اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
رسمی بسنده می کنند زیرا نظام آموزشی دانشگاههای ما بشدت از فضای عمومی اقتدار گرایی و قدرت سالاری که بر مبنای حاکمیت خداست متأثر است. دانشکده های علوم اجتماعی– انسانی و دروس و دانش های مطروحه در آن ؛ اساسا برای طرح ریزی نظام های مطلوب و یا بهبود نظام های اجتماعی – اقتصادی و سیاسی فرهنگی کنونی است امری که توسط حکومت های مطلقه اساسا موضوعیت نداشته و از پیش تعیین شده هستند بخصوص که بنیاد گرایان طرح ریزی حکومت و نظام های اجتماعی – اقتصادی آنرا اساسا در حیطه وظایف بشر قرار نداده و تنها از طرف خدا و ولی فقیه می دانند و لذا این مباجث اساسا بر مبنای گسترش فضای نقد ؛ گسترش فضای گفتگو ؛ پیشبرد در جهت اصلاح و نقدپذیری حرکت می کنند . رشد کمی در قبال رکود کیفی ( کاهش تعداد مقالات تحقیقی – کاهش نسبت استاد به دانشجو , فقدان پشتوانه علمی ؛ کاهش امکانات تحقیق و عدم پشتیبانی از آن و ...) از اموری است که در دانشگاهها در دوره حاکمیت اسلامی پدیدار شده است . بررسی ریشه و علل تضاد ماهوی روحانیت با دانشگاه علت و ریشه مخالفت روحانیون ؛ حوزه علمیه و مراجع تقلید و بطور کلی بنیاد گرایان بانهادهای مدرن آموزشی و دانشگاه از کجا ناشی می شود ؟ واقعیت آنست که ریشه این تضادها را می بایست در تضاد طبقات مختلف ؛ مبانی نگرش بنیاد گرایی ؛ روابط و مناسبات اجتماعی و نظام سیاسی مطلوب آنان جستجو کرد . روحانیون بنیاد گرا از نظر طبقاتی ریشه در دوران ماقبل مدرنیته و زندگی عصر قبیله ای ؛ عشیره ای و فئودالی داشته و مناسبات اجتماعی آنان را نمایندگی می کنند که در این نوشته امکان بررسی و پرداختن به آن وجود ندارد و بهتر است که علاقمندان به کتاب هایی از قبیل " جایگاه مبارزات روحانیون ایران " مراجعه نمایند که منشأ طبقاتی و تاریخی آنان بطور مشروح و مستند مورد بررسی قرار گرفته است . در عرصه اجتماعی بشر صده هاست که با پشت سر گذاردن دوران کهن و قرون وسطا خود کلیه قوانین نظام اجتماعی ؛ حقوقی ؛ اقتصادی و سیاسی جامعه خود را تدوین نموده یعنی طرح ریزی زندگی انسان از آسمان ها به زمین هبوط کرده و انسان طراح و معمار زندگی فردی و اجتماعی خود گردیده و با بنیانگذاری نظام های اجتماعی – اقتصادی زندگی خود را شکل داده و به پیشرفت های حیرت انگیزی در کلیه ابعاد زندگی دست یافته است . برای بشریت محرز شده که کلیه ابعاد زندگی اجتماعی و شخصی و روش ها و منش ها ؛ خوی و خصلت ها ریشه و منشأ اجتماعی داشته و برای بررسی علت هر پدیده و حتی بزه می بایست ریشه های اجتماعی – اقتصادی آنرا جستجو کرد . سرقت یا اعتیاد هر چند فردی است اما ریشه در مناسبات اجتماعی داشته و برای مبارزه با آن علل و عوامل اجتماعی آنرا در درجه اول باید از بین برد . بهمین جهت است که مجازات فردی ماقبل مدرن از جمله سنگسار ؛ شلاق و قطع دست و پا که همگی احکام قرون وسطایی و متعلق به دوران ماقبل مدرن می باشد در جوامع متمدن امروزی بکلی ریشه کن شده و مجازات اعدام نیز حدودا توسط 150 کشور در جهان ملغی شده است . اما بنیادگرایان مذهبی منشأ کلیه نظام های اجتماعی ؛ اقتصادی و سیاسی را از طرف خداوند دانسته و بشر را فاقد صلاحیت طرح ریزی نظام های زندگی اجتماعی و فردی خود می دانند ؛ بزعم آنان هم اکنون نیز فقهای جامع الشرایط بطور انحصاری مجری احکام الهی هستند و بشر حق هیچگونه دخالتی در تدوین نظام های اجتماعی – اقتصادی و قانونمندی جوامع خود را ندارد. آیت الله خمینی : " کسی جز خدا حق حکومت به کسی را ندارد و حق قانونگذاری نیز ندارد و خدا باید خود برای مردم حکومت تشکیل بدهد و قانون وضع کند اما قانون همان قوانین اسلام است که وضع کرده ...در این زمان حکومت و ولایت با فقهاست " (کشف الاسرار ص 185-184) خمینی: اسلام همانطور که قانونگذاری کرده قوه مجریه هم قرار داده است ولی امر متصدی قوه مجریه هم هست ( ولایت فقیه ص 27) خمینی : غیر از حکم خدا و کسی که خدا تعیین کرده هیچ حکمی را بشر نباید بپذیرد (کشف الاسرار ص 182-181) خمینی : هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد منکر ضروریات اجرای احکام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است (ولایت فقیه ص 31) شیخ فضل الله نوری : فکر قانون عرفی چالشی مستقیم با رسالت پیامبر اکرم و انکار ضمنی خداوند برای بشریت است . خود این بحث نیز تسلط علما (و به ویژه فقها) را چه از لحاظ عملی و چه فطری در حوزه قضا به چالش می کشد . خامنه ای : اگر کسی پیدا شود که به انکار ضروریات دین که از جمله ضروریات دین قطعا قصاص اسلامی و شرعی است تجاهر کند این مرتد است و حکم مرتد هم در اسلام معلوم است (10/06/78) در خصوص اعتقادات فوق کلیه روحانیون سنتی ؛ مراجع تقلید و بنیادگرایان از مصر تا لبنان و ایران ؛ طالبان و پاکستان و دیگر جوامع اسلامی؛ از سبید جمال تا سید قطب و محمد عبدو و حتی بنیاد گرایان مسیحی و دیگر ادیان سهیم هستند برای درک نگرش بنیاد گرایان به مقولات اقتصادی – اجتماعی ذکر چند مورد مفید خواهد بود خمینی در مورد اقتصاد می گوید : " اقتصاد یعنی چاپیدن .....اینها برای بشر وضع و حیثیتی قائل نیستند اینها هر چه در نظر شان است همان جهت اقتصاد است ...زیر بنا اقتصاد است کسی که اطلاع ندارد انسان چیست یک همچو چیزی می گوید ( صحیفه نور جلد صفحه 518) خمینی " اگر علما حکم الهی را جاری می کردند و حدود را جاری می ساختند و احکام و امور اسلام به دست آنان به جریان می افتاد دیگر ملت بیمار و گرسنه نمی ماند " (ولایت فقیه ص 149) اگر معارف اسلام در سراسر کشور بسط می یافت ایران ؛ نه بگفته کوته نظان سویس آسیا بلکه بهشت جهان می شد ( خسرو شاهی :75 فدائیان اسلام تاریخ و عملکرد و اندیشه ؛ تهران اطلاعا ص 200) خمینی : " هیچ عاقلی نمی تواند تصور کند که بگویند ما خونهایمان را دادیم که خربزه ارزان بشود ...خانه ارزان بشود کشاورزیمان چه بشود ...اولیای ما هم برای اسلام جان دادند نه برای اقتصاد ...آنهایی که دم از اقتصاد می زنند زیر بنای همه چیز را اقتصاد می دانند از باب اینکه انسان را نمی دانند یعنی چه ؟ خیال می کنند انسان هم حیوان است این چلوکباب می خورد و او کاه می خورد اما هر دو حیوانند ...حیوان هم همه چیزش قدای اقتصاد است الاغ همه زیربنای همه چیزش اقتصاد است ( صحیفه نور ج 9 ص 450) |