اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
شدند و قرارداد خدمات فرودگاهی و تلفن همراه را [ که بزرگ ترين قرارداد مخابراتی ايران است ] با تغييراتی تصويب کردند، گيرم شورای نگهبان بی اعتمادی خود را به شرکای ترک با پيش بينی موافقت شورای عالی امنيت ملی و نيروهای مسلح در هر مورد نشان دادند. مهم آن است که پذيرفتند که کاری نمی توانند کرد و اسلامگرايان ترک همين نظريه هائی را که نوانديشان دينی در ايران سرداده اند اما با مقاومت سنتگرايان عبث مانده است به عمل تبديل کردند و دارند ميوه آن را می چينند. و ايران : اينک با آشکار شدن مختصری ازابعاد دگرگونی وتحول در منطقه مسلمان نشين جهان، می توان به قلب آن رسيد که تهران است. وقتی نومحافظه کاران آمريکائی در شروع قرن بيست و يکم با کمترين تفاضل آرا و هزار اما و اگر وارد کاخ سفيد شدند، کسی گمان نداشت که حادثه يازده سپتامبر همچون مائده آسمانی بر آنان نازل می شود. همان حادثه که به آنان فرصت داد تا هم برای بوش محبوبيت بخرند و هم دوره دوم را ببرند و هم نقشه ها و طرح های خود را به اجرا بگذارند. در اين زمان ايران به دليل شرايط داخلی خود گامی به سوی تحول برداشته بود. دوم خرداد بی دخالت خارجی رخ داده بود و کسی بر سر کار آمده بود که اصلاحات را وعده می داد و مردم هم با شور همين را تکرار کردند. به اين ترتيب می شد گفت ايران تنها کشوری بود که پيش از يازده سپتامبر خودآرائی کرده و آماده همان تحولاتی شده بود که در بعضی از همسايگانش جز با جراحی های خونين امکان پذيرشان نشد. اين که از پير و جوان، و خرد و کلان در ايران سخن از فرصت سوزی می کنند و جناح ها همديگر را متهم می کنند که قهرمان از دست دادن فرصت ها هستند، از ديدهای مختلف معناهای مختلف دارد. از جمله اين که کسانی معتقدند اگر دوم خردادی در ايران رخ نداده بود، جمهوری اسلامی می توانست بعد از يازده سپتامبر تحولی کوچک تر از آن را به حساب همسوئی با توفان منطقه بگذارد و آمريکا را راضی بدارد. اين نظريه که نگفته پيداست چقدر بی بنيادست در مقابل خود اهل تعقل را دارد که معتقدند تندروها با مخالفتی که با اصلاحات و دولت خاتمی نشان دادند و عملا دولت اصلاحات و مجلس اصلاحات و ميل به اصلاحات را بر زمين کوبيديد، فرصتی يگانه را از جمهوری اسلامی گرفتند. هر دو جناح باور دارند که فرصتی که همزمان با روی کار بودن بيل کلينتون و دموکرات ها وجود داشت برای تنش زدائی از روابط ايران و آمريکا از دست رفت. اينک نه تنها هاشمی رفسنجانی بلکه ساير داوطلبان جانشينی خاتمی هم به زبان های مختلف برای مردم پيام می دهند که آماده حل مشکل با کاخ سفيد واشنگتن هستند. حتی آن ها که تا چند سال پيش از خون کسی که چنين چيزی را می خواست نمی گذشتند. آن چه اين تحول را در درون فکر و انديشه بخش های مختلف حکومت جمهوری اسلامی پديد آورده، بايد گفت فشاری است که آمريکا و متحدانش به حکومت ايران وارد آوردند و تا همين جا به کوچه هائيش کشانده اند که دو سال پيش غيرممکن بود تصورش. همين نرمش حداقلی در مقابل صداهای مختلف و برخورد با مسائل اجتماعی، چندی قبل محال می نمود. اين درست است که جمهوری اسلامی در دو سال اخير توانسته به طفيل فعاليت های هسته ای تهديد کننده اش، دنيا را به مذاکره با خود بکشاند و در يک سياست خارجی با مهارت طراحی شده – مجموعه ای از نرمش و تهديد و همکاری – خطر حمله نظامی را از سر دور کند. اين درست است که در همين فاصله دولت ايران با دوری گزيدن از گروه های تندرو فلسطين و ديگر گروه های دردسرساز منطقه، در نقطه ای نشسته است که بهانه تازه ای به دست آمريکا و اسرائيل نمی دهد تا افکارعمومی را عليه اش برآشوبند و آماده جنگش کنند. اين درست است که جمهوری اسلامی در راه پيدا کردن متحدی برای مقابله با فشارهای آمريکا، هيچ جا را نيافت مگر سه کشور اروپائی صدر تراز بازرگانی خارچی خود و تاکنون هم از حرکت در اين مسير زيانی نديده بلکه دست کم آن که اهميت خود را هم به جهانيان نشان داده است که نه ليبی است و نه حکومت صدام. اين درست است که تبليغات مدام مانع از آن شده که مردم ايران از عقب نشينی ها مقطعی و حساب شده حکومت در مقابل جريان جهانی ساز با خبر بماند و حکومت هنوز می تواند با تکرار شعارهای تند خود ادعا کند که از تندی و تيری اش کاسته نشده است، اما دنيا خوب می داند که چنين نيست و تصميم سازان جمهوری اسلامی گرمای تنور را بهتر از آن ها می شناسند که دستی از دور بر آتش دارند. از ديد غرب، نقص موازين حقوق بشر، فعاليت های مخفی هسته ای، حمايت از تروريسم و مخالفت با صلح خاورميانه چهار عاملی است که مانع از عادی شدن روابط ايران و غرب شده است. از ديد جمهوری اسلامی ايران، دخالت های غرب در امور داخلی ايران، حمايت آمريکا از رژيم اسرائيل، بلوکه کردن دارائی های ايران، و تحريم اقتصادی ايران توسط آمريکا عوامل اصلی اين نقارست. اما اگر بر دلايل مطرح شده توسط واشنگتن، يکی را می توان افزود و آن ناخرسندی آن کشور از تک تازی و استقلال رای ايرانيان است. بر دلايل مطرح شده توسط ايران هم يکی می توان افزود و آن قرارگرفتن "مخالفت با آمريکای ابرقدرت" در سرفصل سياست های تبليغات داخلی است. از آغاز دهه دوم جمهوری اسلامی، و آغاز دوران بازسازی کشور، دولتمردان ايرانی تمايلی برای حل مشکلات سياست خارجی از خود نشان دادند که همواره با مخالفت محافظه کاران و گروه های تندرو روبرو شد که در شانزده سال گذشته دولت ها را زير فشار گذاشتند و گام های برداشته شده در اين زمينه را خنثی کردند. در سال گذشته دولت جورج بوش سخت تر از هميشه با جمهوری اسلامی روبرو شد و حضور نظامی آن کشور در اطراف مرزهای ايران، تصميم سازان جمهوری اسلامی را واداشت که سياست آشتی پذيرتری در پيش گيرند و به اين ترتيب مخالفت با عادی شدن روابط دو کشور، از تهران به واشنگتن سفر کرد. اين روند در سالی که گذشت همزمان با بحران هسته ای ايران به تمامی خود را نشان داد. نمايندگان ايران در مجامع بين المللی در عين انتقاد از سياست های آمريکا همه جا تاکيد کردند که برای اعتماد سازی حاضرند گام های بلند بردارند و باز چنان که ابراز تمايل ايرانی ها به حضور آمريکا در مذاکرات هسته ای ايران و اروپا با بی ميلی واشنگتن روبرو شد که اعلام داشت تا مسائل جدی تر حل نشده دليلی برای حضور در مذاکرات نمی بيند. در حقيقت تيم جورج بوش اعلام داشتند که حاضر نيستند اختيار مذاکرات و تعيين موضوع آن به عهده تهران باشد. کشمکش بين ايران و آمريکا در زمانی همچنان ادامه دارد که در جريان حمله نظامی امريکا و متحدانش به افغانستان و عراق، همه جا ايرانيان همسو با طرح های آمريکا گام برداشتند و در سه سال گذشته منافع ايران و آمريکا در منطقه نه تنها تضادی با هم نداشت که همسو و موازی هم حرکت می کرد. مگر نه آن که نظاميان آمريکا همان کاری را در افغانستان و عراق انجام دادند که ايران تا دو سال قبل آرزوی آن را داشت. حکومت صدام و حکومت متحجر طالبان دو دشمن جمهوری اسلامی بودند که حضورشان مرزها را ناامن می کرد. آن هر دو به دست آمريکا سرنگون شدند. اما آن چه تهران را از نقشه خاورميانه آمريکا نگران می دارد اين است که در اين |