اطلاعیه و پیامها | لینک ها | بایگانی |
شماره جدید |
لائیک، در معنای تبارشناسی واژه، مشخصۀ ویژۀ آتهئیسم است، یعنی، از آن مردم است، بدون هیچگونه تمایزی.بر این دشواریهایی که در ذات آتهئیسم است، این را نیز باید افزود که بیدینان به صورت کلیسا یا مجمع روحانی جمع در نمیآیند و این، نبود متون خاص برای تبلیغ و ترویج افکار و عقایدشان را توضیح میدهد. بنابراین، چون تشکیلاتی ندارند که دست کم بتوانند امکاناتی برای تدوین و پخش کتابی از این نوع فراهم کنند، این کار باید به صورت خصوصی صورت گیرد. کلیساها (یا کنیسهها و مساجد) با چنین مشکلی مواجه نیستند و متون شریعتمداریشان به تمامی در گردش است و به کار برده شده، تمرین شده، و طی قرنها در مراکز آموزشیشان تکمیل شده و با حمایت دستگاههای دولتی، کم و بیش، کامل شده اند. در حالی که برای بیخدایان (و لاادریون= ندانمکیشان) چنین چیزی را نمیتوان گفت. و البته فقط به این دلیل نیست که آنها تشکیلات واحدی ندارند. بلکه از نظر بیخدایان، آتهئیسم به خودی خود، میتواند هدفی باشد در زندگی هر انسان، و بنابراین، فرآیندی طبیعی است که نه نیازی دارد صاحب کتابی باشد تا بخواهد «معتقد» چیزی شود، و نه نیازی دارد که بیانیۀ اعتقادی (اعتقادنامه) صادر کند. شاید به همین دلیل، چیزی به عنوان آداب و مناسک آته وجود ندارد. برای اینکه لزومی نداشته و کتابهای کلاسیک و عقل سلیم شهروندان، کافی بوده است. کلیساها (و همین طور مساجد و غیره)، علاوه بر کتابهای مقدسشان، نیازمند شریعت نیز بودهاند، و بسیار آگاه بودهاند از اینکه ایمان آوردن به حقایق آنها فرآیندی طبیعی نیست. به همین دلیل هم هست که از نظر مؤمنان فوق طبیعی به شمار میآید. از آنجا که دولت لیبرال اسپانیا، در زمینۀ آموزش اعتقادات مذهبی مداخله کرده و آن را با احتساب نمره، از جمله مواد درسی مدارس دولتی میشمارد، ما بیخدایان، لیبرال، آزدیخواه و آزادزی (به معنای کلاسیک آن)، ناچاریم متنی را تدوین و منتشر کنیم که همسنگ متنهای مؤمنان باشد. و اینک مشکلی دیگر در برابر ما بیخدایان، که عادت داریم انتقادهای استدلالی خودمان را نسبت به این موضوعها مطرح کنیم. برای ما دشوار است که معتقدات را دلبخواهانه تأیید کنیم. بنابراین بر آن شدیم که یک خودآموز یا دفترچۀ راهنما تدوین کنیم که به اندیشیدن دربارۀ آتهئیسم دامن بزند. و ما که نه از عالیمقامان کلیسا هستیم و نه حتا عالیمقام، معتقدیم (البته که ما به چیزی معتقدیم) با توجه به فوریت امر، میتواند مفید یا آموزنده باشد که، دست کم عجالتاً، آموزش سریع آتهئیسم را، به امید تدارک «متون بهتر»، تدوین کنیم. قصد ما این نیست که کسی را از دینی بگردانیم، ما را هم کسی برنگردانده است، امّا امیدواریم که اندیشۀ سنجشگرانه دربارۀ خداباوری را ترغیب کنیم. این متن بیش از این ادعایی ندارد. تصمیم با خوانندگان است. آزادند آنها. (بیخدایان، خوشبیناند، مگر نه!). این دولت بود که ما را ناگزیر به نوشتن این متن کرد. دولت لیبرال، بنا به تعریف، قهرمان خصوصی سازی است که به گونهای دارد معتقدات شهروندان را ملی میکند. از آنجا که این درسها نه تنها سریع، بلکه کوتاه هم هستند، پس میگوییم «به امید دیدار» با یک «آته!» (چیزی شبیه به خدا نگهدار!) درس اول باور به بیباوری (یا اعتقاد به بیاعتقادی) خدا هست؟ این یکی از نخستین پرسشهایی بوده که انسان مطرح کرده است. و با حرکت از این پرسش و در طی تاریخ، اندیشۀ سنجشگرانه، فلسفه، و شاید تمامی علوم پدید آمدهاند. این پرسش، به تنهایی، دو نوع پاسخ داشته است: خداباور (دئیست) میگوید: «آری، من به خدا باور دارم»، امّا بیخدا (آتهایست) پاسخ میدهد: «نمیدانم، اما معتقدم که خیر». برای خداباور که بر ایمان متکی است، مشکلی در میان نیست؛ امّا برای بی خدا که بر عقل تکیه میکند، مسئله باید اندکی متفاوت باشد، چرا که باور داشتن به بیباوری (یا اعتقاد به عدم اعتقاد)، نیازمند اندیشیدن است. و این اندیشیدن در باب اثبات ناموجود، ناشدنی است. البته زمانی که موجود را بشود نشان داد، باور به ناموجود بودن آن به خودی خود فرو میریزد و بیاعتبار میشود. و همینجاست که مشکل بزرگ باورمندان، که آنان را برای ساده شدن، خداباوران نامیدیم، آغاز میشود. چرا که اگر این درست است که اثبات ناموجود ناشدنی است، اثبات موجود بودن آن، باید شدنی و حتا پسندیده باشد. در حالی که خداباوران، که نه کمبود فکر دارند و نه کاهل اند، طی سالها، وقت خود را به اثبات وجود خدا اختصاص دادهاند. اینکه «دلایل» بسیاری برای وجود خدا هست، در وهلۀ نخست، بدین معناست که هیچیک از این دلایل مطرح شده، قطعی نبودهاند. یعنی هیچکدام از این دلایل به هدف خود، یعنی اثبات وجود خدا، نرسیده اند. در واقع، اثبات وجود چیزی که فقط در نظر یا در خیال به تصور آمده، به کمک عقل شدنی نیست. شدنی نیست چون وسیلهای برای اثبات این موجود فرضی در دست نیست. خداباوران به نبود دلایل عقلانی پاسخی فوری دارند: مسئله برای خداباوران، ایمان است و وحی. وحی عبارت است از باور داشتن به برخی متون که جای بحث ندارند و خداوند خود به بیان آمده و بر انسان نازل کرده است. به عبارت دیگر، وحی عملی است که از طریق آن، موجودی متعالی ظاهر میشود، و موجودیت خود را به انسان اعلام میکند، چرا که تلویحاً فرض بر این است که انسان تنها با تکیه بر عقل خود هرگز نمیتواند به حقایق وحیانی پی ببرد.همین جا توجه داشته باشیم که مسئله، پیش از هرچیز، جدا کردن انسان از عقل او، از نگاه سنجشگر و از اندیشۀ اوست. از او خواسته نمیشود که بیندیشد، بلکه به عکس، از او میخواهند که ایمان ورزد. و خدا یا موجود متعالی محدودیتهایی را که برای انسان ممنوعیت است، می فهمد، و از اینرو، تصمیم میگیرد ابراز وجود کند. به تعداد این ابراز وجودها، مذهب وجود دارد، یعنی تعداد مذاهب به اندازۀ ممنوعیتهایی است که برای انسان در اندیشیدن برپایۀ عقل خویش وجود دارد. خدایان وجود خود را از راه کتابهایی که به دست شیدایان یا پیامبران نوشته شده اعلام میکنند و مخاطبان این کتابها باید ایمان آورند که نه تنها خدا وجود دارد، بلکه وجودش را از طریق کتابهایی که به این برگزیدگان «دیکته» کرده است، ثابت میکند. بدین ترتیب، عقل سنجشگر انسان و اندیشه او، در مجموع، در برابر این امر که نه عقل، که تنها ایمان او را میطلبد، به کنار نهاده میشود. اما از بخت بد خداباوران، عمل مبتنی بر ایمان، عملی عقلانی نیست و کسانی هستند، همیشه بودهاند، که درست از راه عقل، ایمان را نپذیرفتهاند. آنان را کافر، مرتد، بیخدا، ندانمکیش (لاادری) و بسیار چیزهای دیگر نامیدهاند. لزوم وجود وحی، حاکی از آن است که برای اینکه انسان به خدا معتقد شود، آیین و مناسک کافی نبوده است. مذاهب بلافاصله فهمیدند که انسان به سادگی به چیزهایی که موعظه میشود جذب نمیشود، پس وحی نازل شد، یعنی تأیید کتبی ایمان آدمی. بنابراین، بودن وحی نشان میدهد که اعتقاد به وجود یک موجود متعالی از راه عقل، و تنها بر مبنای یک سلسله وعدهها و آیینها، ناشدنی است. اگر ایمان کفایت میکرد، هیچ نیازی به وحی نمیبود. گویی که خداوند به شدت نگران از نبود ایمان در نزد انسان، راه دیگری جز این نداشته که دربارۀ وجود خودش بنویسد. این همان «من آنم که هست» تورات است. اعلام وجود خود است به عنوان خدای یگانه که در اغلب متون مذاهب مختلف دیده میشود. از آنجا که اثبات وجود خدا با مراجعه به عقل انسان ناشدنی بود، بنابراین، توسل به ایمان و وحی لازم آمد. و بعدها زمانی که ثابت شد که وحی، کار انسان است و بس، مذاهب به ناچار، در وادی ایمان سنگر گرفتند. امّا با ایمان چیزی را نمیتوان اثبات کرد، جز اینکه به وجود چیزی اعتقاد داشت که اثبات کردنی نیست.از بخت بد بیخدا، ایمان اعتباری ندارد و به همین دلیل، کار فکری او این است که به بیاعتقادی معتقد شود. بیخدای معقول، سنجشگر یا فقط انسان، در برابر این پرسش که آیا خدا وجود دارد، نخست پاسخ میدهد که «نمیدانم، اما فکر میکنم که خیر». البته اگر یک بیخدای بافرهنگ |