اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
افکار و اذهان مردم رسوخ کرده است؛ این باورها گاه بعنوان یک نیروی محرکه کور افراد را به تحرک واداشته وآنها را به جنایت و خشونت بی انتها کشانده ویا درشرایطی دیگر با جدا کردن انسان از زندگی واقعی و جدا کردنش از اراده شخصی، روح انسان را سست کرده، خودمختاری شخصیتی را از او سلب نموده و باعث گسترش دترمینیسم و تقدیرگرایی و بی حسی ورخوت و انفعال ناشی از این دیدگاه، شده اند. آلبرت انیشتین مینویسد :" خدا به طور خلاصه چیزی نیست جز انعکاس تزلزل انسان". انسان وقتی در تنگنا است، وقتی احساس ناتوانی دارد به مرجع قدرتمند آسمانی روی میاورد. آیا باوردینی و خرافات که فرد را به امر "مقدس" پیوند میزند، مانعی دربرابرآزادی فرد و خود آگاهی اوقرار میدهند؟ اپیکور، فیلسوف یونانی میگفت:" هدف فلسفه را آزاد کردن بشر از ترس، و بخصوص ترس از خدا (خدایان) میدانم. من از مذهب بیزارم زیرا مذهب در جهل پیشرفت میکند، آنرا ترویج میدهد و زندگی را از وحشت جاسوسان آسمانی، خشم و غضب بیرحمانه و مکافاتهای بی انتها تیره وتار میسازد." فلسفه پرسش میکند وبا جستجوی خود ذهن را قدرت عمل داده و آزاد میکند، حال آنکه مذهب به تعبد گرایش دارد وبا تهدید به جهنم و تیره بختی وعذاب همیشگی، آزادی را سلب میکند. بقول آرتورشوپنهاورفیلسوف آلمانی قرن نوزدهم مینویسد:"تمامی ادیان وعده پاداش اخروی برای فضایل روحی و معنوی میدهند، اما هیچ پاداشی برای فضایل عقلی وشعوری نمیدهند." اوبرآنست که "ادیان مانند لیوانهای براقی هستند که به تاریکی احتیاج دارند." در نادانی است که دین میدرخشد و دین خوشبختی کاذب اخروی را تبلیغ میکند، ولی بندگی امروز را میطلبد. بنژامین دیسرائیلی سیاستمدار انگلیسی قرن نوزده میگفت:" از نقطه ای که دانسته ها به پایان میرسد، مذهب آغاز میگردد." براین پایه مذهب دانائی را تشویق نمیکند بلکه پیروی از اراده خداوند را راه رستگاری بشر میداند و آنچه اراده الهی است اجباری است. پرستیدن آنچه مذهب میگوید حکمی است که با تعصب همراه است و وابستگی روحی، تسلیم گرائی به اراده خدا و تقدیر اوست. "دونی دیدرو" فیلسوف فرانسوی مینویسد:"از غیرت، تعصب وخرافه پرستی، تا بربریت و وحشیگری فقط یکقدم فاصله است." به بیان دیگر خرافه گرائی زمینه ساز خشونت در تاریخ است زیرا با فقدان بردباری خود، در پی طرد و نابودی دیگران است. از نگاه دین باوران ومبلغان مذهب پدیده دین راه رستگاری است، حال آنکه از نظر بسیاری از اندیشمندان باورهای دینی تعقل را هموار ننموده، راه به کورذهنی برده، انسان را از اقدام مستقل و خردمندانه فردی دورکرده وحتا گاه قادراست با رواج نابردباری انسان را به رفتار وحشیگرانه بکشاند.هیچ فیلسوف و نویسنده ای، فردی رابخاطر دین اش به قتل نرساند ولی فیلسوفان و نویسندگان و شاعران بسیاری توسط افراد متعصب مذهبی ودستگاه دینی به قتل رسیدند. دین خودرا وسیله نجات بشر معرفی میکند حال آنکه اگر تعریف آزادی بشر در ضمن آزادی روح و اندیشه آزاد اوست بطور حتم بیشتر دین راه ظلمات را به بشر نشان داده است. دیدگاه جامعه شناسی درباره دین جامعه شناسانی مانند امیل دوركيم، کارل ماركس، ماكس وبر بخشی از تفکر خود را درباره دين نوشته اند. این نوع تحلیل ها به نام جامعه شناسی دين ناميده می شود. جامعه شناسی دين ادعای تحلیل وبررسی موشکافانه وعلمی دين را دارد، دین بمثابه پدیده ای محصول تاریخ وجامعه، که بار فرهنگی زمان خودراحمل میکند ودر مناسبات اجتماعی و ذهنی تاثیرمیگذارد. تحلیل جامعه شناختی دین به رابطه انسان و نیروی فرا زمینی توجه کرده، به بررسی امر "مقدس" در باورهای ذهنی وزندگی روزمره و سمبولها و عادآب ورسوم مذهبی پرداخته، خرافات را همچون پدیده های اجتماعی ودر پیوند بسیار نزدیک بادستگاه مذهبی مورد ارزیابی قرارداده و بالاخره رابطه دین و فرد و جمع را نشان می دهد. نزد روانشناسان درباره خاستگاه خرافات، دیدگاه های روان شناختی بسیار متفاوتی وجود دارد؛ برخی روان شناسان براین نظرند كه منشأ خرافات کج فکری و اشتباهات است. آنان ناتوانی روح انسانی دربرابر دشواری ها و ناهشیاری یا ناخودآگاه بودن را سرچشمه خرافات می پندارند. برخی روانشناسان خرافات را بیان نیاز ذهن انسانی در کسب توضیح جهت هدایت زندگی خود میدانند. از این دیدگاه، بانبود درک علمی وعدم راهیابی به تصمیم روشن از راه های عقلانی، در زمان های حساس وسخت، یا در امور مهم وبحرانی، زمینه فراهم می شود تا افراد برای رسیدن به قطعیت ذهنی به خرافات پناهنده شوند. خرافه اغلب اعتقادی ساده بشمار میاید، فکرنمی طلبد، با احساس توام است و پذیریش آن آسانتر است. نگاه جامعه شناختی، دین و خرافات رامحصول روابط انسانهاو راهی برای پاسخ به نیازهای روحی واجتماعی ویا عامل آرامش بخشی روح انسانی و همچنین مکانیسم از خود بیگانگی قلمداد میکند. این دیدگاه برآنست که بینش راز دار وشیوه تفكرافسانه گراویا مذهبی نیز می تواند خاستگاه مهمی برای پدیدآیی خرافات باشد، یعنی مذهب خرافات خاص خودرا دامن میزند. بهرحال یک ذهنیت که از منطق تحقیقی وعلمی دور است، زمینه ساز هذیان روحی وخرافه گرائی است. یكی از عوامل پدید آمدن خرافات، نداشتن درك درستی از علیت ومنشا پدیده ها است؛ تحت تاثیر یک سلسله عوامل و انگیزه های روحی وروانکاوانه، خرافات آرام آرام در روح وروان افراد جوانه زده و سپس در گروه اجتماعی و جامعه گسترش می یابدو خرافه هاهمچون باور فرهنگی و رفتاری فرد، رفتار اجتماعی را شكل می دهند و رفتار گروهی بنوبه خود آنرا تقویت مینماید. فقدان آموزش و روحیه جستجوگر، شیوه نادرست تفکردر عرصه پژوهش، تفسیر عامیانه و سست پدیده ها، به جای علت یابی درباره پدیده های طبیعی و فرا زمینی، سبب اعتقاد به اموری می شوند كه برتمام گستره باورها و برنامه های زندگی برخی انسان ها سایه می افكند. این شرایط وتکرار مضامین دینی و عاداب مذهبی افراد را به خرافات متمایل می کند و اعتقادات مذهبی با تائید عناصر خرافی موافق خود، آنها را تقویت نموده و ابعاد گسترده میدهد. هرچقدر جامعه باز باشد و به انتقاد عادت داشته باشد و تاریخ ادیان دیگر را بداند و در آموزش نوجوانی و شهروندی خود باز و نقاد بماند، تاثیر پذیری اش از دگماتیسم و جزم گرائی مذهبی و خرافات کمتر خواهد بود. خرافات در تمامی جوامع وجوددارد و مسئله حساس وزنه آنها در زندگی عینی و روزمره انسانهاست. جامعه شناسان دین بر دو دسته اند. کار بسیاری ازجامعه شناسنان مطالعه جوهر پديده دينی نيست، بلكه تحلیل رفتارها وکردارها و گفتارها و عادتهائی است که ناشی از باور دينی میباشد. معاشرت در اجتماع، مناسبات گروهی، قواعد جنسی، ارزشهای رفتاری، مجموعه امور مجاز و غیر مجاز وتصورات
|