اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات |
شماره جدید آزادگی |
چندين قرن در کنار دجله زندگی کرده بودند، اسباب خود را جمع و فرار کردند». (همشهری، شماره ۳۴۶۰) چنين که میخوانيد مسلمين و زمامدارانشان يک تکنيک باورنکردنی کهن ايرانيان را، که ساخت انبوه قاليچههای پرنده بود، نابود کردهاند. قرن هشتم هجری با قرن ۱۵ ميلادی، يعنی 500 سال پيش برابر است. حالا يک يهودی «شريرا» نام، چه گونه در الموتی که هلاکو در قرن هفتم هجری خراب کرده است، دست نوشته هايی از حوادث قرن هشتم آورده، مسئوليت آن به عهدهی انتخاب کنندگان مقاله در روزنامه همشهری نيست. گردانندگان روزنامه همشهری لازم نديده اند که به اين نکته بیانديشند که روايتهای اين يهودی، چون افسانههای شاهنامه روايتی از عمق تاريک تاريخ نيست که قابل پیگيری و بررسی نباشد و تامل نکرده اند که اگر اين چشمبندیهای يهودانه در قرن هشتم هجری میگذرد، که سراسر جهان اسلام از دادههای مکتوب مملو است، پس چرا هيچ مورخ و صنعتگر و فيلسوف و حاکم ديگری، جز اين يهودی منحوس، از وجود اين قاليچههای معجزه گر خبر نداده و کمترين اشارهای به آنها، جز در افسانههای دور دست غيرتاريخی، يافت نمیشود و لحظه ای تامل نکرده اند که اگر مسلمين قدر اين قاليچه های پرنده را نمی دانسته اند و اسباب زحمت سازندگان آن می شده اند، پس چرا تکنسينهای ايرانی آن زمان، دست ساخت خود را به اروپای مسيحی نبرده اند تا جادوگران کليسايی به جای دسته جارو، روی قاليچهی مخملين شرقی پرواز کنند؟ اما شريرا علیرغم اين بیخبری مطلق تاريخ از کاربرد چنين قاليچههايی، حتی تکنيک ساخت آن را میداند، که خود حکايت غريبی در اثبات استعداد بیبديل يهوديان در آشفته سازی انديشه ورزی انسان است. « درنوشتههای بن شريرا، متونی وجود دارد که کار کرد قاليچه پرنده را تشريح میکند. متاسفانه بيشتر واژگان به کار رفته در اين بخشها، غيرقابل رمزگشايی است و در نتيجه اطلاعات زيادی در مورد شيوه دانش آنها در دست نيست. آن چه معلوم شده اين است که قاليچه پرنده مانند يک فرش عادی روی دار بافته میشد. فرق اصلی در فرآيند رنگرزی آن بود. در اين جا هنرمندان فرشباف ماده خاصی کشف کرده بودند که «از چشمههايی در کوهستان به دست میآمد که دست بشر به آن نرسيده بود. وقتی اين ماده در ديگی از روغن يونانی جوشان به شدت داغ میشد، در دمايی که بيشتر از حلقه هفتم جهنم بود، خواص ضد مغناطيسی پيدا میکرد». زمين خود يک مغناطيس است و ميلياردها خط مغناطيسی از شمال آن به جنوب امتداد میيابد. عالمان اين ماده را تهيه میکردند و پيش از شروع بافت، پشم را به آن آغشته و با آن رنگ میکردند. در نتيجه وقتی فرش آماده میشد، از زمین بلند میشد و بسته به غلظت ماده به کار رفته، بين چند متر تا چند ده متر از زمين فاصله میگرفت. نيروی رانش در جهت خطوط مغناطيسی بود که به مانند ريل هوايی عمل میکردند». همشهری، شماره ۳۴۶۰) ماده ای در چشمه ای کوهستانی میجوشد که «دست بشر به آن نرسيده»، و احتمالا به مدد اجنه در اختيار قاليچهی پرنده سازان قرار میگرفته است تا در ديگی از روغن يونانی و در گرمايی افزونتر از حرارت طبقه هفتم جهنم، بجوشانند و نظم مغناطيسی جهان را بر هم زنند! احتمال میدهم که اين شريرا از طريق ارتباط ساحرانه با آن جهان و با پرسش از اعقاب خود، که ساکن طبقهی هفتم جهنم بودهاند، از درجهی حرارت آن جايگاه با خبر بوده است! آيا به ياد ابن نديم نمیافتيد که درست با همين روش ايران پيش از اسلام را از خط و کتاب و کتاب خانه و دانشگاه و آتشکده لبريز کرده است؟ به راستی گزينش کنندگان مقاله در روزنامه همشهری به علت عامی انديشی و خوش باوری و ساده لوحی است که اجازه میدهند چنين توهمات توطئه گرانه ای در ذهن جوانان ما جای بگيرد که حاصلی جز افزايش ادعاهای نژاد پرستانه و عرب و اسلام ستيزانه ندارد و يا آن ها درست به علت زيرکی و دانايی و در امتداد همين هدفها است که مقاله انتخاب میکنند؟ «در اين دوران، عباسيان ديگر قدرتی را که در زمان هارون الرشيد داشتند، از دست داده بودند. بسياری از اميران و شاهان محلی خودمختار شده بودند. همزمان با آن که تسلط امپراتوری بر ايلات تضعيف میشد، استفاده از قاليچه پرنده رونق گرفت. ناراضيان جوان، پناهندگان سياسی، عارفان منکر خدا و زاهدان از آن برای فرار استفاده میکردند. تاجران نيز فوايد قاليچههای پرنده را متوجه شدند. قاليچه پرنده نه فقط شکل سريع تری از حمل و نقل نسبت به شتر داشت، بلکه مطمئنتر نيز بود؛ چرا که راهزنان در کمين کاروان تجاری پرنده نبودند ـ مگر آن که خودشان سوار قاليچههای پرنده باشند. هنرمندان شروع به بافت قالیهای بزرگتری کردند، اما سوار شدن تعداد زيادی بر آنها سبب میشد تا کند شوند و کمتر ارتفاع بگيرند. اما در يک مورد که بسياری روی زمين شاهد آن بودند، گروهی از مردان دستار بر سر با سرعت زياد از سمرقند به اصفهان رفتند. در نسخهای از يک متن نادر ديگر که در قرن هفدهم هم نوشته شد، يک شاهد درباره اين حادثه چنين میگويد : « ما صفحه گردان عجيبی را در آسمان ديديم که بر فراز دهکده ما در نيشابور، پرواز میکرد و دنباله آن آتش و گوگرد بود» . زبان آدمی در برابر اين همه مهمل نويسی از حرکت میماند و جز به ناسزا نمیگردد، که به زحمت بايد از ادای آن خودداری کرد. اما در اين حد خود را مجاز میدانم که به سردبير و هيئت تحريريه و ساير اجزاء تصميم گيرنده اين روزنامه پرآوازه يادآوری کنم که به راستی در همين اندازهاند که ساخت قاليچه ای بافته شده از الياف را باور کنند که به هنگام پرواز از انتهای آن دود و آتش بر میخاسته است؟! و فعلا همين را بسنده میبينم که با نقلی از کتاب «سفرنامهی رابی بنيامين تودولايي» اوضاع اين نيشابور کهن را برای گردانندگان روزنامه همشهری تعريف کنم:«مردمی که در ايران سکونت دارند با اطمينان میگويند که ساکنان شهرهای اطراف نيشابور از چهار قبيلهی يهوداند: قبيله های دن، زبولون، آشر و نفتالی. اين قبايل از اولين قبايل يهودی بودند که شلمانصر آنها را به شرق تبعيد کرد». (سفرنامه رابی بنيامين تودولايی، ص۱۲۷) و بالاخره اگر اين نوشته بنا بر اشاره تيتر مقاله، رازی از اسرار قاليچه های پرنده را گشوده باشد، جز اين راز نيست که زمام داران مسلمين فقط برای حفظ بازار فروش اسب و شتر خويش در برابر پيشرفت فنی ايرانيان سد بستهاند و مانع استفادهی آزاد از قاليچهی پرنده بودهاند تا فرار « ناراضيان جوان، پناهندگان سياسی، عارفان منکر خدا!!! و زاهدان!!! » از چنگال اسلام و زمام داران آن ميسر نباشد!!! به راستی که چشم شهردار محترم و «مکتبي» ما با اين روزنامهی يوميهاش روشن!!!
|