اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
میگویند:همه درپیشگاه "پروردگار"برابرند میگویند:"پروردگار"بسیارقوی،مهربان وعادل است میگویند:"پروردگار"برهمه چیزوبرهمه کائنات تسلط دارد فریدریش نیچه میگوید:تاکنون یاوه گویی ازاین بالاتربراین کره خاکی دیده نشده است درسهایی دربارۀ آتهئیسم (بی خدایی) پیشگفتار و ترجمه : رضا ناصحی بخش دوم درس چهارم اخلاق، برای اخلاق بودن نیازی ندارد که دینی باشد همۀ ادیان وحیانی، طبیعتا، اخلاق خود را بسی والاتر از دیگران میدانند، همچنانکه انسان را نیازمند این اخلاق میدانند. پیش از آنکه جلوتر برویم، نکتهای را چنانکه شایستۀ یک بیخداست، روشن کنیم: برای غذا دادن به یک گرسنه، الزاما نباید به خدا ایمان داشت. زمانی که خدایان، موجب پیدایش مذاهب شدند، این مذاهب با شتاب سلسلهای از اصول ایمانی و نیز اخلاقی را مقرر کردند. به سخن دیگر، مذهب بدون اخلاق، وجود ندارد. و این اخلاق، انحصاری و در عین حال همهجانبه است؛ این اخلاق مبتنی بر دینی است که تنها اوست که توانا است، و دستی باز برای این هدفها دارد. این اخلاق برای تمامی جهانیان وضع شده است. به آسانی میشود فهمید که چرا روحانیون سومری، باز بنا به ضرورت، زمینها را میان خود و کاخ (قدرت دنیوی) تقسیم کردند تا از گرسنگی مردم جلوگیری کنند. به آسانی میشود فهمید که چرا یهودیان، باز به حکم ضرورت، مقرراتی بهداشتی وضع کردند تا حافظ سلامتی مردم باشد. به آسانی میشود فهمید که چرا مسیحیان، باز بنا به ضرورت، مراقب رفتار مؤمنان خود بودند تا از افتادن در دام شرک و بتپرستی پرهیز کنند. به آسانی میشود فهمید، باز به حکم ضرورت، که چرا مذاهب میکوشند برای سعادت مردم خود، احکامی وضع کنند. امّا به موازات این نوع از اصول و احکام، که میتوان آنها را سعادتبخش نامید، یک سلسله از اصول و احکامی نیز هست که دیگر آنها را نمیتوان با چنان صفتی توصیف کرد. اینها عبارتند از احکامی که مؤمنان را موظف میکنند که فقط به خدای توصیه شده در این احکام باور داشته باشند. احکامی که سایر اعتقادها را ممنوع میکنند، حتا اشکال دیگر نیایش را ممنوع میکنند. احکامی که سلوکی را مقرر میکنند که به سود روحانیت مربوط به آن خداست. بشریت متمدن در طی قرنها، با فراز و نشیبهایی، به یک سلسله از قواعدی رسید که نه از جانب خدا مقرر شده بود و نه از سوی یک دین، بلکه قواعدی بود مناسب با زندگی مشترک آدمیان و پیشرفت این بشریت متمدن (و بنابراین، نیازی به ایمان داشتن بر آن قواعد نبود). به همین ترتیب، احترام به دیگری (که در نهایت، بیانگر اخلاق جهانروا است) بر عهدۀ هیچ دینی نیست، و در واقع نیازی به این نیست که از سوی خدایی وحی شده باشد. در مقابل، درست همین اعتقادهای مذهبی و اخلاق مربوط به آن است که مسئول کشتارهای بیهودهای است که جهان را به نام جنگ مذاهب، سرکوبها، باورپرسیها (تفتیش عقاید)؛ هولوکاستها، ویران کردهاند. اخلاق منحصراً دینی، به نام خدا میکشد؛ اخلاق منحصراً لائیک هیج دلیلی برای کشتن ندارد. به همین دلیل است که مجازات مرگ در غالب کشورهای متمدن، با دو استثناء، جز واتیکان و بخشهایی از ایالات متحده، لغو شده است. به ندرت دینی میتوان یافت که دستانی آلوده به خون نداشته باشد، مثل بوداییسم، امّا به طور کلی، دینی در جهان نیست که نخواسته باشد با آتش و جنگ خود را به زور تحمیل کند. از نگاه یک آته (بیخدا)، اخلاق ناشی از دین، همواره مشکوک است، چرا که قادر است شر به پا کند. مؤمنان مداوما تکرار میکنند که اخلاق بدون وجود خدا ممکن نیست، یا اگر خدا بمیرد، همه چیز مُجاز است. هردو خطاست. و به آسانی می شود نفیشان کرد. اخلاق، یا مجموعۀ قواعد روابط دوستانه، پیش از ظهور خدایان و ادیان وابسته به آنها وجود داشته است، بدون آن، ما در اینجایی که اکنون هستیم نمیبودیم. چرا که بقای آدمی، بدون تردید بدین خاطر تأمین شده که نخستین اجداد ما، بادیه نشینان، برخی قواعد را رعایت میکردند، قواعدی که مانع نابودیشان شد. با مسئله مرگ خدا، نظرورزی تقریباً "خدایی" شده است، تا آنجا که دربارۀ مرگ خدا الهیاتی وجود دارد. ما بی خدایان، اطمینان میدهیم که خدا نمرده است، چرا که ناموجود مردن نمیتواند. و امّا، اگر اخلاق مصنوعاً برپایۀ ناموجود نهاده شده، به خوبی میتواند بدون پشتیبانی خدا دوام بیاورد. اندیشه کارانی (انتلکتوئل) هستند که همین اواخر، برای برپایی یک اخلاق، آزمندانه به دنبال فلسفهای اخلاقی بودهاند؛ گویی پیش از آنکه خدایی نابود شود، برای جایگزین کردن آن، در جستجوی خدای دیگری هستند. امّا اخلاق یا اخلاقیات برای اینکه وجود داشته باشد، هیچ نیازی بر تکیه کردن بر مذهب یا بنیانی مذهبی ندارد، اخلاق توسط آدمیان بنیاد گذاشته شده، توسط آنان به وجود آمده و پذیرفته شده، و خودشان هستند که بدون آنکه ترسی از عذاب الهی داشته باشند، داوطلبانه از آن پیروی میکنند. میتوان از این پژوهشگران و مدافعان اخلاق پرسید که آیا حق برای اینکه وجود داشته باشد، آیا نیازی به خدا دارد؟ آیا آدمیان نمیتوانند برپایۀ حق باهم زندگی کنند، بی آنکه کلیسایی به آنان گفته باشد که چه باید بکنند؟ باطلنما برای یک آته، که میخواهد همواره فردی عقلباور بماند، این است که یک همنوع او، به نام خدایی که وجود ندارد، به او میگوید که این خدای ناموجود به او گفته است، به خود او، به مؤمن، و با واسطۀ کلیساییان، که کاری را که آته (که دارد شکیبانه گوش میدهد) باید بکند یا نکند. سرانجام اینکه، اخلاق دینی، حتا اگر با نیت بهبود وضع آدمی به وجود آمده باشد، به سرعت به ابزار قدرت بدل شده است. و زمانی که یک دین، از قماش ادیانی که میشناسیم، از اخلاق دفاع میکند، پیش از هر چیز از اقتدار و قدرت خویش دفاع می کند. با کمال تأسف، نه از چیز دیگری. چهارمین آزمون گفتگو - البته، خیلی آسان است به خدا اعتقاد نداشتن. زیرا آدمی هر کار دلش خواست، میکند. - پس به عقیدۀ شما، بدون خدا، نه اخلاقی هست، نه اخلاقیات و نه کرداری نیک؟ - دقیقاً، اگر خدا را ندیده بگیریم، همه چیز مجاز است. |