اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
|
- پس از اصرار عجيب احمدينژاد بر تداوم حضور مشايي در دولت، وبگاه «خبرانلاين» اين عنوان را در تبيين رابطه ميان احمدينژاد و مشايي برگزيد: «مشايي و احمدينژاد؛ شمس و مولاناي دولت» [2] تيتر فوق دستمايه طنزي پرخواننده از ابراهيم نبوي شد. [3] 3- در 4 مرداد 1388، «جهان نيوز»، بدون ذکر نام مشايي، از ارتباطات پنهان او با يک «مرتاض هندي» خبر داد: «خبرنگار جهان به گوشه هايي از ارتباط يک مقام ارشد کشور با يک مرتاض هندي که ادعا مي شود عمري 400 ساله دارد پي برد. به گزارش جهان، اين مقام ارشد کشور در چند سال اخير سفرهاي متعددي به هند داشته است که فاصله زماني برخي از اين سفرها کمتر از 50 روز بوده است. وي در اين سفر به ديدار مرتاضي ميرود که ادعا ميشود بيش از 400 سال سن دارد و از جايگاه بسيار بالايي در ميان طرفداران خود برخوردار است و نکته جالب اين است که اين مرتاض از ميان مراجعهکنندگان خارجي خود تنها به اين مقام ارشد ايراني اجازه ديدارهاي منظم با خود را داده است. در اين ديدارها فرد مذکور در جريان پيش بيني و آينده نگريهاي مرتاض در خصوص تحولات جهان و بعضاً ايران قرار ميگيرد و تاکنون بسياري از اين ايدهها و پيشبينيها به داخل کشور هم منتقل شده و تلاشهاي مختلفي هم صورت گرفته است تا به نوعي از اين افکار و نقطه نظرات در برنامهها و سياستگذاريها استفاده شود که با برخي مخالفت و مقاومتهاي گسترده مواجه شد. البته اين مقام در داخل کشور هم ديدارهاي بسيار منظمي با برخي از چهرهها و افراد عجيب و غريب در مناطق کويري و مرزي ايران انجام داده که گرايشات مشابهي با مرتاض هندي دارند، و انتقادات بسياري هم از اين جهت به وي وارد شده که تاکنون در جهت رفع شبهات و انتقادات در اين خصوص اقدام خاصي را صورت نداده است.» (جهان نيوز، 4 مرداد 1388) [4] مطالب بعدي روشن ميکند که اين «مرتاض هندي» يکي از سران پارسي (زرتشتي) طريقت رازآميز تئوسوفي است. 5- روز بعد، «ملّت نيوز» [خطاب به احمدي نژاد] نوشت: «به دنبال انتشار اخباري در مورد سفرهاي مکرر يک مقام دولتي به هند پرسشهايي در مورد آقاي مشايي به وجودآمده است. به نوشته خبرآنلاين، پاسخ رئيس دفتر آقاي احمدينژاد به پرسشهاي زير ميتواند ابهامات را برطرف کند: آيا درست است که با مرتاضي ايراني الاصل و زرتشتي مسلک در هند ارتباط داريد؟ آيا واقعيت دارد که اطلاعات دولتي را به اين فرد منتقل ميکنيد و از او رهنمود ميگيريد؟ آيا صحت دارد که اين فرد زرتشتي به شما گفته که دوران گرايش به اسلام به سر آمده است؟ آيا درست است که در مرز پاکستان با افراد رمال و جنگير و دعانويس ارتباط مستمر داريد؟ آيا اين سخن منتسب به يکي از معاونينتان را که گفتهايد حکم مسئوليتش را بعد از تأييد حضرت حجت(عج) صادر ميکنيد تکذيب ميکنيد؟ اين سخن همراهانتان که در برخي سفرها ناگهان دستور توقف خودرو را صادر و براي دقايقي لابلاي درختان کنار جاده گم ميشويد و پس از آن ادعا ميکنيد با رابط امام زمان حرف زدهايد دروغ است؟» (ملّت نيوز، 5 مرداد 1388) [6] 6- در جلسه 31 تير 1388 هيئت دولت، برخورد شديدي ميان رئيس کابينه (محمود احمدينژاد) و محمدحسين صفار هرندي، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، رخ داد. برخي مطلعين ماجراي جلسه فوق را چنين روايت ميکنند:«در اين جلسه صفار هرندي در اعتراض به احمدينژاد گفت: حتي اگر مشايي هزار حسن داشته باشد، شما بايد از امر آقا اطاعت بکنيد. احمدينژاد با عصبانيت جواب داد: همه کارها و برنامههاي من در اطاعت از آقا است اگر شما از نايب آقا اطاعت ميکنيد!»به اين ترتيب، براي بسياري روشن شد احمدينژاد واقعاً مدعي است با امام زمان (عج) رابطه مستقيم دارد. 7- در 4 مرداد 1388 صفار هرندي، رئيس شوراي ترويج فرهنگ ايثار و شهادت، در جلسه اين شورا گفت: «هر کس ادعا کند مستقيم با خود آقا امام زمان (عج) ارتباط دارد، در ذهن ما حجتي براي پذيرش اين ادعا وجود ندارد و ما ارتباطمان با آن حضرت از طريق نايب امام زمان (عج) است.» [7] اين گفته، مؤيد خبر پيشين است و نشان ميدهد صفار هرندي چنين ادعايي را از احمدينژاد شنيده است. 8- در 2 مرداد 1388، عليرضا زاکاني درباره مشايي گفت : «رفت و آمدهاي مشکوک به خارج از کشور به دنبال مددگيري از برخي خرافات هم از مسائلي است که صلاحيت ايشان براي تصدي يک پست مياني را زير سئوال مي برد چه رسد به اين که شخص دوّم کابينه شود. مشايي اهل روستاي «مشا» رامسر است. «مشاء» واژه عبري است به معني «اجتماع» و «طايفه» و «کلني» و «جمع». با «مشاع» فارسي هم ريشه است. در شمال دماوند نيز روستا و دشت مشاء وجود دارد. منطقه دماوند، تا سده هيجدهم ميلادي، منطقهاي با جمعيت متراکم يهودي بوده. پيشتر درباره فعاليت فرقه دونمه در دماوند نوشته ام. محفلي منسجم از «دماونديها»، و وابستگان آنها، در ساختار حکومتي ايران، بهويژه در نهادهاي حساس، بسيار قدرتمندند و از اينرو سالهاست توجه مرا جلب کردهاند. آنان در تمامي جناحهاي سياسي حضور دارند؛ هر چند همه کساني که مورد نظر مناند «دماوندي» نيستند و اين تلقي من تمامي «دماونديها» را شامل نميشود. ديگران نيز فراوان هستند با پيشينه و عملکرد مشکوک. درباره پراکندگي جغرافيايي کانونهاي مشکوک در سراسر ايران پژوهشي طولاني کردهام؛ از همدان و کاشان و اصفهان و مشهد و يزد و کرمان و شيراز و آباده و نيريز و سروستان فارس تا خطه شرقي مازندران و گرگان و آذربايجان و غيره. احتمالاً، در نيمه دوّم سده هفدهم ميلادي، در زمان حکومت (1642- 1666 م.) شاه عباس دوّم صفوي، که گروه کثيري از يهوديان اصفهان و دماوند و ساير نقاط ايران بهطور جمعي «مسلمان» شدند ولي، طبق نوشته منابع متعدد تاريخي از جمله منابع يهودي، در باطن «يهودي» ماندند، بخشي از مهاجرين دماوندي کلني فوق را، با همان نام «مشا»، در حوالي رامسر پديد آوردند. يکي از طراحان و بانيان اصلي «فتنه بزرگ» اخير در ايران، حسين شريعتمداري، دماوندي است. 6- در مواردي، ريشه شناسي نامها ميتواند منشاء قومي و نژادي افراد را روشن کند. به اين دليل، تغيير «نام» در شناسنامه، به منظور از ميان بردن پيشينه فوق، در سالهاي پس از انقلاب رواج فراوان يافت. براي مثال، ميتوان «بنيامين» (بن + يامين= نام يکي از قبايل بنياسرائيل) را به «يامينپور» تغيير داد. (مانند نام وحيد يامينپور از بنيانگذاران وبگاه افراطي «رجانيوز» و مجري مصاحبههاي مهم سياسي شبکه اوّل سيما در دوره انتخابات.) اسامي چون «بنيامين» و «اسرائيل» و «يهودا» کاملاً يهودي است و متفاوت است با اسامي قرآني، مانند ابراهيم و |