ارتباط با ما

اطلاعیه و پیامها لینک ها

درباره آزادگی

مقالات

شماره جدید

 بایگانی

مسئله ملی  و فدرالیسم

ملا حسنی

شماره جدید

حقوق بشر

دانشجو

 

علم بوده و نه دین. به طور کلی، هرجا که دین به لحاظ اجتماعی چیرگی یافته، یزدانشناسی (الهیات) به زیان هر نوع علم، خود را بر مسند قدرتی بی حد و حصر نشانده است. زمانی که وارون آن پدیدار گشته، افسوس به ندرت، علوم توانسته‌اند شکوفا شوند و تفکر علمی رشد و گسترش یابد، همچنان که در یونان.

همان طور که می‌دانیم، همۀ ادیان همیشه کوشیده‌اند پیدایش عالم و حیات را توضیح دهند و به انسان بگویند که از کجا آمده و جایگاه او در جهان چیست. عمر تمامی توضیحات ادیان دربارۀ جهان، با ظهور فکر علمی، صاف و ساده، به سر آمد. بدا به حال دینداران، چون زمانی که به منشاء این جهان فکر می‌کنیم، دیگر وجود خدا ضرورتی ندارد.همین طور است در مورد پرسش‌های تازه که دیگر پاسخی در ادیان وحیانی نمی‌یابند، و بنابراین، باید دست به دامن فرضیه‌های تازۀ علمی شد و اعتبار آن‌ها را سنجید.

اگر از این پس، تصور وجود خدا ناکافی است، چون نالازم است، از زمانی که برای رفتار بشر اخلاقی هست که برپایۀ اصول یا مبنای صرفا بشری همزیستی، برادری و عدالت اجتماعی نهاده شده، اخلاق‌های وحیانی و وابسته به ادیان، هم ناکافی اند و هم نالازم.

علم برای موجودیت خویش هم که شده، می‌بایست از دین جدا شود. با ایمان نمی‌شود اندیشه ورزید، بلکه می‌توان اعتقاد داشت و بس. فقط رشد و گسترش علم نبود که عرصه را بر دین تنگ کرد، خیر؛ شکوفایی اندیشۀ آزاد، سنجشگر و عقلانی نیز در این میان نقش بسزایی داشت.      

سوفسطاییان یونانی در این راه کوشیدند؛ اندیشمندان عصر روشنایی نیز تا حدودی بدان رسیدند؛ امّا همین اواخر، فکر مدرن، ناگزیر بی کمترین تلاشی به آن رسید. علم و اندیشۀ آزاد علیه خدا نمی‌جنگند، بلکه نیازی به او ندارند، همین.

ما امروز شاهد آنیم که بنیادگرایان با داد و فریاد در باب مسیحیت‌زدایی، «بی‌دینی»، کفر و غیره، جنگ نامقدس تازه‌ای به راه انداخته‌اند. هرگز هم به فکرشان نمی‌رسد که حمله به برخی ارزش‌ها، زمانی که به خودی خود در حال فروریختن‌اند، کار بیهوده ای است.... به بیان دیگر، این ارزش‌ها دیگر ضرورتی ندارند.

علم و اندیشۀ عقلانی برای اینکه بتوانند وجود داشته باشند، به ناگزیر راه خود را از دین و ایمان جدا کردند. امروز، اخلاق نیز باید به همان سان راه خود را از دین جدا کند تا بتواند وجود داشته باشد. دشوار است این، مگر نه؟ عشق به دیگری، چنانچه بخواهیم نمونه‌ای انجیلی بیاوریم، مفهومی الهی نیست، بلکه قرارداد است، قراردادی اجتماعی.

این بازگشت‌ناپذیر است که رشد مدنیت، جامعۀ مدنی، لائیسیته، این جهانی شدن، جامعه‌گرایی جهانی و غیره باید جایگزین ادیان شوند، ادیانی که در مسیر فروپاشیدن اند. این نیز بازگشت‌ناپذیر است.

علم پیشتاز این تحول بوده است و چیزی نیست جز تحولی طبیعی. جامعۀ مدنی نیز به همین راه خواهد رفت.

پیدایش مدرنیت، در رابطه است با پیروزی عقلانیت، طوری که جان‌سختی و مقاومت دین، به دفاعی ناعقلانی، نشاندن ایمان به جای عقل، سخت‌کیشی، بنیادگرایی ... زیر هر عنوانی که باشد، بدل می‌شود.و سرانجام اینکه، اگر تصور وجود خدا از منظر علم و اندیشه، نه ضرورت دارد و نه پاسخ مکفی، برای جامعۀ آینده نیز چنین خواهد بود. 

ادامه دارد

دومين سند فاجعه کهريزک

بخش 2                                             خبرگزاری جرس

حدود دو ساعت بعد برای بچه‌ها نهار آوردند که نصف لواش بود که بعد از خوردن فهمیدیم به اندازه یک بند انگشت سیب‌زمینی هم روی آن بود و بعد از آن از قرنطینه بغلی حدود ۴۰ نفر هم به ما اضافه کردند که همه آدم‌های سابقه‌دار و معتاد و قاچاقچی بودند که فضا را غیر قابل تحمل هم از نظر اکسیژن هم از نظر روانی و بهداشتی هم از نظر رفتاری جوری که اغلب لخت مادرزاد بودند و رفتارشان با بچه‌ها مناسب نبود. بعد از حدود دو ساعت بچه‌ها کم کم حالشان بد شد و گوشه چشم بچه‌ها شروع کرد به چرک کردن و بعضی‌ها به حالت و غش و سکته افتادند که ما آن‌ها را به نزدیک درب خروجی بردیم و در اثر فریاد ما یک آقایی که از زندانیان بود و ته ریشی داشت و به او حاجی می‌گفتند آمد که من به ایشان گفتم بچه‌ها دارند می‌میرند که ایشان گفت شما را آوردند که اینجا بمیرید که در اثر اعتراض ما که حال بچه‌ها بسیار بد بود، بچه‌ها را به بالا منتقل کردند و داخل حیاط بردند که ما شروع کردیم به کمپرس و تنفس دادن به بچه‌ها که در همین حین زندانی‌های قرنطیه ۲ را هم بالا آوردند که ما تعجب کردیم چون آن‌ها خیلی نحیف و لاغر بودند و بدنشان پر از زخم و عفونت و اغلب لخت مادرزاد که من تصمیم گرفتم با مسئول آنجا صحبت کنم با دو نفر مسن به طرف ایشان رفتم و گفتم شرایط اینجا خوب نیست اکسیژن ندارد بچه‌ها از بین می‌روند. ایشان گفتند ما هیچ امکاناتی نداریم و جا هم نداریم و ایشان گفتند من هیچ‌کاره‌ام و بعد مرا که سن زیادی داشتم به سلول‌های بالا منتقل نموده و از بچه‌ها جدا شدم و همان شب وقتی که برای آمار ما را بیرون آوردند شاهد صحنه وحشتناکی بودم که سه نفر از بچه‌ها را از پا آویزان کرده بودند و به طرز وحشتناکی کتک می‌زدند و می‌گفتند باید بگویید غلط کردیم و بعد از ۱۵ دقیقه آن‌ها را پایین آوردند و به قرنطینه بردند.

من حدود سه شبانه روز نخوابیدم و از نظر روحی و روانی در شرایط بسیار بدی بودم که در تاریخ ٢٣/۴/٨٨ به ما گفتند به اوین منتقل می‌شوید که ما را به محوطه آوردند و بچه‌ها را دیدم تعجب کردم چون اغلب مریض بودند. مثلا پشت روح‌الامینی پر از زخم‌های چرکی بود و امیر جوادی‌فر گوشه‌ای افتاده بود و می‌گفت چشم‌های مرا پس بدهید چون چشم‌اش نمی‌دید یا وهاب غفاری که از نظر روانی مشکل پیدا کرده بود و گریه می‌کرد و می‌گفت مرا اعدام نکنید و بچه‌ها خوشحال بودند که از آنجا می‌رفتند ما را دو تا دو دستنبد زدند و ۶۰ نفر را داخل اتوبوس کردند و در بدو ورود به دلیل حال بد جوادی‌فر ما گفتیم به ایشان آب قند بدهید وگرنه می‌میرد که ایشان حرف بدی زدند و گفتند به درک و تمام کسانی که داخل اتوبوس بودند ماسک زدند و بوی بد ما اذیتشان می‌کرد که بعد از حرکت اتوبوس به مدت نیم ساعت بچه‌ها دوباره گفتند حال جوادی‌فر بد است که دوباره استوار گفت به درک که مرد و نگذاشتند به او حتی آب بدهیم که بعد از ۵ دقیقه بچه‌ها گفتند امیر جوادی‌فر نفس نمی‌کشد که اتوبوس ایستاد و امیر را به بیرون بردند و معلوم شد فوت کرده است که بعد از یک ربع دوباره حرکت کردیم تازه برای ما آب آوردند و رفتارشان عوض شد و پنجره‌ها را باز کردند و زمانی که به اوین رسیدیم همه از بوی بد ما فرار می‌کردند در آنجا محسن روح‌الامینی هم توسط آمبولانس که حالشان خیلی بد بود منتقل شدند که بعد فهمیدیم فوت شده‌اند و همچنین در جلوی درب ورودی اندرزگاه یک اوین محمد کامرانی‌فر حالشان بد شد که من بعد از کمک به ایشان به مسئولان اطلاع دادم که ایشان را به بهداری بردند و ایشان هم فوت کرد

 

قبلی

برگشت

بعدی