اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
ما معتقدیم فارسها قومیتی جوک ساز هستند. ما کمتر جوکی را داریم که با عنوان کلی "فارس" خود را درگیر کند. جوکهای قومیت فارس محدود به گویشها و لهجههای خاصی است، یعنی وقتی جوک تعریف میشود از همان اول تاکید میگردد که منظور از این یک اصفهانی است، یک قزوینی است و نه تمام فارسها. چنین دقت نظر و وسواسی در تعیین و تقسیم بندی قومیتها چیزی است که نتیجه یک رویکرد emic است؛ رویکردی که نمیتواند اصفهانی و قزوینی و رشتی را تحت عنوان کلی فارس جمع بزند در صورتی که اگر سازنده جوک یک کرد یا ترک یا لر بود همه اینها را بدون چنین وسواسی "فارس" مینامید. به نظر میرسد اگر نگوییم فارسها سازندگان تمام جوکهای قومیتی هستند ولی بدون شک بخش وسیعی از این جوکها توسط آنها ساخته میشود. چه عواملی در ساخته شدن جوکهای قومیتی نقش دارند؟ در اینجا کلیه عوامل موجود را میتوانیم در دو مقوله "عامدانه" و "غیرعامدانه" طبقه بندی کنیم؛یعنی یکسری از جوکها به عمد و با نیت خاصی ساخته میشوند(مثلا تخریب یک قومیت و کاهش اعتماد به نفس آنها) و یکسری دیگر صرفا حاصل کج فهمی و سوء تعبیرهای ماست و عمد خاصی در کار نیست. ۱ - قوم مداری و قضاوت بر مبنای رویکرد ethic اگر نخواهیم تمام جوکهای قومیتی موجود را به توطئه و تلاش عامدانه گروه یا گروهی جهت تخریب گروه و گروههای دیگر ربط دهیم پس باید به دنبال دلایل دیگری هم باشیم. بخشی از جوکها میتوانند براساس یک داوری سطحی و تبیین نادرست رویدادها از سمت نظاره کنندگان بیرونی یک فرهنگ ساخته شده باشند؛ یعنی بدون آنکه عمدی در کار باشد و توسط یک روند از پیش تعیین نشده، من به عنوان یک مشاهده گر خارجی که مجهز به رویکرد ethic است در بافت فرهنگی دیگری قرار میگیرم، پدیدههای به اصطلاح عجیب و نامتعارفی را مشاهده میکنم و بعد ناشیانه آنها ار بر مبنای اصول و ارزشهای فرهنگی خودم تفسیر مینمایم. نتیجه واضح چنین مسئلهای مثله کردن پدیده فرهنگی، جداسازی آن از زمینه خود و طبیعتا اشتباه در تفسیر آن است. این سوء تعبیر مختصر بر اثر تکرار میتواند برای سایرین به حقیقت محض تبدیل گردد. تماشای منظره زنانی که با لباس و وضعیتی خاص در مزارع شمال کار میکنند و یا به هنگام اذان در هر شرایطی که باشند جلوی همه وضو میگیرند شاید من مشاهده گر خارجی را به این نتیجه گیری برساند که مردمان شمال کشور چه انسانهای لاقیدی هستند. در صورتی که اصلا این طور نیست و ما اگر دقیق تر نگاه کنیم در کنار این مناظر، باید و نبایدهای دیگری نیز مییابیم که نگاه کردن مردان به زنان را در این حالات منع میکند. ۲ - تاثیر دوزبانگی بر فهم متقابل عدهای از زبان شناسان معتقدند زبان فقط یک ابزار ارتباطی ساده نیست بلکه ظرف تفکر و احساس است. آنها از دو سطح زبان آموزی برای دو زبانهها صحبت میکنند: سطح ارتباطی و سطح شناختی؛ که اولی بسیار سطحی بوده و مختص ارتباطات روزمره معمولی است و در حقیقت مرحله اول زبان آموزی است. دستیابی به مرحله دوم که به زبان آموزی شناختی مشهور است بسیار سخت تر و زمانبرتر میباشد و بسیاری از دو زبانهها به این مرحله نمیرسند. زبان شناسان حتی این مسله را در افت تحصیلی بچههای دوزبانه بسیار موثر میدانند. اکثر معلمان این طور استدلال میکنند که یک کودک ترک زبان که میتواند در حد معمول، فارسی صحبت کند پس حتما این زبان را یاد گرفته و برای همین وقتی که او در حل مسائل فکری و فهم درس دچار مشکل میشود انگ کند ذهنی و یا تنبلی بر او میزنند در صورتی که مشکل جای دیگری است. کودک از آنجا میتواند خوب فارسی صحبت کند که سطح ارتباطی زبان را آموخته ولی این الزاما به معنای یادگیری سطح شناختی زبان نیست. بسیاری از کودکان و در حالت کلی تر دوزبانهها با زبان دوم صحبت میکنند ولی فرایند تفکر برای آنها با زبان مادری صورت میگیرد. این مسئله حتی طی تاریخ، متفکران دوزبانه بزرگی را که به عنوان مهاجر در سرزمینی غیر از سرزمین مادری خود زندگی میکردهاند در ابتدا به عنوان کودکان عقب مانده ذهنی روانه مدارس استثنائی کرده است. توجه به چنین مسئلهای نقش زبان را در تعاملات اجتماعی پررنگ تر خواهد ساخت. اینکه ما ترکها را مردمانی نادان فرض کرده و در جوکهایمان به کرات این مسئله را تکرار میکنیم به چه دلیل است؟ آیا ترکها واقعا مردمان کمهوشی هستند؟ پس نمونههای موفق انسانهای ترک که تعدادشان کم هم نیست از کجا آمده اند؟ و سوال اساسی تر اینکه آیا اصولا میتوان رابطهای بین قومیت و تواناییهایی چون هوش برقرار کرد؟ این نظریات مدتهاست که بی اعتبار شدهاند. پس مسئله در کجاست؟ به نظر من میتوان این سوال را با استفاده از همان دو سطح زبان آموزی پاسخ داد. به طور مثال جوکهای زیر را با در نظر گرفتن عنصر زبان بررسی کنید: از ترکه میپرسن: "فامیلی خدا چیه ...؟" میگه: "خدا وکیلی" ترکه میره ساندویچی میگه: "ببخشید بندری دارید؟" یارو میگه" بعله. "ترکه میگه": پس قربون دستت، بگذار یک حالی بکنیم"! به ترکه میگن: "اینهمه سیگار کشیدی به کجا رسیدی؟" میگه: "به فیلترش" به ترکه میگن: "با لوبیا جمله بساز". میگه: "کوچولو بیا." به ترکه میگن: "با عدس جمله بساز." میگه: "اد دس من ناراحتی؟" به ترکه میگن: "با مردان آنجلوس جمله بساز." میگه: "دستشویی مردانه آنجلوس." ترکه میره خواستگاری، بابای دختره ازش میپرسه: "شما شغلتون چیه؟" ترکه میگه: "قازی"! باباهه حال میکنه، میگه: "کدوم شعبه؟" ترکه میگه": ایلده ایران قاز!!!" کنایه "خداوکیلی" یا "به جایی رسیدن"، ایهام واژه "بندری"، شباهت ظاهری واژهها در جوکهای ۴ و ۵ و ۶ و یا مقوله تلفظی "ق" و "گ" تا چه حد اصولی زبان شناسانه هستند؟ آیا ممکن نیست سوء تعبیرهای مشابهی برای خود ما هم در یک شرایط زبانی متفاوت ایجاد شود؟ به عنوان مثال عدم آشنایی با کنایههای زبان انگلیسی تا چه حد میتواند از ما در ذهن انگلیسی زبانها یک احمق و یا نادان بسازد؟ زبان عنصر مهمی در تحلیل فولکلور و جوکهاست خصوصا آنکه ما در کشور با تنوع زبانی بالا زندگی میکنیم. http://hra-news.biz/685/1389-01-27-05-25-54/3596-1.html منبع: انجمن علمی انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران |