اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
خود نمی شناسند، با حد زدن به شرابخواران نوعی مدينه طالبانی ساخته بود و جانشينش هم از همان جنس است. از همين رو نوشته اند مسخدوف بداقبالی آن را داشت که در روسيه زاده شد وگرنه اگر او در عراق و افغانستان و هرجای خاورميانه زاده می شد حالا برايش هزاران گلوله بر آسمان بود و تشييع جنازه ای چندين هزاری انتظارش را می کشيد. اولين صدا در جست و جوی مناطق خبرساز و بحرانی سال گذشته ،پرگار اگر در منطقه ای که ايران در کانونش نشسته به گردش درآيد. شمالی ترين نقطه که اوکراين باشد، سرنوشتش به گونه اش تکرار همسايه اش گرجستان بود. صدای اول از گرجستان بلند شد. ادوارد شوارنادزه که روزگاری جانشين گروميکو شده سکان سياست خارجی ابرقدرت سرخ، اتحاد جماهير شوروی را به دست داشت و سايه گورباچف در جهان بود و به همان اندازه بلند آوازه، وقتی شوروی از هم پاشيد، زادگاه خود را برای زندگی برگزيد و در ابتدای کار برای گرجی ها تنها قهرمان بود. مردی بود که جهان در دوران گلاشنوست تحسينش کرده بود، پس چطور امکان داشت به دادش در آن جمهوری کوچک و پرمساله نرسد. بايد چهارده سالی بر او و مسکو می گذشت تا بدانند که غرب بازارگان است و بازارگان در معامله برادری نمی شناسد، چه رسد به متحد شکست خورده. مردی که روزگاری در جهان می درخشيد و به واقع نگری شهره بود و جانشين به حق گورباچف به حساب می آيد در دوران تازه نه که کمکی از غرب دريافت نکرد که بايد نگران نقشه هائی می بود که برای کشتنش از اتاق سابق خود او در کرملين طراحی می شد. اين راه دراز و خون آلود را او تا اوايل سال 83 ادامه داد و آخرين انتخابات گرجستان را هم برگزار کرد و در زمانی که می پنداشت به آن چه می خواست نزديک شد، شاهد انقلاب مخملی شده که نه از کرملين بلکه از غرب الگو می گرفت. مردم ناراضی که می گفتند در حکومت پرمساله شوارنادزه فساد و خودکامگی فراوان بوده و انتخابش هم با معيار دموکراسی غربی نمی خواند، سرانجام آنقدر در خيابان ماندند که هلی کوپتری شوادنادزه را برد و ساکاشويلی را بر رياست نشاند. گرجستان با ده ها مساله که مانع از نوسازی اش شده بود نه به دامان مسکو که به بغل ناتو افتاد. پائين تر از گرجستان، جمهوری آذربايجان روزگار ديگری گذراند. اگر شوادرازه نفر دوم کابينه گوباچف بود، حيدرعلی اوف رقيب او در رای گيری برای دبيرکلی حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروی به حساب می آمد و هر دو مورد تائيد دستگاه اطلاعاتی شوروی و علی اوف از نظر حزبی ها موجه تر، اما بيست سال قبل سرانجام پوليت بوروئی که با مرگ دو رهبر در دو سال با بحران روبرو شده بود پيشنهاد گروميکو سياست پيشه کهنسال را پذيرفت و گورباچف را آورد که جوان بود و نوگرا. علی اوف از همان زمان که تجربه گورباچف رو به شکست می رفت در زادگاه خود و در ميان مردم آذری به اقداماتی پرداخت که حاصلش با دو سال فاصله اين شد که همچون شواردنازه به رياست جمهوری، اما در آذربايجان رسيد. اما کمونيست کهنسال جهت وزش باد را بهتر تشخيص داده بود که بلافاصله با دعوت از آمريکا و کشورهای غربی برای سرمايه گذاری در منابع نفت باکو – قديمی ترين منطقه استخراج نفت در منطقه – امپراتوری خود را بر اساس استفاده از تضادهای منطقه و جهان قرار داد و بر خلاف شوادرازده با آب انداختن دهان سرمايه داری غرب هم به جنگ با همسايه ارمنی پايان داد و هم حکومت تازه روسيه را راضی گذاشت. نفت و نقشی که در منطقه به عهده گرفت به او امکان داد در برپائی دموکراسی هم عجله ای به خرج ندهد تا درگذشت و وليعهد خود الهام را نيز بر جای خود نشاند. برای اين کار هيچ شرمی هم از روزگار نکرد که به جای حزب کمونيست سابق يک مافيای مالی و اطلاعاتی جديد برپا دارد. همين ارثيه الهام را تا سه سال بعد از مرگ پدر هم بر سر کار نگاه داشته، در آخرين ماه های سال به گرفتن نقشی در برنامه آزار جمهوری اسلامی هم پيشقدم شده است. جمهوری آذربايجان برای ماندن در دريای توفانی منطقه که دشمنی مانند ارمنستان، نزديک به حکومت های ايران و روسيه، هم در کنار دارد، با نزديکی کامل با آمريکا، نقش کليد رابطه ترکيه و ايران، روسيه و ترکيه را به عهده گرفته است. با وزش هر نسيم کمی اين نقش ها را تقويت و يا تضعيف می کند. اما فساد و نارضائی عمومی که با داشتن منابع غنی نفتی هم تغيير چندانی در سرنوشت خود نمی بينند، نقطه ضعفی است که گرچه ديرتر از ديگران، اما سرانجام نسيم دگرگونی را به باکو هم خواهد برد. پائيز بود که الگوی انقلاب مخملين که در گرجستان با موفقيت اجرا شد و در آذربايجان متوقف گرديد، اوکرائین نگين امپراتوری سرخ را هدف گرفت که مانند گرجستان انتخاباتی داشت و باز مانند جمهوری همسايه، ياکونويچ و ديگر مردان متمايل به مسکو خود را مسلط بر صحنه می ديدند. اوکراين اروپائی ترين بخش اتحاد جماهير شوروی که در دوران کمونيسم، تفرجگاه رهبران سرخ و ويترين اروپائی اتحاد جماهير شوروی بود، وسط سال درگير انقلابی نارنجی شد. اين بار مردم به عنوان اعتراض به انتخاباتی که تنها ولاديمير پوتين آن را تائيد کرد، با روسری ها و بادبادک های نارنجی شب های سی درجه زير صفر را آنقدر در ميدان بزرگ کيف ماندند، بی آن که نيروهای ارتش تعليم ديده در مسکو بتوانند پراکنده شان کنند، که پارلمان را به لغو انتخابات ناگزير ساختند. و چهره محبوب خود را که لوشچنگو متمايل به غرب بود – گرچه سمی که به او خورانده شده بود صورتش را از فرم انداخته بود - به دولت رساندند. در حقيقت يانوکويچ رياست جمهور، به اوکراينی ها وعده خدماتی را می داد که بايد با کمک مسکو فراهم می آمد و مردم به آن چه لوشچنکو از زبان غرب به آن ها وعده می داد، بيش تر علاقه نشان دادند. شرق منطقه تغيير افغانستان ، اولين نقطه منطقه که با يازده سپتامبر از بخش تاريک زمين به نيمه روشن آن رخت کشيد، در طول سال 83 گام بزرگ را برداشت و انتخاباتی که بدبينان اصلا گمانی از آن نداشتند برپا شد. نظارت بين المللی و اصرار آمريکا و متحدانش به مخالفت ها پايان داد و سرانجام حامد کارزای که قبل از حمله نظامی به آفغانستان کمتری از افغان ها او را می شناختند و کسی جز يک شرکت نفتی تکزاسی و کوندليزا رايس و ديک چينی در جهان با او آشنا نبود، به عنوان رييس جمهور منتخب به بی سامانی های سرزمين قبيله ای پايان داد. سرزمين فقير و کوهستانی ماقبل مدرن با داشتن ده ها گروه و قدرت طايفه ای به طفيل حضور سربازان متحد آمريکا ، با سرمايه ای که غير مستقيم از راه کشت و صدور ترياک به دست می آورد تا اين جا توانسته گام بردارد. سرمايه و تنها سرمايه حامد کارزای در کاری که به عهده گرفته، تمايل غرب به نشان دادن توانائی خود در انجام وعده هائی است که برای اصلاح زندگی مردمان بدوی داده بود. به زبان ديگر افغانستان الگوئی شده است که تا نظريه پردازان و سياست پيشه گان آمريکائی با نشان دادن آن به جهان اثبات کنند که سربازان خارجی هم می توانند حامل دموکراسی و تجدد باشند و الزاما در اين دور تازه جهانگيری استعمار و حراج سرمايه ها را در نظر ندارند. ادعائی که در مورد عراق و ديگر کشورهای ثروتمند منطقه نياز به اثبات دارد. پاکستان، جزء ديگری از شبه قاره که در مسير وزش نسيم دگرگونی هاست، در سال 83 |