اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
اختلاف اروپا و آمریکا در برخورد با ایران
دكتر حسين باقرزاده
hbzadeh@btinternet.com
البته این کشورها اهداف مشترکی را به صورت کلی در مورد ایران دنبال میکنند. جلوگیری از مجهز شدن ایران به سلاحهای اتمی، و پایان دادن به نقش جمهوری اسلامی در تروریزم بین المللی و حمایت از گروههای افراطی در عراق و فلسطین، از جمله اهداف مشترک آمریکا و اتحادیه اروپا بشمار میروند. در نهایت نیز به روشنی منافع ملی و اهداف اقتصادی و سیاسی خود این کشورها تعیین کننده موضع و سیاست آنان در برابر کشورهای دیگر و از جمله ایران خواهد بود. ولی علارغم اشتراک در این هدفها، دو بلوک عمده جهان غرب در یک مورد اختلاف نظر دارند. کشورهای اروپایی معتقدند که میتوان از طریق گفتگو و روشهای دیپلماتیک از جمهوری اسلامی ایران یک لیبی جدید درست کرد، ولی آمریکاییان به این نقطه نظر رسیدهاند که به جمهوری اسلامی ایران نمیتوان اعتماد کرد و تعهدات آن به پشیزی نمیارزد. اروپاییان اصرار دارند که برای حل نگرانیهای جامعه جهانی باید با جمهوری اسلامی کنار آمد، و آمریکاییان حل این مشکل را با بقای ساختار فعلی جمهوری اسلامی عملی نمیدانند. اختلاف در راهکار نیز (دیپلماسی یا برخورد نظامی) از تفاوت در هدف ناشی میشود. هدف یکی از دیپلماسی کنار آمدن با جمهوری اسلامی است و هدف دیگری از تهدید نظامی تغییر آن. می توان گفت که در بین خود اروپاییان نیز گرچه گزینه دیپلماسی از وزنه سنگینی برخوردار است اتفاق نظر کامل در باره آن وجود ندارد. حتی در خود انگلستان که متحد پابرجای آمریکا در حمله نظامی به عراق بوده است تفاوتهای محسوسی بین نخست وزیری و وزارت خارجه آن دیده میشود. آقای استرا صریحا از اظهارات جنگجویانه مقامات آمریکایی انتقاد کرده است، ولی آقای بلیر که در دنباله روی از آقای بوش در جنگ عراق سنگ تمام گذاشته بود در این مورد نیز به سختی میتواند مواضعی سخت در مخالفت با آقای بوش اتخاذ کند. ولی علارغم این تفاوتها، این حکم به صورت کلی درست است که اروپا به دنبال آن است که با جمهوری اسلامی کنار بیاید و آمریکا به دنبال تغییر آن است. البته هدف تغییر رژیم در یک کشور الزاما به معنای کاربرد حربه نظامی علیه آن نیست. سالها است که آمریکا برای تغییر نظامهای سیاسی در این یا آن گوشه جهان تلاش کرده و میکند. در معدودی از این موارد، حمله مستقیم نظامی صورت گرفته است و آخرین مورد آن را در مورد عراق دیده ایم. در موارد بسیارتری از کودتای نظامی به این منظور استفاده شده است. مواردی هم بوده است که آمریکا از طریق تبلیغات مستمر و یا کمکهای مادی و معنوی به نیروهای اپوزیسیون به تغییر نظام سیاسی آن کشورها مدد رسانده است. اکنون و علارغم تجربه فاجعه بار عراق، گزینه نظامی از وزنه سنگین تری در استراتژی نومحافظه کاران آمریکا برخوردار است، و همین امر خطر حمله نظامی آمریکا به ایران را افزایش داده است. آقایان بوش و چنی و خانم رایس در
اظهارات یک هفته اخیر خود در مورد ایران، در عین اشاره به خطر اتمی شدن
ایران و نقش آن در تروریزم بین المللی، تاکید خود را بیشتر بر ماهیت
استبدادی و ضد دموکراتیک رژیم ایران گذاشتهاند - چیزی که در اظهارات
مقامات اروپایی کمتر به چشم میخورد. اروپاییان البته این جا و آن جا به
نقض حقوق بشر در ایران اشاره میکنند. ولی از یک سو آن را در ردیفهای سوم
و چهارم در فهرست نگرانیهای خود قرار میدهند و از سوی دیگر به تغییرات
جزیی و نامشخص (مانند قطع مجازات سنگسار و نه لغو آن) دل خوش میکنند و آن
را موفقیت بشمار میآورند. برای مردم ایران که بیش از یک ربع قرن در یکی از
مخوف ترین و جنایت بارترین رژیمهای موجود جهان زیستهاند و یا جان
دادهاند این حد از موفقیت کمترین ارزشی نمیتواند داشته باشد. سازمانهای
حقوق بشری میدانند که به قول و قرارهایی که رژیم ایران به اتحادیه اروپا
در زمینه حقوق بشر میدهد نمیتوان اعتماد کرد. همین هفته پیش هم دیدیم که
حکم مجرمانه قتل سلمان رشدی چندین سال پس از نفی آن از سوی آقای خاتمی که
به تجدید روابط سیاسی ایران و انگلیس منجر شد بار دیگر و با وقاحت تمام از
سوی آقای خامنه ای تایید گردید. آمریکا این واقعیت را پذیرفته است که به
جمهوری اسلامی نمیتوان اعتماد کرد - و اروپاییان هم چنان بر خلاف آن اصرار
میورزند. |