اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
میگویند:همه درپیشگاه "پروردگار"برابرند میگویند:"پروردگار"بسیارقوی،مهربان وعادل است میگویند:"پروردگار"برهمه چیزوبرهمه کائنات تسلط دارد فریدریش نیچه میگوید:تاکنون یاوه گویی ازاین بالاتربراین کره خاکی دیده نشده است درسهایی دربارۀ آتهئیسم (بی خدایی) پیشگفتار و ترجمه : رضا ناصحی پیشگفتار مترجم واژۀ "آته" از نظر معنایی بار منفی دارد، نفی میکند خدا را. از سویی، تمامی واژههايی كه برای بازنمودن آن به كار گرفته شده پيشوند منفی يا سالب دارند: بی ـ خدايی (a-theisme)، بی ـ ايمانی ( in-croyance )، لا ـ ادریگری ( a-gnosticisme )، بی ـ اعتنايی ( in-difference ). از سوی دیگر، قرنها سرکوب و کینهتوزی علیه آتهئیستها، این مفهوم را هراسناک جلوه میدهد. با اینکه عمر آتهئیسم بس درازتر از همۀ ادیان است، امّا آتهئیستها بسیار بسیار اندک مجال سخن داشته اند. تازه از همین اندک سخن هم به دلیل سرکوبها و کتابسوزانها، چندان چیزی جان سالم به در نبرده است. آگاهی ما از اندیشمندان آتهئیست و نوشتههای آنان، تنها از خلال انبوه نوشتههای مخالفانشان میسر شده است. برای نمونه، در ایران، آنچه از اندیشمندانی چون رازی میدانیم، از زبان مخالفان کینهتوزش به ما رسیده است. در قدمت بیشتر آتهئيسم همین بس که دو هزار و پانصد سال پيش از ميلاد مسيح، پيران فرزانۀ هندی گفتند: در آسمان خبری نيست. در تمدن غرب، از قرن ششم پيش از ميلاد، پارمنيد (Parménid)، هراكليتHéraclite))، گزنفون Xénophone))، قديم بودن ماده را تدريس میکردند. بعدها، سه قرن پیش از میلاد مسیح، تئودور آته Théodore Athée)) اعلام كرد: خدا مردهاست. آته ئیستها اگر چه در هیچ کجای جهان به رسمیت شناخته نمیشوند، امّا در ایران حتا از حق حیات نیز برخوردار نیستند. در ایران اسلامزده، نه تنها کنار گذاشتن دین، بلکه گرویدن به ادیان دیگر نیز با مجازات مرگ پاسخ میگیرد. و این در حالی است که کشور ایران تعهد دارد که به مفاد اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و میثاقهای بینالمللی حقوق بشر پایبند باشد. مادۀ ١٨ اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و میثاق بینالمللی حقوق سیاسی و مدنی، حق هرکس را برای بهرهمند شدن از آزادی فکر، وجدان و مذهب تضمین کرده است. امّا حاکمان ایران بیش از سی سال است که به نام دین و در جایگاه نمایندگان خدا در زمین از هیچ جنایتی روگردان نبوده اند. آنان از دین، ایدهئولوژیی سیاسی ساختهاند که از هر نگر، با ایدهئولوژیهای توتالیتر یا تمامیتخواه در تاریخ همسانی دارد. مخالفان این نظام ایدهئولژیک همواره میکوشند مخالفت خود را به چهارچوب سیاسی این حکومت دینی محدود سازند و از تاختن به پایههای ایدهئولوژیک آن، به بهانۀ اینکه نباید با دین مردم درافتاد، پرهیز کنند. درست است که پیکار مردم ایران برای آزادی و علیه این نظام تمامیتخواه، بر سر حقوق و آزادیهای اساسی بشر، و از اینرو، پیکاری است در عرصۀ سیاست؛ امّا زمانی که خواستهای عادلانۀ مردم را با ابزار دین سرکوب میکنند، و زمانی که هرگونه بربریتی با دین توجیه میشود، چگونه میتوان خود این ابزار را نادیده گرفت و به ترفندها و شیادیهایی که به یاری آن میشود کاری نداشت؟ اینکه آدمیان حق دارند در خلوت خود به هر دین و آیینی که میپسندند باشند، به معنای آن نیست که حق دارند دین و آیین خود را در عرصۀ عمومی جامعه نیز بر همگان زورآور کنند و یا ادارۀ امر عمومی را حق ویژۀ خود بدانند. دین امر خصوصی و شخصی انسانهاست، مسئلهای است وجدانی و رابطهایست که فرد، در صورت داشتن اعتقاد، میتواند با خدای خود داشته باشد. امّا زمانی که دین از این چهارچوب بیرون آمده و میخواهد زندگی اجتماعی مردم را به زیر سلطۀ خود درآورد، باید آن را به جایگاه اصلی خود که همانا حوزۀ وجدانی آدمی است، باز گرداند. آشکار است که این کاری است دشوار و خطرخیز. در کشور ما اندیشمندان روشنبین و شجاعی بوده اند، هرچند کمشمار، که با پیکار با تعصب و تعبد دینی و خرافهپرستی، جان خود را نیز در این راه گذاشتهاند. ایران در منطقۀ پیامبرخیز خاورمیانه، یکی از قربانیان اصلی ویرانگریهای مذهبی بوده است. قربانی ارزشهایی که ناخواسته، همچون سکۀ رایج کشور، به آدمیان به ارث رسیده است. به جرئت میتوان گفت که نزدیک به تمامی جنگها و ویرانی و کشتارهایی که بشر در تاریخ چندهزارسالۀ مکتوب خود از سر گذرانده، بر سر ارزشهایی بوده که ناآگاهانه و ناخواسته به ارث برده است. در میان این ارزشهای ویرانگر، دین بیشترین سهم را دارد. ارزشهای به ارث رسیدۀ دیگری چون ملیت، قومیت، وطن، نژاد یا رنگ پوست نیز سببساز بسیاری دیگر از این تباهکاریها شده اند. امروز پس از سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی که مردم ما یکی از سیاهترین دورههای تاریخ خود را تجربه کردهاند، اندیشیدن دربارۀ دین و جایگاه آن در حیات اجتماعی، به یکی از اصلیترین مشغلههای ذهنی، به ویژه، در میان جوانان ایرانی بدل شده است. تبلیغات همهجانبۀ دکانداران دین با به کار گرفتن بودجههای کلان و شبکۀ بسیار عظیمی که جوانان کشور ما را از سنین کودکی هدف بمباران ایدهئولوژیک خود گرفتهاند، نه تنها به بیزاری آنان از اسلام سیاسی انجامیده، بلکه حتا خود این دین را با تردیدهایی جدی مواجه کرده است. کتابی که توسط دو فیلسوف اسپانیایی دربارۀ آتهئیسم نوشته شده و ترجمۀ فارسی آن پیشاروی شماست، هدفی جز این ندارد که پرسشهایی را دربارۀ دین و دینداری مطرح کند و دستمایهای باشد برای اندیشیدن در این باب. نویسندگان این جزوۀ آموزشی، آقایان Antonio Lopez Campillo و Tuan Ignacio Ferreras در آغاز توضیح میدهند که چه عللی آنان را بدین کار واداشته است. (این کتاب زیر عنوان Cours accéléré d’athéisme ، آموزش سریع یا فشردۀ آتهئیسم، در سال ٢٠٠٤ توسط انتشارات Tribord در بروکسل منتشر شده است). رضا ناصحی توضیح نویسندگان در بهار سال ٢٠٠٣ در اسپانیا، دولت محافظهکار ماریا آزنار، نوچۀ واتیکان و بسیار نزدیک به یک فرقۀ مسیحی، واحد درسی آموزش کاتولیسیم در کلاسهای ابتدایی مدارس غیرمذهبی را از آغاز سال تحصیلی ٢٠٠٤ بنیان گذاشت. و نمرۀ این درس تازه را همسطح ریاضیات یا زبان اسپانیایی قرار داد. این اقدام، گنجاندن درس دیگری را برای فرزندان خانوادههای بیخدا (آته) بر طبق قانون بردباری (تولرانس) دینی لازم میکند. (سر آخر قرار شد که به جای آموزش مذهب کاتولیک، تاریخ این مذهب تدریس شود!). با توجه به اینکه آتهئیسم برای آموزش درسی آلترناتیو، مناسبتر از همه است، از نظر ما آموزش آتهئیسم نیز باید به عنوان واحد درسی دانشآموزان محسوب شود. به همین دلیل، تدوین متن سادهای که در آن مختصات اندیشۀ آتهئیستی شرح داده شده باشد، همسنگ با شرعیات کاتولیکی و با همۀ تفاوتهایی که با هم دارند، ضروری می نماید. مشکل آنجاست که بیخدایان نه جزمیاتی دارند و نه کلامی وحیانی. بلکه اندیشۀ آته، بیشتر مجموعهای از فکر و استدلال است که به طور کلی به اخلاقی مبتنی بر فقط انسان و رابطۀ او با کیهان میانجامد. آتهئیسم از آن «ایسم»هایی است که دکترین ویژهای ندارد؛ از اندیشه و کشفیات دیگران تغذیه میکند، از دستاوردهای زمین شناسان، جامعهشناسان، انسانشناسان، تاریخدانان و بسیاری از پژوهندگان دیگر جهان بهره میگیرد. همین است که در دام تدوین یک دکترین سازمند نمیافتد و از اینرو، از هرگونه گرایش به جزمی ساختن اندیشه میپرهیزد. اخلاق |