.ارتباط و همکاری با سازمان مجاهدین خلق 3. تلاش به انحلال سپاه در دهه 60 ( ارتباط و خط دهی دفتر هماهنگی رئیس جمهوری جناب دکتر ابوالحسن بنی صدر )4. تبلیغ به مدت بیست سال علیه نظام غروب روز چهارم که به شدت ناآرام و عصبانی بودند به کریدری انتقال با چشمان بسته روی صندلی در سکوت مطلق نشانده اولین شی رابه پشت گردنم وارد نمودند . طی یک ماه بازجویی خود و رضا را آزاد آنچه روشن بود که آنان هیچگونه مدرکی در ارتباط با این اتهامات واهی نداشته و بارها اظهار نمودند که فرد یا افرادی از درون نیروهای امنیتی با شما در مخفی نمودن مدارک ارتباط برقرار نموده آنان تصمیم به بازداشت مجدد داشته از زمان آزادی تا اسارت مجدد چهارچوب زندگی ام را تحت کنترل علنی در آورده اند و دائما تماس تلفنی و احضار پی در پی به ستاد خبری تا اینکه در 16 شهریور 1384 آخرین احضار در ستاد خبری طبق معمول به اتاقک شیشه ای ( شیراز چهار راه زند ستاد خبری) هدایت و پس از دو ساعت زیر پرژکتور در خاتمه اظهار نمودند که معاون مدیر کل می خواهد روبه رو با تو گفتگو کند به اتاقک دیگری انتقال و فردی فربه سیاه چهره با مشکل تنفسی رو به رویم نشسته از دهان وی جز تهمت , اهانت و تهدید چیز دیگری مطرح نبود وی گفت این آخرین اخطار است که به خود و همفکرانت داده می شود از این در که بیرون رفتی هر کس سوالی کرد که چه شده باید بگویی من فردی خیانتکار و وطن فروش بوده ولی سربازان امام زمان من را عفو دادن در غیر این صورت فیلمی از تو در حین تجاوز به دختری دوازده ساله در اختیار داریم آن را در دادگاهی بسته مطرح و حکم سنگسارت را خواهیم گرفت کاری خواهیم کرد که حتی همسر و فرزندانت رهایت کنند . تو تنها یک راه داری آن هم سکوت مطلق . مات و متحیرکه این حیوان کیست و چه می گوید گفتم شرم آور است می شود بگویید این دختر کیست و چگونه فیلمش به دست شما رسیده گفت خودت فیلمبرداری نموده و سپس پخش کرده ای گفتم پس پروژه هایی چون سعیدی سیرجانی , دکتر مظفری (جراح اهل تسنن شیراز) و غیره این چنین بوده از روی مبل فورا بر خواست گفت دیگر هیچ بحثی با هم نداریم صدای نگهبان زد که بیا مشایخی را ببر. این فرد را بعدا شناختم و توقعی غیر از این از او نمی رود. چرا یاران ولایت تا این درجه افکارشان در مسائل جنسی غوطه ور است سابقه ای بس طولانی دارد . افسوس که شرم وحیا هنوز اجازه طرح بسیاری از وقایع را با نام و نشان به من نمی دهد اینان از بازماندگان کاروان سعید امامی که از ابتدای انقلاب همانند خفاش در دخمه ها رشد یافته همانانیکه روی میز بازجویی خود یک جلد قرآن و سمت دیگر بطری نوشابه و به دختران و پسران مظلوم و در اسارت خود خطاب که یا اعتراف کن و یا عریان شو و روی بطری بنشین اینان بازمانده ازهمان کاروانی که پس از فتح دفاتر تبلیغی گروهها و سازمانهای سیاسی در دهه شصت کارتونهای مملو از قرص ضد حاملگی کاندوم و شرت زنانه را درون آن ساختمانها ریخته وسپس زنان و مردان ساده لوح را بسیج و به تماشای آن مکانها می بردند و آنان فریاد بر آورده که اینجا فاحشه خانه بر پا بوده نه دفاتر تبلیغی. پس از خروج از ستاد خبری در شیراز به منزل یکی از نزدیکان رفته و گوشی تلفن را برداشته و به چند تن از فرزندان انقلاب تماس و جریان را مطرح و حتی کلیه ی این بحث و ماقبل از آن را حضورا در دفتر دادستانی به عرض آقای باقری رسانده و وی در پاسخ گفت من مفصلا با مسئول امنیتی شهر آقای (ج.ر) صحبت و بنا شد که بسازیم نه ویران کنیم و حتی افراد متدین دیگری را در جریان این رفتار گذاشته که لازم شود معرفی خواهم نمود . بعد از این اعتراض آقایان امنیتی چون رفتارشان در رابطه با این اتهام شرم آور نتیجه معکوس داشت . نه اینکه سکوت نکردم بلکه فریادم به آسمان بلند شد تلاش به آرام نمودنم نمودند که ساعت ها مکالمات تلفنی آنها به منزلم ظبط وموجود می باشد . زمانی که فاجعه ی سعید امامی را خلق نمودند دوستان گفتند که شیخ لر سراسر شرف و غیرت مهدی کروبی پس از دیدن فیلم در حالی که اشکش سرازیر بوده اظهار می دارد که اگر حاج خانوم ما را هم بردند هر اعترافی کرد حقیقت ندارد و کسی باور نکند . فردی از این جمع گفت مشایخی روزی من و تو را هم اینان خواهند برد و در آنجااعتراف خواهیم نمود که بارها با مادر خود زنا کرده ایم گفتم مگر می شود گفت بله و دیدم که شد . سال هاست که خداوند نه خود بلکه به پیامران و امامان علی الخصوص امام زمان اخطار نموده که از محدوده ی ایران عبور نکنند . به دلیل وحشت از علمای حکومتی همچون احمد خاتمی , جنتی , علم الهدا.اعلام نموده که هرکدام به اسارت درآمدید قادر به نجاتتان از دست اینان نخواهم بود و به کهریزک و صدها دخمه ی بی نام و نشان انتقال و سرکارتان با سرجوخه احمدی مقدم و رادان و عاقبتتان بهتر از محسن و ... نخواهد بود . به هرصورت ساعت ده شب مورخه 20-07-1384 فردی در آنسوی خط تلفن گفت فرزندتتان رضا را درب ورودی دانشگاه زاهدان با بدترین شکل ممکن عده ای با لباس شخصی درون یک |