اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات |
شماره جدید آزادگی |
دفاع از دولت ملي يك دست و فرا گير و معطوف به حذف و انكار مسئله ي ديگر اقوام بوده است . اما اكنون به دلايل متعدد تاريخي و سياسي و اخلاقي؛ اين گفتمان اعتبار خود را از دست داده و باز خواني و قرائتي جديد از مفهوم دولت- ملت لازم به نظر مي رسد.شكي نيست كه هر راه حلي كه در پي ايجاد دمكراسي و حكومت قانون و اصلاحات واقعي در ايران باشد ؛بدون حل وفصل تابوي مسئله ي قوميت هاي در حاشيه ابتر وناقص خواهد بود و محكوم به شكست مي باشد. در اينجا به طور خلاصه به ذكر عناصر اصلي و اغلب تكرار شونده ي گفتمان مذكور مي پردازيم: 1-وجود رگه هايي شرق شناسانه در شاكله ي آن در قالب گذر هاي كليشه اي كه از همين رهيافت وبا تاكيد بر حوزه ي تاريخي و جغرافياي تمدن ايران واستفاده از آن در سر پوش گذاشتن تنوع هاي نژادي وزباني ايران مي نمايد.شرق شناسي كه نخستين بار ادوارد سعيد روشنفكر فقيد فلسطيني ازابعاد جهاني آن پرده بر داشت دراشكال كوچكترو نهاني تر در درون بسياري از واحدهاي ملي به چشم مي خورد. مطالعات قوم شناسي حاصل خلق انگاره" خود" کامل وآگاه ملي در برابر ديگري حاشيه اي و عقب افتاده است . مثلا در ترکيه سياست ترک کوهي بيانگر نگاه رهبران ترک و نخبگان اين سرزمين است.که از يک پروژه يمدرنيزاسيون همه جانبه در کردستان دفاع مي کنند تا به زعم خود دايره ي "خود" ملي را گسترش دهند . نگاه شرق شناسانه به مساله ي حضور اقوام در جامعه ي ايران گفتمان خاصي را چه در شکل آکادميکو چه در شکل غير رسمي آن به وجود آورده است مثلا مطالعات قوم شناسانه ي دکتر حميد احمدي مي کوشد مساله ي اقوام را تا حد نتيجه ي تحريکات بيگانگان تقليل دهد و يا نظريات حميدرضا جلايي پور در همين راستا گام برمي دارند. در اين زمينه ممکن است ازدواج شاه با فرح ترک تبار به دستاويزي تبديل شود تا با استفاده از آن مشکل هويت هاي غيره را انکار کندو با توسل به آن نوعي همگرايي طبيعي و وفاق ملي را اثبات کنند . نگاه شرق شناسانه که در بطن خود بر دو قطبي "سوژه- ابژه" استوار است ديري است که مورد نقد قرار گرفته و خصوصيت استعمار گرانه بودن آن محکوم شده است. 2- دومين ويژگي گفتمان مذکور اين است که در چارچوب متون کلاسيک جامعه شناسي تنفس مي کند. در اين چارچوب دولت- ملت ها معلول ضرورت هاي عقلي محسوب مي شوند . طبعا در چنين ديدگاهي به مساله ي اقليت ها نه از زاويه ي يک مشکل انساني بلکه از ديدگاه پاتولوژيک و به ديد عارضه و يا بيماري نگريسته مي شود که بر دولت- ملت عارض شده است.و درمان آن هم مثلا در چند برنامه ي اقتصادي و غيره است. در حالي که اکنون در آغاز هزاره ي سوم روابط بين دولتها در حال تغيير وتحول جدي است و با به ميدان آمدن بازيگران جديد به عرصه، نقش دولت- ملت ها در صحنه ي جهاني روز به روز کمرنگ تر ميشودو نقش افريني وقدرت گروهها ي در حاشيه افزونتر ميشود .که مورد عراق وافغانستان مثالي گويا است.در افغانستان هنگام تشکيل دولت جديد، هژموني تاريخي وچند صد ساله ي قوم پشتون به نفع حضور اقوام تاجيک .وهزاره و ازبک به تناسب وزن و درصد جمعيتشان کنار گذاشته شد. يا در عراق سيطره ي 80 ساله ي اعراب سني مي رود تا با قدرت گرفتن شيعيان و کردها جايگزين شود . در طرح خاورميانه ي بزرگ که مد نظر سردمداران کاخ سفيد است مطمئنا خوانش جديد اين مساله مورد لحاظ قرارز مي گيرد که از حاشيه به متن آوردن اقليت ها از برنامه هاي آنها مي باشد. تولد دولتهاي ملي هم در حال افزايش است و تشکيل دولت در تيمور شرقي و غيره. اقتدار و قداست دولت هاي ملي هم روز به روز در حال کاهش است وبا دخالت هاي جامعه ي بين المللي در حل مناقشات قومي مانند مورد سريلانکا، کوزوو و جنوب سودان در حالي که قبلا اين دخالت در امور داخلي محسوب مي شد. امروزه اصل عدم دخالت د رامور داخلي معناي گذشته را از دست داده و مکررا ناديده گرفته مي شود . 3- ستون اصلي و سوم گفتمان فوق الذکر اين است که عنصر ايران دراين گفنمان نه به معناي انسان هاي ساکن در جغرافياي آن، بلکه بيشتر در مفهوم هگلي آن در هيئت يک روح عظيم و يا فرا روايت تاريخي ظاهر ميشود و همانطور که تجارت تاريخي متعدد نشان داده در چنبره ي چنين تفکري به راحتي حقوق کرامت انسانها ناديده گرفته ميشود .اين طرز تفکر نخبگان و روشنفکران مرکز نشين متاثر از آن را به بانيان استراتژي هايي تبديل ميکند که جهت بسط غير اخلاقي معادله ي هويت به هر وسيله اي متوسل شوند. نمونه ي چنين افرادي دکتر پرويز ورجاوند است که مثلا هر چند بار ضمن مکاتبه با رئيس جمهور خواستار برخورد با نشريات دانشجويي غير فارسي شده است و در اين حد باعث بسط غير اخلاقي مساله ي هويت حاکم مي شود. نتيجه ي بکارگيري چجنين استراتژي هايي بسيار متفاوت است.. از يک طرف به تضييع حقوق ميليون ها انسان منتهي مي شود و از طرفي ديگر به تولد جنبشي راديکال معارض کمک مي نمايد. ملالحظه مي شود که ضلع سوم اين گفتمان در تقابل و تعارض کامل با روح و محتواي گفتمان حقوق بشر قرار مي گيرد. امروزه در عصر جهاني شدن و در هم تنيدگي بيش از پيش اقتصاد ملي روز به روز از شکوه و هيبت دولت- ملت ها کاسته مي شود. هر چند هنوز هم اصلي ترين بازيگر در عرصه ي روابط بين الملل است ولي امروزه وجود فاکتور قوميت ها در عرصه ي روابط بين الملل بحثي جدي و قابل توجه است .آينده ي سياسي ايران بستگي به عوامل و فاکتور هاي داخلي وخارجي زيادي دارد و قوميت ها به عنوان يک فاکتور نوين در اين عرصه در حال مطرح شدن هستند.خصوصيت اصلي آينده پيش بيني ناپذير بودن آن با قطعيت است. البته امروز نسبت به 5سال قبل نقش عوامل خارجي و تحولات بيروني پررنگتر شده است. به هر حال در هر آينده اي بازخواني و نقد مساله ي قوميت ها در ايران مساله اي ضروري و اساسي است و بدون آن نه استقرار دموکراسي ممکن است و نه اصلاحات و توسعه ي همه جانبه و متوازن. اگر د رسطح بين المللي بر اين باور باشيم که هويت سياسي نبايد به بهاي جدايي و غيريت خود از ديگر حاصل شود. در سطح خردتر کشوري نيز بايد به "غيريت" و "ديگر بودگي" هويت هاي زير سلطه پايان داد. راه حل هايي نظير برخي جشن هاي محلي يا تدريس ادبيات قومي در کنار زبان رسمي و اصلي تنها مساله را سرپوش مي گذارند و از برخورد جدي با آن طفره مي روند. چنين راه حل هايي اقوام را به صورت "حاشيه نشين هاي سر به زير و مطيع متن" تعريف ميکنند . از يک زاويه ي اخلاقي به نظر مي رسد که هر واحد سياسي که ساختاري جند قومي داشته باشد بايد از شکل دولت تک ذهني خارج و وجود و حضور "سوژه هاي مختلف ومتکثر" را نيز در درون ساختارهاي خود پذيرا باشد.براي مثال بايد آنقدر انعطاف داشته باشد که وجود چند زبان رسمي را پديده اي عادي ولازم تصور کند. عبدالکريم اهوازي قبل از ورود به بحث قوميت ها لازم است به سه نکته مهم اشاره کنم که در برخورد با چنين قضايايي بسيار مهم وتاثيرگذار هستند. نکته اول اينست که اگر چه تحديد مرزبندي اصطلاحات ومفاهيم بسيار ضروري است منتها غور در اين مباحث ودر بحث الفاظ شايد منجر به خلط مبحث شود. دليل علمي آن اينست که در واقع اکثر اين مفاهيم واصطلاحات اصطلاحاتي وارداتي هستند. غربي هستند يا اينکه از طريق ترجمه عربي به فارسي ويا مستقيما از لاتين به فارسي ترجمه شده اند بنابراين مفاهيمي را که در بحث قوميت ها و |