اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
کنار بگذارند و بر سر يک هدف روشن و مشخص مثل رفراندوم با يک ديگر اتحاد نمايند و حل اين اختلافات را نيز به مجلس مؤسسان منتخب مردم واگذار نمايند و اجازهدهند که مکانيزمی دموکراتيک برای پيشبرد مبارزه سياسی آنان حاکم باشد". بنابراین روشن است که اتحادی حول پیشبرد فراین در فراندوم و نه حتی آن گونه که گاهی ادعا می شود صرفا حول پراکندن ایده رفراندوم، صورت گرفته است که قرار است تا تحقق هدفهای پنجگانهاش پیشبرده شود. آیا صریح تراز این می توان به ادعای اپوزیسیون دمکرات مبنی بر تلاش برای شکل دادن یک جبهه ضد استبدادی مبتنی برهمه باهم توسط جمهوریخواهان (شرمگین) و سلطنتطلبان بر بستر پروژه رفراندوم صحه گذاشت؟ او در فراز دیگری از پاسخ خود به سؤال ١١ ادعا می کند که دنیا کلاهش را به احترام اپوزیسیون دمکرات و فهمیده ایران از سر برداشته است.ما البته از چند و چون آن واینکه چه میزانکشورهاکلاه خود را ازسربرداشتهاند، بیاطلاعیم و طبیعتا آقای سازگارا باید اطلاعات مشخصتری دراین حوزه داشته باشد.اما صرفنظر از کم و کیف آن در کل میتوان تصدیق کرد که ادعای گزافی بنظرنمیرسد. آخرچرا نباید قدرتهای بزرگ برای " اپوزیسیونی " که برای ورود نیروهای بینالمللی فرش قرمزپهنکند و حتی در انتظار تغییرمنشورسازمانملل برای هموار ساختن مداخله قدرتهایبزرگ لحظه شماری میکند،کلاه از سر بر ندارند؟ و اگر هم هنوز کلاه از سر بر نداشته باشند منتظر آنند که به بینند این اپوزیسیون تازه به دوران رسیده تا چه حد قابلیت ماندگاری و گسترش دارد. از حق نباید گذشت بیلان دستآوردهای فراخوان در عرصه بینالمللی ازدستآوردهای آن در عرصه داخلی بیشتر است. و این البته با گوهر فراخوان نیز در انطباق است.هرگز نباید فراموش کرد که در فراخوان همه پرسی نقش عنصر خارجی در افکندن زنگوله بگردن گربه وحشی نقش کلیدی دارد. ٦-فرا دستی گفتمان لیبرالیستی بر پروژه رفراندوم. آقای محسن سازگارا در پاسخ شماره ٤ خود ضمن دفاع از گفتمان لیبرالیستی و این که سخنی با مدافعان انقلاب وکمونیستها نداردمی گوید:"اگر کسی در آستانه سال 2005 ميلادي، در عصر جهانی شدن، پس از فروپاشی اردوی کمونيسم و به خصوص پس از عبور ملت ايران از گفتمان انقلابی وورودش به دوره گفتمان ليبراليستی و دموکراتيک هنوز درصدد بر پايی يک انقلاب کمونيستی است، قاعدتاً هيچ حرف و سخنی با او نيست." برخلاف تصور آقای سازگارا در کشور ما خواست ملت فقط در دفاع از یک صدا و یک گفتمان-گفتمان نئو لییرالی -خلاصه نمی شود. بلکه چه ایشان را پسند آید و چه نه،گفتمان دیگری هم وجود دارد:گفتمان آزادی و برابری.و دراندازهای که مدافعان گفتمان نئولیرالی نمی توانند نادیدهاش بگیرند.نباید فراموش کرد که آقای سازگارا فقط به مخالفت با گفتمان آزادی و برابری اکتفا نمیکند،بلکه اساسا منکر وجود آناست.ومیدانیم که انکار موجودی که وجود دارد،مقدمه انکار حق موجودیت وی است و آبشخور اصلی ایدئولوژیهای تمامیتگرا را تشکیل میدهد. گفتمان مزبور آنگونه که ایشان میپندارند(یا آرزو دارند) با فروپاشی اردوگاه شرق دچار فروپاشی نشد و منحصر به چند گروه کمونیستی هم نیست.از قضا اگر گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن وجود داشته باشد،این روزها می توان حضور آن را در اعتراضات ده ها هزار پرستار و در اعتراضات صدها هزار کارگر نسبت به سیاست های نئولیبرالی و سیاستهای تعدیل اقتصادی حاکمیت و ازجمله مخالفت با خصوصی سازی مشاهده کرد. و اتفاقا همان دانشجویانی که آقای سازگارا سنگ حمایت از آنان را به سینه می زند، در اعتراضات 16 آذر امسال با شعارها و پلاکارد های متعدد خود، نشان دادند که دور از چشم ایشان، از مدافعان جدی شعار نان، برابری و آزادی هستند.بیتردید سازگارا و بسیاری از نئولیبرالهای وطنی ما،نه فقط به این خواستها و مطالبات مردم آگاهند،بلکه دقیقا بخاطر وقوف به این مطالبات در پشت شعار رفراندوم سنگر گرفتهاند. سنگری که دیوارههایش برخلاف تصور مدافعان آن بسیار سستتر از آناست که تصورش را میکنند. چرا که از آن طریق نهمیتوان جمهوریاسلامی را وادار به کنارهگیری کرد ونه حرکت مردم را حول صندوق های رأی منجمد ساخت. چندان نیازی به استعداد پیشگوئی کردن نیست اگر ادعا کنیم که سرنوشت اصلاحطلبان دولتی و منزوی شدن آنها در نزد مردم بزودی گریبان کسانی را که نخواستند و نمی خواهند از آن درس های لازم را فرا بگیرند، خواهدگرفت.
نامه سرگشاده انصافعلی هدایت به رئیس قوه قضائیه به نام خداوند حق و حقیقت به : حضور ملت شریف ایران و جناب آقای آیت الله شاهرودی ؛ رئیس قوه قضائیه از : انصافعلی هدایت ؛ فرزند اسمعلی – روزنامه نگار آزاد و مستقل – زندان مرکزی تبریز موضوع : شکایت از 1- آقای هاشم زاده ؛ قاضی اجرای احکام دادگاه های انقلاب تبریز 2 - آقای محمودزاده ؛ قاضی دادسرای نظامی تبریز سلام علیکم با تقدیم احترام ، اینجانب ؛ انصافعلی هدایت ، فرزند اسمعلی ؛ روزنامه نگار آزاد و مستقلی هستم که به جرم ناکرده ولی در اصل ، به خاطر اندیشه و نوشته هایم به هیجده ماه زندان محکوم شده ام و اکنون دوره محکومیتم را در زندان مرکزی تبریز ، سپری می کنم . این چندمین نامه سرگشاده من است که از زندان به حضور شما می فرستم . اگرچه امیدها بسته بودم که چنین نامه هایی از تداوم ظلم و ستم ، نه تنها در حق من ، بلکه در حق امثال من ، تاثیر مثبتی داشته باشد ولی ناامید شدم . با این حال ، برای اینکه به ظلمی که در حقم می شود ، اعتراض کرده باشم و موارد چندی از قانون شکنی توسط دستگاه زیر فرمان شما را یادآوری کنم ، این نامه را می نویسم تا هیچ کس ، از حاکم و محکوم ، رئیس و مرئوس ، ملت و حکومت ، در فردا روزی ، نگوید : نمی دانستیم . اگرمی دانستیم ، جلوگیری می کردیم . می نویسم تا نشان دهم که هنوز زنده ام و می توانم به " ظلم " اعتراض کنم . پس اعتراض می کنم . چون اعتراض می کنم ، پس هستم . اگر نامه های مرا خوانده باشید ، متوجه شده اید که من خواستار تغییر قانون اساسی هستم . چرا که اصول آن ، علاوه بر تناقض ، از نظر تئوری و عملی هم ، به نفع این ملت و ملک ، نیست . و منافع آنان را تامین و تضمین نمی کند . اگر تامین و تضمین می کرد ، تاکنون همه اصول آن اجرا شده بود . چون بسیاری از اصول آن اجرا نمی شود و اصولی ، در عمل ، مشدد شده است ( چون به نفع حاکم و حاکمیت است ) و در سایه آن به
|