ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

ملا حسنی

مسئله ملی  و فدرالیسم

شماره جدید   

دانشجو

حقوق بشر

 

اقتصاد نفت در ديکتاتوری

گفت‌وگوی سعيد قاسمی‌نژاد با جمشيد اسدی

خوانندگان اين ستون سعيد قاسمی نژاد را می شناسند و مصاحبه های وی با من را بر روی همين سايت گويا بار ها ديده اند. چندی پيش وی در پی تهيه سندی در مورد صنعت نفت بود و برای آن، باز هم با مهر من را برای گفتگو برگزيد. اين گفتگو در سايت چراغ آزادی (http://www.cheragheazadi.org) چاپ شد. اما از آن جا که برای تهيه پاسخ ها بسيار کار کرده بودم، حيف ام آمد کار را تمام شده بدانم. از همين رو، دو باره متن گفتگو را از سر تا به ته باز بينی کردم. گفتگوی متفاوتی شد.

حالا اين گفتگو در دو بخش خواهد آمد. اولی در باره "اقتصاد نفت در ديکتاتوری"، يعنی در همين شرايط کنونی و دومی در مورد "اقتصاد نفت در دموکراسی" که هفته اينده خواهد آمد.

۱. بهره‌مندیِ دولت‌ها در ايران از درآمدِ نفت چه اندازه در ايجاد و تقويتِ ساختِ سياسیِ غيردموکراتيک حاکميت در ايران نقش داشته است؟

جمشيد اسدی. اجازه دهيد پيش از ارايه پاسخ از فرصتی که به من داديد تشکر کنم.

پرسش بسيار مهمی است. اما به باور من مناسبات ميان درآمد نفت و حاکميت استبداد در کشور وارانه آن چيزی است که در پرسش است. يعنی نخست يک حاکميت غيردموکراتيک وجود دارد که سپس می تواند درآمدهای نفت، همچون بسياری ديگر از حقوق مردم را در اختيار گيرد. به ديگر سخن، نبايد نفت، اين موهبت طبيعی، را علت ديکتاتوری و استبداد در ايران دانست، مقصر دولت مستبد است که با زور از اين و آن حق مردم برای تحکيم حاکميت خود استفاده می‌کند. روزی که در پی توازن قوا، دولتی دموکراتيک و ملی در کشور برپا شد آنگاه نفت، همچون ديگر ثروت های کشور، برای بهزيستی و گسترش توانی هايی مردم مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

زبده پاسخ اين که: نخست يک نيروی غيردموکراتيک در کشور فرادست می شود، مانند امروز در کشورمان، و سپس به اتکای همين زور از نفت و ديگر موهبت ها به سود حاکميت مستبدانه خويش استفاده می‌کند. پس منابع طبيعی به خودی خود باعث غيردموکراتيک شدن حکومت نمی شوند. اين نکته شايان توجه ای بسزاست، چه در غير اين صورت بايد پذيرفت چون ما کشوری نفت خيز هستيم، پس استبداد سرنوشت ناچار ماست و به اين اعتبار نه دکتر مصدق شايسته آفرين است و نه آيت الله خامنه ای مستحق انتقاد. هر دو گرفتار سرنوشت محتوم کشورند!

۲. آيا مداخلاتِ دولت‌هایِ ايرانی در بازارها و نقشِ آن‌ها در ايجادِ عدمِ‌تعادل‌های بازار نسبتی با بهره‌مندی‌اش از درآمدهایِ نفتی داشته است؟

جمشيد اسدی. پاسخ با پرسش پيشين پيوند دارد. آری! دولت های ايران که شوربختانه بيشتر استبدادی و غيردموکراتيک بوده اند در کارکرد بازار دخالت کرده اند (و می کنند) و کوشيده اند تا به سود خويش بر آن تاثير گزارند. برای پاسخی روشن، توجه شما و خوانندگان را به دو نکته جلب می کنم:

نخست اين که دولت مستبد، در بازار که هيچ، بلکه در تمامی زمينه های زندگی اجتماعی دخالت می کند.

دو ديگر اين که حمله حکومت مستبد به بازار شديدتر است، چرا که بازار نهادی مستقل از حکومت است و ناچار هر چه قدر حکومت مستبدتر باشد استقلال نهادهای جدا از خود و از اين جمله بازار را کمتر بر می تابد. نگاه کنيد که چگونه حکومت اقای احمدی‌نژاد حتی نهادهای محافظه کار نيمه مستقل از خود را نيز بر نمی تابد. بسيار بيشتر از دولت های مستبد پيشين.

پس زبده سخن اين که حکومت استبدادی هيچ نهاد مستقلی و از آن جمله کارکرد بازار آزاد و ابتکار کارافرين های مستقل و دارای قدرت اقتصادی را بر نمی تابد.

روشن است که دولت مستبد از نفت استفاده بيشتری می‌کند و مثلا با عوامفريبی بسياری از شهروندان را بخرد و مريد خود کند و حتی در مبارزه عليه نهادهای مستقل مدنی مثل بازار از آنها استفاده کند. اين عمل در ايران، در زمان بالا بودن قيمت نفت، توسط احمدی‌نژاد انجام شد. در ونزوئلا هم عينا انجام شد. اما اين به شدت در ميان‌مدت و بلند‌مدت اثر معکوس خواهد گذاشت چون با پايين آمدن قيمت نفت حاکم مستبد ديگر آن قدرت را نخواهد داشت و اصولا اين سياست در بلند مدت نمی تواند پايدار باشد.

 

۳. سوال بعدی من مرتبط با پاسخ شماست. در کشوری مثلِ ايران با اقتصادِ نفتی که درآمدِ نفت واردِ بودجه‌یِ دولت می‌شود و سياستمداران خرج‌کردِ درآمدِ نفتی را تعيين می‌کنند، عوام ‌فريبیِ متکی به وعده‌هایِ نفتی در انتخاباتِ دوره‌ای چه زيان‌ هايی دارد؟

آيا با وجودِ بودجه‌یِ وابسته به نفت، صرفِ دموکراتيک بودنِ انتخابات رافعِ پوپوليسم خواهد بود؟

جمشيد اسدی. خير! پوپوليسم در دموکراسی هم می تواند وجود داشته باشد. پس پرسش را اين چنين واگردانيم: تفاوت پوپوليسم در نظام استبدادی آقايان خامنه ای و احمدی‌نژاد و پوپوليسم در اين يا آن کشور دموکراتيک اروپايی يا آمريکايی در چيست؟ تفاوت در آزادی رقابت است !

در ايران کسی حتی در انديشه و گفتار اجازه رقابت با حاکميت را ندارد و همچنان که بارها ديده ايد اگر کسی از سياست های ضد‌ملی احمدی‌نژاد انتقاد کند گرفتار می شود. مگر نه اينکه آقای احمدی‌نژاد بسياری از نهادها را از بين برد و به تصميمات مجلس اصولگرای همراه خود بی‌اعتنايی کرد و حتی به پند و حکم به قول خودشان "مقام معظم رهبری" هم توجهی نشان نداد؟ به کوتاه سخن، سياست عوامفريبی در ديکتاتوری می کوشد شهروند را به مريد و مرده تبديل کند.

در کشورهای دموکراتيک هم عوامفريبی وجود دارد، اما خيلی زود به سد انتقادهای آزادنه رقبای سياسی و رسانه ها بر می خورد و مردم هم به همين ترتيب آگاه می‌شوند. درست به همين دليل است که در کشورهای اروپايی، حتی در دوران بحران اقتصادی، با وجود آن که بسياری از سياسيون در آخرين انتخابات فرانسه، انگلستان و آلمان برای برنده شدن قول های عوامفريبانه از جمله تقسيم ثروت می دادند، در بسياری مواقع بازهم از رقبای راستگرای خودشان شکست ‌خوردند. چون مردم به شکرانه رسانه‌‌های آزاد پی برده اند که عوامفريبی و عوامزدگی فايده‌ای ملموس برای ايشان نخواهند داشت و درست به همين دليل به عوامزدگی و عوامفريبی گرايش کمتری نشان دادند.

زبده پاسخم اين است که عوامفريبی، همچون بسياری از ديگر بدی ها، در دموکراسی از بين نمی رود. چرا که اين بدی ها برآمده از سرشت انسانی اند، نه ساختار سياسی. اما در دموکراسی عوامفريبی به طور مرتب افشا و آگاهی مردم نسبت

قبلی

برگشت

بعدی