اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
اسحاق و يعقوب، که در ميان مسلمانان رواج دارد. اسامي اماکن نيز ميتواند در مواردي روشنگر باشد. براي نمونه، توجه کنيم به اسامي «مشا» و «گلعاد» در دماوند. ريشه نام «گلعاد» دماوند ربطي به «گيل» و «گيلان» ندارد؛ همان گلعاد (عبري) يا جلعاد (عربي) در فلسطين است. به دليل آشنايي با اينگونه پيوندهاي عجيب، در يادداشت 28 بهمن 1387 از «فرقه خُشنوم» و اعتقاد ايشان به ظهور مهدي (عج) از کوه دماوند سخن گفتم. آنچه نوشتم، با عملکرد مشايي و ارتباطات ويژه او با «استاد غيبي 400 ساله»اش منطبق است. اين استاد غيبي «پارسي» است. در هند، به زرتشتيان ساکن اين سرزمين «پارسي» ميگويند. اليگارشي زرسالار پارسي (زرتشتي) هند همان است که «فرقه خُشنوم» را، که مکان مقدس ايشان دماوند است، پديد آورد. نوشتم: «برخلاف باور اساطيري ايرانيان، که دماوند را محبس و در نهايت محل خروج ضحاک («دجال» اسلامي يا «لوسيفر» غربي= نيروي شر و تاريکي) در آخرالزمان ميدانند، از ديدگاه تئوسوفيستها و نحلههاي رازآميز ماسوني دماوند مأمن و مخفيگاه «استادان نور» و محل خروج «موعود» و «منجي» ايشان است. از اينرو، دماوند در باورهاي ماسوني- يهودي جايگاهي مقدس و برجسته دارد. در بمبئي و غرب هند، زرسالاران پارسي (زرتشتي) طريقت تئوسوفي را توسعه دادند. خورشيدجي کاما و جيوانجي مودي، دو پارسي نامدار که از سرشناسترين ماسونهاي هند و جهان بهشمار ميروند، از دوستان کلنل هنري الکات و مادام بلاواتسکي، بنيانگذاران فرقه تئوسوفي، بودند. در نيمه اوّل سده بيستم ميلادي، حسين کاظمزاده ايرانشهر، که به فرقه بهائي تعلق داشت، مروج سرشناس تئوسوفيسم بود. او در سال 1919 به همراه ابراهيم پورداوود، که به زرتشتيگري گرايش داشت، مجله ايرانشهر را در برلين بنيان نهاد. تئوسوفيسم «مادر» فرقههاي رازآميز، از جمله «فرقه خُشنوم» است. «صاحبان کرامت» و «اوليايي» مانند مهربابا، که او نيز زرتشتي بود و در ايران پيرواني يافت، در اين بستر زاده شدند. يکي از اين مهديان دروغين کريشنا مورتي است. او کودکي هندي بود که خانم بزانت پرورشاش داد و سپس مدعي شد روح مسيح در جسم او رجعت کرده است. ويوکاناندا، مدعي ديگر، نيز از همين بستر سر برآورد.آرم انجمن تئوسوفي که در آن نمادهاي بعدي نازيسم و صهيونيسم آميخته است.(مجله «تئوسوفيست»، شماره 11 ژانويه 1911) نازيسم نيز در طريقت رازآميز تئوسوفيسم ريشه دارد. سالها پيش، در مقاله «سعيد امامي و دوستان نئونازي او»، در اين باره سخن گفته ام. [19، 20] اخيراً فردي بهنام بيژن نيابتي، با بهرهگيري از منابع متعدد آلماني، اطلاعاتي درباره ريشههاي رازآميز نازيسم و پيوند آن با طريقت تئوسوفي و انجمن تول گرد آورده که با نام «جنگ جهاني چهارم» در اينترنت منتشر شده. در بهمن 1378 درباره ريشههاي مشترک «يهوديستيزي» (آنتيسميتيسم) و «نازيسم» چنين نوشتم: «موجي که بر بنياد عوامل اجتماعي و سياسي و فرهنگي عديده در آلمان گسترش يافت، پديدهاي بهنام آنتيسميتيسم را آفريد و سرانجام به تأسيس حزب نازي و صعود آدولف هيتلر انجاميد، بهشکلي عجيب با زرسالاران يهودي و سازمان اطلاعاتي بريتانيا پيوند دارد. اين پيوند تا بدان حد مستند و عميق است که ميتوان موج فوق را يک حرکت سازمانيافته تبليغاتي- فرهنگي براي ايجاد توّهم در فرهنگ سياسي جهان و پنهان کردن واقعيتهاي عيني و ملموس و قابل شناخت و سنجش و سوق دادن افکار عمومي به سوي اشباح و موهومات دستنيافتني و ناشناختني دانست. اين موج را حکمرانان و کانونهاي زرسالار آلمان برانگيختند، کادتها (دانشجويان مدارس نظامي آلمان) استخوانبندي آن را تشکيل ميدادند و بستر اجتماعي رشد و بالش آن عقبماندهترين و عوامترين بخشهاي توده مردم آلمان بود. اين موجي بود در ماهيت خود عليه جنبش انقلابي آلمان و رشد ناسيوناليسم مهاجم در عرصه فرهنگ و سياست و نظاميگري در عرصه اقتصاد را بهدنبال داشت. يکي از نخستين کانونهاي اشاعه آنتيسميتيسم در آلمان حزب سوسيال مسيحي کارگري آلمان بود که در سال 1878 بهوسيله آدولف استوکر با هدف مبارزه با جنبش انقلابي آلمان و جلوگيري از گسترش آن در ميان کارگران و با حمايت کانونهاي زرسالار دنياي غرب، از جمله شبکه معيني از زرسالاران يهودي، تأسيس شد. اين حزب از تبليغات ضديهودي به عنوان تاکتيک براي نفوذ در ميان تودههاي کارگري آلمان بهره ميجست. بدينسان، در دهههاي 1880 و 1890 انجمنهاي ضديهودي در آلمان مانند قارچ روئيدند و با برخورداري از پشتوانههاي مالي کلان و مرموز و ناشناخته در انتخابات سال 1893 مجلس آلمان (رايشتاک) 250 هزار رأي و 16 نماينده به دست آوردند. ويلهلم دوم، امپراتور آلمان، از سردمداران و مروجان اين موج آنتي سميتيسم بود. عجيب اينجاست که ويلهلم دوست صميمي سِر ارنست کاسل، زرسالار نامدار يهودي انگليس، بود و کاسل در عين حال نزديکترين دوست ادوارد هفتم، پادشاه انگليس، و ساير اعضاي خاندان سلطنتي انگليس نيز بهشمار ميرفت تا بدانجا که بعدها نوه و وارث او، بهنام ادوينا اشلي، با لرد مونتباتن برمه، نوه ملکه ويکتوريا و دايي ملکه اليزابت دوم، ازدواج کرد. کاسل و لرد ناتانيل روچيلد بنيانگذاران و مالکان اصلي مجتمع نظامي ويکرز- آرمسترانگ بودند که در دوران جنگ اوّل جهاني بهعنوان مُعظَمترين و پيشرفتهترين مجتمع تسليحاتي جهان شناخته ميشد و فعاليت آن تا به امروز، بهعنوان قلب صنايع نظامي انگليس، تداوم دارد… اين موج آرياييگرايانه و آنتيسميتيستي را برخي از اعضاي خاندان چمبرلين انگلستان دامن زدند که از ديرباز، از سده شانزدهم ميلادي و دوران همکاري با کمپاني ماجراجويان تجاري لندن و کمپاني مسکوي، نزديکترين روابط را با اليگارشي يهودي اروپا داشتند… هوستن چمبرلين، برادرزاده فيلدمارشال نويل چمبرلين، … در سال 1898 کتابي با عنوان «بنياد سده نوزدهم» منتشر کرد که در آن تاريخ معاصر اروپا را بهعنوان عرصه تعارض دو نژاد «آريايي» و «سامي» |