اطلاعیه و پیامها | لینک ها | مقالات | شماره جدید |
بایگانی |
است؛ چون فعالیت بشری؛ چون مبارزه اجتماعی؛ چون مبارزهی طبقاتی. فعالیت انسانی و پراتیکی است که اوضاع و شرایط را تغییر میدهند و دگر ساختن محیط خارج از خود را با خود- دگر سازی توأم میکنند. اما «سیاست واقعاً موجود» خود-دگر سازی را همواره به تعویق میاندارد. به آینده ای نا معلوم موکول میکند، به پسا انقلاب آرمانی و موعودی که هیچ گاه فرا نمیرسد، حد اقل در شکل مطلوب... یعنی در حقیقت به وقت گل نی! کمونیسم، به قول مارکس، «وضعی نیست که باید ایجاد شود... بلکه جنبش واقعیست که وضع موجود را الغأ میکند» (36). خود-دگر سازی نیز به همین گونه است: جنبشیست توأم با دگرسازی وضع موجود. یا خود-دگرسازی همراه و همزمان با دگر ساختن محیط خارج از خود، از هم اکنون، در پراتیک روزمره و حی و حاضر کنونی انجام میپذیرند... و یا انجام نمیپذیرند... در این حالت دوم، دم از تغییر وضع موجود زدن، ادعایی پوچ و دروغین خواهد بود... یاد داشت ها (1) irrationalisme ؛ irrationnel (2) épiphénomène (3) آن چپِ منتقدِ انترناسیونالیست، سوسیالیست و آزادیخواهی را گوئیم که به لحاظ نظری و عملی و سبک کاری از «چپ سنتی»، یعنی سوسیال دموکراسی از یکسو و چپ لنینی – استالینی از سوی دیگر، بُریده است و در نقد و نفی نظم موجودِ ملی و جهانی، رو به شکل ها و شیوههای نو و سازمان یابی مستقل «جنبش اجتماعی» دارد. (4) در نشریه طرحینو (شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران): «نقدِ سیاست در پرتو قرائتی از پرواگوراس و مارکس». سال پنجم، 1379- 1380. شمارههای: 44، 45، 47، 50 و 51. رجوع کنید به سایت اینترنتی طرحینو: www.tarhino.com (5) اصطلاح لاتینی است. Res به معنای «چیز»، «شیئ» و Publica به معنای «عموم»، «عمومی» و «عامه» است. پیوند آن دو، «چیز عمومی» را میسازد که من، با گرفتن کمی اختیار، «امر عمومی» هم مینامم. واژهی رپوبلیک République (جمهوری) از جمع همین دو کلمه: res و publica تشکیل شده که به معنای «چیز عمومی» یا «امر عمومی» است. (6) messianique, messianisme (7) Religiosité (8) unilatéral, unilatéralisme (9) uniformisme, unique, pensée unique (10) systémique, systématisation (11) complexité, complexe, réalité complexe (12) Manifeste communiste, Karl Marx, Frédéric Engels, Œuvres choisies, p.120,1978, ed. progrès مانیفست کمونیست، به فارسی، (چاپ پکن)، ص 49. (13) Despotisme oriental. این اصطلاح معروف هگلی را به کار میبریم. با این که در بارهی آن بحث و اختلاف نظر فراوان است، اما در مجموع حقیقتی، هر چند نسبی، در آن وجود دارد. (14) افلاطون، جمهوری،382، ص949 ، ترچمه محمد حسن لطفی. Platon, République, 382 e, tr. Baccou, Flammarion (15) افلاطون، جمهوری،414، ص993 ، ترچمه محمد حسن لطفی. Platon, République, 414 c, tr. Baccou, Flammarion (16) démagogie, démagogue (17) Société civile (18) Protagoras پروتاگوراس، پرآوازه ترین سوفسطایی، در سال 490 پیش از میلاد در شهر اَبدِر Abdère (شمال غربی یونان) متولد میشود. به روایت Diogène Laërce، پس از این که به جرم بی دینی محاکمه می شود و کتاب هایش را در میدان شهر آتش میزنند، هنگام ترک آتن از طریق دریا، در اثر غرق شدن کشتی، درمیگذرد (حدود 421 قبل از میلاد). پروتاگوراس در مورد نقش خود و آموزشی که به شاگردانش میداد، نسبت به آموزش دیگر سوفسطائیان چنین میگوید: «پروتاگوراس: سایر سوفسطائیان شاگردان خود را میآزارند و حوانانی را که تازه از رنج دبستان رهایی یافتهاند، مجبور میسازند چیزهای تازه بیآموزند و دانشهایی مانند حساب و هندسه و ستاره شناسی و موسیقی فرا گیرند... ولی شاگردان من تنها چیزی از من خواهند آموخت که برای فراگرفتن آن نزد من آمدهاند و این هنر، سنجیدگی است. هنری که من به شاگردانم میآموزم این است که در زندگی خصوصی، منزل خود را چگونه به بهترین شکل سامان دهند و در رابطه با دولت – شهر Polis، چگونه از راه گفتار و کردار در ادارهی امور آن سهیم شوند. سقراط: اگر فکر تو را درست دنبال کرده باشم، مراد تو هنر سیاسی Politeia است و پیشهی تو این است که برای اداره ی امور پولیس شهروندان قابلی تربیت کنی. پروتاگوراس: آری، هنری که پیشهی خود کرده ام همین است.» (پروتاگوراس افلاطون – 322) (تأکید از من است). (19) «چهار لحظهی گسست از فلسفه سیاسی گلاسیک: پروتاگوراسی، ماکیاولی، اسپینوزا یی و مارکسی». طرحی نو، سال هفتم و هشتم، 1381-1382. شمارههای: 63، 66، 70، 72، 73، 75، 77. (20) سوفسطائیان. Les sophistes سوفسطائیان، در عصر معروف به «طلایی» یونان باستان، در سدهی پنجم پیش از میلاد، هم زمان با پیدایش پولیس دموکراتیک و بحران نظام آریستوکراسی در یونان، ظهور می کنند: چون افرادی اندیشمند، فیلسوف، هنرمند، آموزگار، سیاح و بویژه در مورد پروتاگوراس، چون مداخله گر در امور شهر politeia و به این مفهوم چون فاعل «سیاسی». «سوفسطایی باید به منزلهی بیان آگاهی جدیدی دریافت شود. آگاهی به این که واقعیت چقدر متضاد و بنابراین تراژیک است... برآمدن سوفسطایی بطور گستردهای متعین از آن شرایط اجتماعی تاریخی است که خود را به صورت بحرانهای آشفته و در هم و بر هم نمایان میسازد... سوفسطاییان با رویکردی ضدایدئالیستی و مشخص (کنکرت) به مسایل... واقعیت را در چنبرهی جزمیت حبس نمیکنند بلکه بر عکس، آن را در تمامی تضادهایش، در تمامی تراژیک بودنش، برای طپیدن رها میسازند. (ماریو اونترشتاینر Mario Untersteiner در I Sofisti ). (21) subjectivisme, subjectivité (22) Karl Marx, Thèses sur Feuerbach, Œuvres choisies, page 8, édition du progrès Georges Labica, Karl Marx Les thèses sur Feuerbach, page 20,1987, PUF ژرژ لابیکا، در کتاب ارزشمند خود، متن اصلی دست نوشتهی مارکس به سال 1845 را در زبان اصلیاش یعنی آلمانی، همراه با تفسیر جامعای از آن، منتشر میکند. پنج سال پس از مرگ مارکس، یعنی در سال 1888، انگلس تغییراتی در این دست نوشته میدهد و آن را ضمیمهی کتاب خود: لودویک فوئرباخ و پایان فلسفهی کلاسیک آلمانی، میکند. همهی ترجمههای موجود و رایج، برآمده از متن «تصحیح» شدهی انگلساند. «تصحیحاتی» که انگلس در نوشتهی مارکس وارد آورده – و لابیکا آنها را مشخص کرده - در مواردی جنبهی مضمونی دارند. از جمله در همین تز سوم، آن جا که انگلس واژهی خود-دگرسازی را کاملاً حذف میکند. (23) philosophe-roi : این مقوله ستون اصلی و بنیادین فلسفه سیاسی افلاطون و نظریهی او در بارهی «شهر کمال» یا «عادل شهر» را تشکیل میدهد: «... تا زمانی که در پولیسها [دولت – شهر] فیلسوفان پادشاه نشوند، یا کسانی که امروز عنوان شاه و زمامدار به خود بستهاند به راستی و به طور جدی دل به فلسفه نسپارند؛ تا زمانی که قدرت سیاسی و فلسفه در یک فاعل با هم تومأ نشوند... بدبختی پولیسها و به طور کلی بدبختی نوع بشر، بهپایان نخواهد رسید و هرگز پولیسی که وصف کرده ایم جامهی عمل نخواهد پوشید.» جمهوری، 473 (473-d). (24) نگاه کنید به «گفتار پروتاگواس» در پروتاگوراس، افلاطون، ص 79- 91، ترچمه ی محمد حسن لطفی – رضا کاویانی ، 1337. |