اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | بایگانی |
شماره جدید |
نامه سرگشاده به نخبگان و فرهنگ ورزان جامعه ایران دکتر گلمراد مرادی هایدلبرگ آلمان فدرال اول مارس 2005 در این نامه، روی سخن بنده با کوشندگان و مبارزان راه آزادی، عدالت اجتماعی، دمکراسی و کسب حقوق انسانی برای مردمان جامعه چندملیتی ایران است، با رهبران سازمانهای سیاسی در اپوزیسیون، صاحبنظران و نویسندگان مردمی سر زمین مان و با آن کسانی است، که چه در گذشته و چه در چند دهه اخیر، بطور خستگی ناپذیری، برای رهائی ایران از چنگال عوام فریبان، نابخردان دیکتاتور و گزمک های حزب الله جمهوری اسلامی، با ابتکارات و قلمهای خویش می رزمیده و می رزمند و به روشنگری می پردازند. نهایتا روی سخنم با آن کسانی است که با حرارت هرچه تمامتر در زمینه (بقول خودشان) اقوام ایرانی نظریه پردازی می کنند. در واقع انگیزه اصلیی که مرا به نگارش این نامه موظف نموده است، پیش از همه موقعیت حساس منطقه خاورمیانه وایران ونقش نخبگان جامعه درسرنوشت مردم این سرزمین چند ملیتی است. چه بسا برخی از این فرهنگ ورزان، بنا به افتادگی و بزرگمنشی، بخود کم بهاء بدهند و دردل بگویند: من و نوشته ام چه تأثیر مثبتی می توانیم بر جامعه داشته باشیم؟ متأسفانه این نوع کم بهاء دادن به خویشتن خواه نا خواه انسان را به یک موجود بی تفاوت و حتا منفی بدل می سازد و بدین وسیله میدان برای عوامفریبان و جاه طلبان خالی می ماند. برخی نیز به آن اندازه بخود پر بهاء می دهند و مغرورانه دیگران را بیسواد و دهاتی و غیره می پندارند و در زمینه هائی بس اختلاف بر انگیز و یک جانبه قلم می زنند که در خویشتن غرق می شوند و از واقعیت جامعه بکلی فاصله می گیرند. پس به قول یکی از میان خود شما، یعنی از نخبگان جامعه که درسایه حاکمیت جهل و بی خردی مسخش کردند، به اعتراف و نفی خویش واداشتندش و نهایتا اورا به خواری کشتند: "انسان باید واقع بین باشد نه پندار باف". به دیگر سخن، ندیدن ونشناختن واقعیت در جامعه ایران و یا چشم پوشی بر آن به خاطر منافع ویژه ای، انسان در اقیانوس خطرناک پربهاء دادن و خود بزرگ بینی و یا کم بهاء دادن درپوسته تنگ خود ماندن، مستقیم و غیر مستقیم به عامل دامن زدن به اختلافات، میدان خالی کردن برای عوامفریبان و دشمن تراشی و پندار بافی تبدیل شده و در هوای رسیدن به جاه و مقام، غرق و خفه می شود. بنابراین، بی تفاوت بودن و قدمی بر نداشتن به همان اندازه زیان بار است که پر بهاء دادن و پندار بافی. با این شیوه بر خورد از هر دو طرف، گره کور مسایل بغرنج جامعه را نمی توان باز نمود. امیدوارم این عرایض بنده مورد تأیید بزرگواران دلسوز و با مسئولیت هم وطنم قرارگیرد و آنان را بفکر وا دارد که تنها راه نجات جامعه، قربانی کردن منافع فردی در راه خدمت به کسب منافع اجتماعی است، نه بر عکس! من در اینجا به عنوان یک کرد و ایرانی خادم، به همه آن عزیزان وطن دوست اطمینان می دهم، که با چنین اقدامی، نام نیک تان برای همیشه، درسطوح مختلف جامعه قدر شناس ایران، زنده و جاوید خواهد ماند. اگر چه اکثریت ما تا کنون در کشور مان به حقوق مسلم خویش دست نیافته ایم، ولی با این وصف مبارزات برحق بسیاری از سلف خود را ارج می نهیم، زیرا آنان، با کوشش خود، بدون اغراق، جاده را برای ادامه مبارزه هموار کرده اند. درواقع یکی از عواملی که تاکنون مانع به ثمر رسیدن مبارزات گذشتگانمان بوده است، بی تردید می توان آن را در مرحله نخست بحساب نا آگاهی توده ها و بعد هم بر تری طلبی، خود بزرگ بینی و ادعای سر کردگی قشر خاصی از روشنفکران جامعه و نبودن اتحاد بین نیروهای مردمی گذاشت. بنا بر این در گذشته، فراوان بوده و متاسفانه هنوز هم هستند، کسانی که فقط منافع و هژمونی طبقه و قشرخود را در نظر داشته و دارند. برای این دسته از انسانها احتمالا مهم هم نبوده و نیست، اگر مردمان ملیتهای تحت ستم سر زمین فلک زده ما هرگز روی آزادی و صلح را نیز به چشم نبینند. برای آنها زیاد هم مهم نبوده و نیست اگر به میلیونها انسان وابسته به طبقات و گروههای معین جامعه و ملیتهای متفاوت ظلم مضاعف رواداشته شود. برای آنها، آن مهم است که سرکردگی خودرا بدست آورند. بهمین دلیل، اگر نمونه وار عرض کنم، مثلا در آنجا که صحبت ازحقوق فرهنگی و سیاسی توده ها به میان آید و تصمیم گیری دراداره امور مملکت طرح شود، اتهام ها آغاز میگردد و برای خوار کردن مخالفان به هر نیرنگی متوصل شدن هم مجاز دانسته می شود. برای نمونه در زمان محمد رضا شاه هر خواستی که از طرف ملیتهای اقلیت مطرح می گردید، بلا فاصله تهمت "تجزیه طلبی و وابسته بودن به بیگانه" سلاح برائی بود که علیه آن ملیتها، بکار گرفته می شد. اکنون هم اگر چنین خواستهائی مطرح شوند، نه اینکه حکومت داران ایران که حالشان معلوم است و باصطلاح خود مدعی "دمکرات ترین سیستم درجهان اند"، بلکه حتا برخی ازنیروهای اپوزیسیون که با بیان واژه ی دمکراسی، قند را در دل انسان آب می کنند، با همان اسلحه فرسوده ضدیت با خلقها وارد میدان شده و در صورت لزوم پرده آهنین به دور همان دمکراسی تا کنون تحقق نیافته هم خواهند کشید. اگر اعتراضی به این شیوه عمل بشود، شمشیر دفاع برای حفظ تمامیت ارضی را از نیام کشیده و دمار از روزگار نفس کش در می آورند. در اینجا من بدون داشتن قصد و هدف هیچگونه عناد و دشمنی با هیچ یک از هموطنان گرامی، حتا بامخالفان سرسخت جهان بینی و راهی که به آن پای بندم، مسائلی را مطرح می کنم که در بحثهای دو یا چند جانبه مورد تأیید کامل برخی از شخصیتهای هموطنم که درزمینه موضوعات اجتماعی قلم میزنند، نبوده اند. اما من هنوز امید دارم که قانع کنم آنان را. برای این کار بسیار خوب است، اگر انسان حد اقل نسبت به خودش صادق باشد و حرف دلش را بی پرده بیان کند. اگر واقعا ما به صلح و آزادی و دمکراسی که از آن حرف می زنیم، اعتقاد داریم، پس باید در هر شرایطی که هستیم به آن پای بند بمانیم، اگر به زیان خود ما هم باشد. خوب تجربه و تاریخ به ما خوب آموخته است و اگر ما از آن یاد نگیریم، بدون شک مقصر اصلی خودمان خواهیم بود. اما متأسفانه گویا نکته ای در میان ما به بخشی از فرهنگ سیاسی عده ای تبدیل شده است که برخی از "عاقل ترین یا سیاست مدارترین" نیروها، تا آن زمان که در اپوزیسیون و در شرایط ناتوانی و ضعف نسبی به سر می برند، پیغمبر اسلام وار با دیگران رفتار می کنند. ولی هنگامی که بقدرت رسیدند و سوار بر خر مراد شدند، همان بلا را بر سر این دیگران خواهند آورد که آن سرش پیدا نخواهد بود. قصدم ازبیان این مطلب، درنتیجه بحثهای دو یاچند جانبه ایست که اغلب با صاحبنظران هموطنم داشته ام. اگر از استثناها چشم بپوشیم، در واقع اکثر این عزیزان نفی نکرده و نمی کنند که ایران یک کشور با ملیتهای گوناگون است، اما وقتی به مسئله حقوق ملیتها اشاره می شود، بلافاصله در لابلای صحبتها، آن طور قابل درک است که حقی ویژه برای ملت حاکم در نظر دارند و دمکراسی در ایران آینده را هم با شرط و شروطی پیوند می دهند. لذا این احساس به امثال بنده وابسته به یکی از ملیتهای اقلیت دست می دهد که این هموطنان |