اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات |
بایگانی |
بدين ترتيب کسب وجهه بين المللی کنند و رژيم را از سقوط نجات دهند و يکهو بگيرند و ببندند و در را بر همان پاشنه ولايت فقيه بچرخانند؟ يا نه، براستی اختلاف و شکافی بر سر آزادی و مردم سالاری ميان جناح های مختلف موجود بود و بر همين اساس اقتدارگرايان با زور بيشتر و دست بالا، اصلاح طلبان را اگر نکشتند به حبس انداختند و اگر جلوی فعاليتشان را نگرفتند، سد اجرای پيشنهادات و مصوبات قانونی شان شدند. پاسخ انتقادگران هوشمند بدين سئوال چيست؟ اما به هر حال، جان کلام اين است كه تفاوت ميان رفرم و انقلاب به علت تفاوت ميان هدف های مورد نظر نبود و نيست. چه برای تحقق همان هدف می توان از طريق انقلاب عمل کرد يا اصلاحات. بلکه تفاوت انقلاب و رفرم را می بايستی در چگونگی رسيدن به هدف جست و نه در چگونگی هدف. در نتيجه تصور نادرستی است اگر فکر کنيم كه انقلابی بسيار زياد و رفرميست بسيار کم خواهان تغيير اوضاع اند. چنين چيزي تصوری اشتباه است و در هر حال پشتوانه علمی و استدلالی ندارد. به همين لحاظ و بدون داوری در مورد محتوی برنامه ها، ريگان در آمريکا، مارگارت تاچر در انگلستان، سالوادور آلنده در شيلی و امير کبير در ايران را می بايستی به لحاظ پيگيری در اصلاحات و آرزوهای بزرگ برای تغييرات بنيادی در کشورهای متبوع، خويشاوند سياسی دانست، اين ها خواهان آن بودند که بدون براندازی نظام حاکم، تا سر بزرگ ترين تغييرات بنيادی در کشورهای خود پيش روند. 2. خشونت يا مسالمت در مبارزه سياسی؟ در اينجا لازم است از توهمي بسيار رايج در صحنه سياسي امروز ايران. که رفرم را به خطا، به جنبشی عاری از خشونت فرومی کاهد، پرده برافكند. به قولی : "من اصلاح را در رويارويی با انقلاب تعريف نکرده و درکی لگاليستی ... از آن ندارم، بلکه از آن عدم دستيازی به خشونت سازمان يافته برای تغيير وضع موچود را مراد می کنم."(3) چنين تعريفی درست نيست. البته ممکن است رفرمی عاری از خشونت باشد، اما وجه مشخصه و بويژه تفاوت آن با انقلاب، در توسل يا عدم توسل به خشونت نيست. ممکن است هوادار رفرم، خشونت طلب باشد و طرفدار انقلاب، مسالمت جو. عاملان كودتا در عراق و شيلي و ايران، رفرميست هاي خشونت طلب بودند و مهاتما گاندي رهبر استقلال هندوستان، انقلابي مسالمت جو. گاندي خواهان براندازي تام وتمام، نظام استعماري انگلستان در هندوستان بود و در اين مورد حاضر به پذيرش هيچگونه سازشي با آن نظام نبود. اما او اين تغيير و دگرگوني انقلابي را مسالمت آميز مي خواست و در اين كار موفق شد. در مقابل كودتاچی، غالبا غاصب و قانون شکن، خواهان زير و رو كردن نظام سياسي حاكم نيست، بلكه تنها در قصد انتقال حاكميت آن است. مثلا كودتاي عليه مصدق در مرداد 1332 قصدي جز انتقال حاكميت از نخست وزير قانوني به پادشاه نداشت. پادشاهي که بنابر قانون اساسي مسئوليت اجرايي نداشت و می رفت تا از آن پس قدرت اجرايی را در انحصار خود گيرد. بنابراين اگر نيروهاي اپوزيسيون هر رژيمي را بنابر معيار رد يا قبول مشی خشونت آميز بسنجيم، بديهي است كه با دسته هاي مسالمت جو يا خشونت طلب مواجه خواهيم شد. اما برای تعيين اصلاح طلبان، می بايستی به مهم ترين سنگ محک مبارزه، يعنی اعتقاد يا عدم اعتقاد به بهره گيري از امكانات موجود در نظام حاكم متوسل شد. رفرميست ها در پی آنند که از امكانات موجود در نظام حاكم بهره گيرند و انقلابيون برانداز به چنين امکاناتی باور ندارند و يا آن را رد می کنند. حال اگر نيروهای اپوزيسيون را بر مبنای دو معياری که شرحش رفت، يکي قبول يا عدم قبول ارتكاب به خشونت در مبارزه سياسي، و ديگری اعتقاد يا عدم اعتقاد به بهره گيري از |
برای انجام اصلاحات کوچک و بزرگ تدريجی و گاهی ناگهانی، به منظور بهبودی
شرايط اقتصادی و اجتماعی معتقد بود. همه راه های مسالمت آميز برای اصلاحات، يکی پس از ديگری بسته و مشارکت مردم، حتی صنف های تحصيل کرده، در زندگی اجتماعی کشور با موانع متعددی رو به رو شده بود. بی تدبيری رفرميست ها هم مزيد بر علت شد. بدين ترتيب، پس از کودتای مرداد 1332، به تدريج نوعی ذهنيت قهرگرای انقلابی در ميان فعالان و روشنفکران سياسی رواج يافت. از سال 1342 به اين سو، بخش های رو به گسترشی از دانشجويان هم به اين نوع ارزش ها قرابت و همسويی نشان دادند. انقلاب و خشونت انقلابی به مثابه کليد رستگاری در اين جهان پذيرفته شدند.اين مثال های تاريخی را آورديم تا نشان دهيم چگونه دو مشی مبارزاتی، انقلاب و رفرم، از يکديگر متمايز گشتند و حتی در برابر يکديگر قرار گرفتند. آخر امروز هم، در اپوزيسيون ايرانی، اين دو خط در مقابل هم قرار گرفته اند، هرچند که انقلابيون، آگاه و ناآگاه پرچم براندازی خود در جيب می گذارند و پنهان می سازنند، اما کماکان حقه مهر ايشان، به همان مهر و نشان براندازی است که بود! بسياری از رفرميست های ما نيز کمتر از اين دوگويی نمی کنند: در تئوری، رفرم به معنی استفاده از امکانات موجود در نظام را می پذيرند، اما از صحبت با "آخوند جماعت"، "سرکردگان اين رژيم سنتی" يا "اطلاح طلبان حکومتی" سرباز می زنند. چه اشتباهی! مذاکره، همچون جنگ، سياستی مبارزاتی است، در برابر دشمنان، اصلاح طلبان، اولی و انقلابيون دومی را بر می گزينند. بويژه آنکه انتقادگران پاک نهاد، حتی يک بار از خود نمی پرسند که ناکامی اصلاح طلبان در پيشبرد خواست های آزاديخواهی، ناشی از توازن نامناسب قوا بود يا تئوری توطئه؟ به عبارت ديگر، آيا سران حکومتی با هم قرار گذاشته بودند که عده ای به اسم اصلاح طلب، در انتخابات شرکت کنند و کمی آزادی بدهند و |