اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
كه بربازو آرم مسجد سجاد داشتهاند، وارد صحنه شدهاند. فرماندهان آنها بيسيم وكلت داشتند. همه به باطومهاي سبزرنگ نيروي انتظامي مجهزبودند. جلوي دانشگاه سنگربندي شد ودرحاليكه نيروهاي انتظامي نظارت ميكردند، جنگ مغلوبه شد. شعارهاي دانشجوها مدام تند وتندتر مي شد. همزمان در مناطق مختلف تهران تظاهرات موضعي انجام ميشد كه با شعارهاي تند همراه بود وبه زد وخورد، آتش زدن اتومبيل وخرد كردن مغازهها ميانجاميد. روز دوشنبه مركز زد وخورد درست زير دفتر ما بود. كاملا ميديدم كه در ميان دانشجويان افراد مشكوك بسيارند. دفتر ما هم به حزب كوچكي تبديل شده كه ايدئولوژي آن چيزي جز آزادي نيست. بيشتر بچهها در هيجان ورفت وآمد بودند. از خيابان كه برميگشتند تاييد ميكردند كه تعداد افراد مشكوك در ميان دانشجويان زياد است. درگيري نهايي درست زير پنجره اتاق من بود. نيروهاي ضد شورش جلو آمده بودند، دانشجويان هم آن طرفتر جمع بودند. بچهها خبر دادند یکی از بچه ها رفته كه با دانشجويان صحبت كند. از آن بالا شنيدم كه فرمانده نيروها ميگويد: «اين آقاي خبرنگار ميخواهد با شما صحبت كند.» همکارم را ميديدم كه مثل نقطهاي در ميان جمعيت بود. نگران بودم. اندكي بعد صداي همهمه شنيده شد وهمکارم را هول دادند. جمعيت بهم ريخت. شعار داد وگارد حمله كرد. همکارم كه بالا آمد، نفس بريده ورنگ پريده گفت: «من داشتم حرف ميزدم وتوضيح ميدادم خشونت چه خطراتي دارد كه يك چاق و چله كه معلوم بود صورتش را تازه تراشيده با مشت توي صورتم آمد وگفت: «من بسيجيام…»
اين ماجرا گسترش يافت وبه جريان تبديل شد. ديروز صبح دوان دوان به دفتر رسيديم. ماجرا بصورت تظاهرات موضعي در نقاط مختلف شهر ادامه داشت. بچهها كه از بيرون ميآمدند مدام خبر ميآورند كه در ميادين شهر جمعآوري افراد بيكار و مسلح كردن آنها ادامه دارد. از نزديك ظهر حزب اله ميادين شهر را اشغال كرد. حالا كلاشينكف هم داشتند. در همان موقع به هركسي دسترسي داشتيم از «فائزه هاشمي» گرفته تا «عيسي سحرخيز»، «ابراهيم حاتمي كيا»، «ماشاءاله شمس الواعظين» و دفتر «حسين مرعشي» خبر داديم كه اوضاع چگونه است. «سحرخيز» و«فائزه» روزهاي اول ميگفتند كه همه چيز تحت كنترل است. فائزه گفت: «ادامه فشار دانشجويان براي فشار بر جناح مقابل خوب است.» ظهر ديروز بود كه «سحرخيز» نگران وبريده گفت: «هر دو جناح يك جناح است.» آتش از طرف انصار حزب اله بطرف مشتي «بيگانه» و «منافق» برگشت كه عليه امنيت ملي فعاليت ميكنند وآتش ميزنند. راهپيمايي امروز هم به محكوم كردن اين جريان مبدل شد. جبهه دوم خرداد نشان داد كه هيچ تبحري در اين امور ندارد. برگ بزرگ برنده به جناح مقابل واگذار شد. حتي «خاتمي» هم يا بازي خورد يا تسليم شد. تلويزيون بعد از جلسه شوراي امنيت ملي اورا نشان ميداد. سعي ميكرد بخندد، اما دهانش كج شده بود وخيلي طول كشيد تا آن لبخند معروف را نيمه كاره برلب بياورد. اماكم وبيش نقشه كودتا را تاييد كرد. ومن به آن دختر 18 سالهاي فكرميكنم كه مثل خورشيد در آن شب ميدرخشيد وبه آيندهاش فكر ميكنم كه اعدام يا زندان است. سعي كردهام اين
حادثه تاريخي را به شكل زير جمع بندي كنم: «ازسحرگاه جمعه
۱۸تير
۱۳۷۸
تا عصر روز چهارشنبه
۲۳تير
ايران شاهد حوادث عظيمي بود كه به مثابه يك انقلاب در تعميق اوضاع سرنوشتي
ايران تاثير كرد.در اين انقلاب دانشجويي، دو جبهه بزرگ مردمي وضد مردمي با همه
ساز وبرگ خود به ميدان آمدند، ضعف و قوت خود را نشان دادند و در دو جانب صحنه
رودرويي شگفتي را كه از دوم خرداد آغاز شده بيشتر وبيشتر روشن كردند. ماجرا از
حمله سحرگاهي به خوابگاه دانشجويان دانشگاه در اميرآباد شمالي (كارگر) آغاز شد.
تحليل گران معتقدند كه اين حمله حلقه ديگري از توطئههاي ارتجاع براي خنثي
كردن برنامههاي اصلاحي بود و در دل اين نقشه راهبردي دو هدف كاربردي عمده را
هم در دستور كار داشت: ۲ـ انحراف اذهان از توطئه عليه مطبوعات كه خود سنگري از سنگرها براي نبرد عمدهايست كه به سر انتخابات مجلس درگرفته است. نقشه وقتي به اجرا درآمد كه گروه كوچكي از دانشجويان در شب جمعه در اعتراض به بستن روزنامه «سلام» در محدوده خيابان اميرآباد راهپيمايي كردند و بعد ازدادن شعارهاي بسيار نرم به خوابگاههاي خود رفتند. تنها عده كمي در خيابان باقي ماندند. در اين هنگام يگانهاي ضد شورش نيروي انتظامي با ساز وبرگ كامل نظامي در محل حاضر شدند. حضور نيروي انتظامي با اين تجهيزات وسيع براي مقابله با حداكثر ۵۰ يا ۶۰ نفري كه در خيابان مانده بودند، آنقدر مايه تعجب شد كه مسئولان بالاي وزارت كشور بلافاصله در محل حضور يافتند. محمدجواد حق شناس مدير كل سياسي وزارت كشور در گفتوگو با روزنامه نشاط (۲۲تير ۱۳۷۸) تشريح كرد كه «مدير كل سياسي انتظامي استانداري تهران» در محل حضور مييابد و بعد از توافق با دانشجويان درباره قطع شعارها وبازگشت به درون خوابگاه از مقام ارشد نيروي انتظامي مستقر در محل نيز ميخواهد كه منطقه را ترك كند. اين خواسته اجابت نشد. مقام ارشد نظامي اين درخواست را به صورت مكتوب ميخواست، در حاليكه در بحبوحه اين نوع اقدامات اخذ دستور به صورت مكتوب به هيچ وجه مرسوم ومتعارف نيست.» در حاليكه مقامهاي سياسي سرگرم مذاكره بودند، از ميان دانشجويان چند نفر كه هرگز شناخته نشدند و صورتهاي خود را بسته بودند، يك سرباز را به گروگان گرفتند واو را به خوابگاه بردند وكتك زدند. سپهبد احمدي فرمانده ارشد نيروي انتظامي (از افسران قديمي شهرباني) كه اكنون معزول ودستگير شده بعد از دستگيري اعترافكردكه با آيت اله يزدي تماس گرفته ودستور حمله را گرفته است. به دنبال اين كسب تكليف نيروهاي ضد شورش كه در حدود ۲۰۰۰نفر بودند، وارد خوابگاه شدند وآن را به محاصره كامل خود درآوردند. در اين هنگام كه نزديك صبح بود، انصار حزب اله كه سياه پوشيده وبه انواع سلاح سرد مجهز بودند وبه خوابگاه ريختند. آنها درها را ميشكستند، دانشجويان را درحال خواب بيرون ميكشيدند وبه تونل مرگي ميانداختند كه نيروهاي انتظامي در راهروها درست كرده بودند. حاصل اين هجوم بيسابقه صحنههاي دلخراش است كه تقريبا همه رسانههاي جهان آن را پخش كردهاند. از غروب روز جمعه كه دانشجويان توانستند گرد هم جمع شوند وخيابان اميرآباد را ببندند، ودرست تا ۲۴ ساعت بعد حادثه سير عجيبي را طي كرد. با پخش اخبار ابتدا بطور شايعات، سپس توسط روزنامههاي جبهه دوم خرداد، ماجرا بعد ملي بخود گرفت. جبهه دوم خرداد بسرعت تمام كوشيد از اين حادثه براي افشاي جناح انصار و زدن يك ضربه كاري استفاده كند. بلافاصله سعيد حجاريان و مصطفي تاجزاده در دانشگاه مستقر شدندو دفتر تحكيم وحدت كوشيد رهبري حركت دانشجويي را بعهده بگيرد. اما دو چيز قابل محاسبه و كنترل |