اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
کارمندان مهم ادارات در شهرهای کردنشین را اصفهانی و تهرانی و کرمانی و شیرازی تعیین می نمود و همه کارمندان بومی هم مستقیم و غیر مستقیم مجبور بودند نه فقط درمحیط کار، بلکه حتا درمنزل خود فارسی حرف بزنند. اکنون جای تعجب نیست، اگر مدافعین تمامیت ارضی باحرارت از حاکمیت زبان فارسی صحبت می کنند و مدعیند که ازطرف دیگر خلقها نیز پذیرفته شده. به این نمونه زیر توجه فرمائید: "دولت مرکزی، مسئول .... پاسداری ازاستقلال و تمامیت ارضی ایران، امور ارتش و دفاع ملی، برنامه ریزی درمقیاس کشور و نیز مالک ثروت های تمام ملی نظیر نفت و گاز است. .... زبان فارسی در هزاره گذشته، به دلیل نقش تاریخی آن در احیای ایرانیت و هویت ملی پس از هجوم اعراب به ایران و نیز در ایجاد گنجینه غنی فرهنگ ایرانی که محصول تلاش و مشارکت همه ی اقوام و طوایف ایرانی است، زبان مشترک همه ایرانیان است." کسی که چنین جملاتی را بیان می کند، باید هم اعتقاد داشته باشد که ایران در طول تاریخ دارای حکومتهای مردمی بوده و مردم همه چیز و حتا آموزش به زبان فارسی را آگاهانه و در کمال آزادی انتخاب کرده اند! بنده از این صاحبنظر بزرگوار می پرسم، آیا چنین بوده است؟! آیا ایشان اعتقاد ندارند که به دلیل نا آگاهی توده ها و بالا بودن سطح بی سوادی و نبود امکانات فراگیری در مناظق مختلف کشور، همه اجبارا ازخلق حاکم تابعیت نموده اند؟ امکان دارد بسیاری دیگر از صاحبنظران مانند ایشان بیاندیشند و بگویند: "پس از اسلام نیز سلسله های مهمی همچون صفاریان، سامانیان، دیلمیان، و آل بویه و صفویه، افشار، زند و قاجار، به اقوام مختلف ساکن ایران تعلق داشته و هیچ گاه خود را در چارچوب قومی و منطقه ای محصورنکرده اند. .... شایان توجه است که در هزار سال گذشته، جز در دوره های نسبتا کوتاه، همواره اقوام غیر فارس بر ایران حکومت رانده اند. و همین اقوام مروج و مدافع سر سخت زبان فارسی و شکوفایی فرهنگ ایرانی بوده اند." این مسئله را خود نگارنده جملات فوق بخوبی می داند که این یک نوع بازی با جملات و اگر اغراق نگفته باشیم، سفسطه است. زیرا قلدران و جاه طلبانی مانند سران ایل یا قبایل نامبرده که روزی روزگاری به دلایلی قدرت را به دست گرفتند و با احاطه شدن توسط کار داران و در زمان خود مدبران و لشگریان خلق حاکم، راهی جز پذیرش فرهنگ و زبان آنها را نداشتند. اگر آنها می خواستند حاکم بمانند، می بایستی تن به پذیرش زبان و فرهنگ حاکم بدهند، همانگونه که محمد رضا شاه کاباره رو قمار باز و ویسکی خور به حج رفت و هر از چند گاهی حضرت عباس و امام رضا و غیره را در خواب می دید. پس نمی توان این حکام را بحساب خلقهای ترک و کرد و بلوچ و دیلم و یا حتا مسلمان و غیره گذاشت. خوب در آن زمانها اگر مثلا قهرمانی ازخلق کرد نظیر سلطان صلاح الدین ایوبی که سراسرجهان اسلام را زیر سلطه خود داشت، اما حتا یک گام در راستای ترویج زبان و فرهنگ کردی بر نداشت، نمی توان گفت چون سلطان صلاح الدین حاکم بوده پس خلق کرد بر جهان اسلام حاکمیت کرده است، بلکه می توان گفت شخصیتهای جاه طلب و مقام دوستی مانند او، بعدها شاه اسماعیل صفوی، نادر شاه افشار، کریمخان زند، محمد شاه قاجار و غیره این نقش را داشته اند که در مرحله نخست جاه و مقام برای آنها مهم تر بوده است تا ملیت و زبان. اگر خلقهای نام برده از این رهبران عادتا حمایت نموده اند، نه بخاطر نفی زبان و فرهنگ و ملیت خود و پذیرش فرهنگ و زبان حاکم بوده، بلکه بخاطر تعصب و وابستگی قومی و ملی به این رهبران بوده است. خود این آقایان مدافع تمامیت ارضی و زبان و فرهنگ خلق حاکم بهتر از بنده روستائی و شهرستانی می دانند، ولی زبانم لال درجه عوامفریبی برعقل و وجدان تاریخی آنها میچربد. چیزی که به ترویج زبان فارسی در ایران کمک نموده نه اینکه دیگر خلقها زبان خودرا تخه می دانستند و شیفته زبان فارسی بودند، بلکه نفرت از اعراب سلطه گر و رفتار ناهنجاری که این اعراب با مردم می کردند، باعث می شد، زبان آنها را نپذیرند آنگونه که ملت مصر آداب و رسوم و زبان خودرا کنار گذاشت وعرب شدند. اینها نمی خواستند عرب شوند. با این وصف بین 30 تا 40 در صد واژه های زبان فارسی عربی است. من باید به این هموطنان گرامی بگویم که در میان همه خلقها، آدمهای فرصت طلب و مقام دوست و بی توجه به زبان و فرهنگ خویش فراوان بوده و هستند. لذا این حق کشی و بی انسافی است اگر ما انها را با 99 در صد خلقهایشان یکی بگیریم. چه بسا همین افراد به دلیل نا آگاهی مطلق در عقب نگهداشتن فرهنگ و زبان ملت خود نقش مخربی داشته اند و بعدها نیز در نابودی گام به گام زبانهای مثلا کردی و آذری و ترکمن و غیره به مستبدان خلق حاکم نیز یاری رسانده اند. اینها فاکتورهائی بودند که اگر درتحلیلهای سیاسی، اجتماعی و مردم شناسی به آن توجه نشود، بزرگترین لطمه را هم بخود و هم بخلق خود خواهیم زد. اگر روشن فکران خلقهای حاکم (در ترکیه، ایران، عراق و سوریه) دیگر سیاستی را غیر از شناسائی ملیتهای سر زمین خود به پیش ببرند، بدون شک خدمت به پیروی از سیاست آن دیکتاتوران کردن است و نه چیز غیر. امیدوارم این دوستان هموطن از صراحت لهجه و بیان رک و راست بنده اگر هم تلخ است کینه به دل نگیرند و به علاوه در جائی که خطای مرا بمن گوشزد کنند سپاسگذار خواهم بود و اگر آنجائی هم که حقیقت گفته ام، مورد پذیرش قرار گیرد، باز هم سپاسگذارم. بسیاری نکات دیگر در همین مقاله بود که در باره آنها می بایستی صحبت شود، ولی برای جلو گیری از طول کلام، بهمین مختصر بسنده شد، تا زمانی دگر. با آرزوی پیروزی همه خلقهای ایران.
|